ناشناس ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 30 ساله )

با سلام.در مورد شوهرم که گفتم چند ماهه خبری ازش نیست طبق گفته های شما بهش پیام میدادم اما هیچ جوابی از سمت ایشون ندیدم. جلسه ای گزاشتیم که در جمع بزرگترا مشکلاتمون حل بشه متاسفانه شوهرم با لحن بسیار تند با خانواده من و بزگترهای مجلس حرف زد و تنها حرفش این بود که از زندگی با من خسته شده چون اون زن دلخواه که تو ذهنش پرورش میده نیستم.یه شب با خواهرشوهرم حرف زدم به جایی ک به خوبی حرف بزنن هرچی تونست بارم کرد و حرفشون این بود که تو به درد برادرم نمیخوری و برو طلاقتو بگیر چون تو اسم طلاق اوردی هرکاری دوس داری بکن انگار از خدا میخواستن که بهونه ای دستشون بیاد که بهم بزنن درحالی که اولین کسی که بهانه های مختلف میاورد و همش حرف از طلاق میزد شوهرم بود منم یه مدت چیزی نمگفتم تا اینکه یه شب به خودشو خانوادش گفتم با این اخلاقش نمیتونم ولی اینو بدون که مهریه ای برادرم به تو نخواهد داد. تنها چیزی که متوجه شدم ایشون ازم میخواد که از لحاظ مالی پدرم تامینش کنه که بیاد سرزندگی.از گوشه کنار فهمیدم این اصلن بخاطرمن نیومده فقط به خاطر پول اومده.حتی خانوادم میگن اگه ادم بشه میشه کمک کرد اما با این بدرفتاری و بی احترامی که میکنه چطور میشه کمکش کرد.بارها خواستم برم درخواست طلاق بدم اما نمیدونم چرا هردفعه نمیشه و یه چیزی مانع میشه که برم موندم با این اوضاع چکار کنم برم درخواست طلاق بدم و ازین زندگی برم بیرون یا نه صبر کنم بلکه اوضاع بهتربشه.


مشاور (علی محمد صالحی)

سلام و عرض ادب  مجدد.
براساس صحبت هایی که قبلا بیان کردید و نکاتی که الان نوشتید به نظر میرسه ناراحتی شوهر شما عمیق تر از این حرفهاست و با وجودی که شما در ابتدای زندگی مشترک، مشکلی نداشتید، ولی الان ایشون نسبت به زندگی مشترکش سرد شده، که میتونه بخاطر علتهای مختلفی این اتفاق افتاده باشه، که بخشی از این مسائل بخاطر اخلاق و شخصیت خود شوهر شما باشه که مشکلاتی را بوجود آورده باشه، مثلا همون گذشته ای که شما اشاره کردید، یا غرور بیش از حد یا مسائل دیگه باعث مشکلاتی شده باشه، بخشی از این مسائل هم ممکنه بخاطر شما باشه که قبلا اشاره کردید من هم کوتاهی هایی کردم، و بخش قابل توجه دیگه هم بخاطر اطرافیان شما و بخصوص اطرافیان شوهر شما مثل خواهر شوهرتون باشه، که بجای اینکه کمک کنند این تنش زودتر تموم بشه احیانا شوهر شما رو برعلیه شما، تحریک میکن و موانعی رو برای حل این مسئله فراهم میکنن.
اما در هر صورت اصلی ترین موضوع، شوهر شماست که باوجود انعطاف ها و کوتاه اومدن های شما، باز هم بر سر موضع قبلیش پافشاری میکنه و کوتاه نمیاد، البته در مورد جلسه ای که با بزرگترا گذاشتید من قبلا هم به شما گفتم که شوهر شما نسبت به خانواده و نزدیکان شما ذهنیت بدی داره و بعیده از این طریق اقدام مثبتی بشه انجام داد، ولی در هر صورت خوبه که شما تلاش خودتون رو کردید و این راهی هم که احتمال میدادید مفید باشه امتحان کردید. نکته بعد اینکه باوجود تمام این بی مهری ها و تلخی های شوهرتون، باز هم ممکنه راه امیدی باشه، بشرط اینکه اولا شوهر شما حداقل رغبتی، برای حل این مسئله داشته باشه و بخواد زندگی مشترکش رو حفظ کنه، ثانیا بتونید به هر طریقی از مشاور یا روانشناس خانواده کمک بگیرید و شوهر شما بتونه اونجا دلایل خودش رو برای تموم کردن این زندگی مشترک مطرح کنه، و در جلسه مشاوره اگر دلایلش برای این کار منطقی و درست نبود مشاور به او کمک کنه تا تصمیم اشتباهی نگیره، چون به هرحال، به هر دلیلی جدایی و طلاق اتفاق بیفته برای زن و شوهر پیامدهای منفی خواهد داشت؛ هر چند که گاهی اوقات راهی جز جدایی نیست، منظور من اینه که با توجه به نکاتی که بیان کردید تنها کسی که ممکنه بتونه به شوهر شما کمک کنه و واقعیت قضیه رو براش شفاف کنه، فرد متخصص و بی طرفیه که شوهر شما حرفهای اونو بپذیره. و اگر این اتفاق بیفته و شما و شوهرتون با هم به صورت حضوری پیش مشاور تشریف ببرید اونجا خیلی از حرفهای نگفته، بیان میشه و مسئله شفاف تر میشه. اما اگر در هر صورت، شوهر شما هیچ رغبتی برای حل مسائل بینتون رو نداشت و به هیچ وجه هم حاضر نشد از مشاوره کمک بگیرید، و حتی حاضر نشد شما رو طلاق بده، چون اگر شوهر شما بخواد شما رو طلاق بده باید مهریه شما رو هم بده، ولی اگر بخواد مهریه رو نده ممکنه بخواد اینقدر شما رو تحت فشار بذاره که راضی بشید بدون گرفتن مهریه جدا بشید، بنابراین ممکنه بخاطر اینکه مهریه رو نده اقدامی برای جدایی شما هم نکنه. من به شما توصیه میکنم که باز هم برای حفظ زندگی مشترکتون تلاش کنید و هر طوری هست شوهرتون رو راضی کنید که از یک مشاور مجرب کمک بگیرید، ولی اگر باز هم هیچ پیشرفتی نداشتید و هنوز شوهر شما حرفهای سابقش مبنی بر اینکه از زندگی با شما خسته شده و... میزنه، دیگه شما هم اصراری نداشته باشید و مشخص میشه که شوهر شما مرد زندگی نیست و کسی که حاضر نباشه برای حفظ زندگی مشترکش کاری بکنه مرد زندگی نخواهد شد. و دلیلی هم مبنی بر اینکه شما از حق مهریه تون بگذرید، وجود نداره، و اگر شوهر شما باز هم حاضر نبود که تکلیف شما رو مشخص کنه، شما میتونید از جهت قانونی مهریه خودتون رو به اجرا بذارید، درخواست مهریه و به اجرا گذاشتن اون، ربطی به طلاق و جدایی نداره و اگر شما مهریه تون رو به اجرا بذارید، شوهر شما موظف میشه مهریه تون رو پرداخت کنه، و این اقدام شما دو تا فایده ممکنه برای شما داشته باشه، یکی اینکه، احتمال داره شوهرتون بخاطر اینکه شما از درخواستتون برای مهریه، منصرف بشید حاضر بشه اقدام مثبتی در راستای حفظ زندگی مشترک یا حداقل کمک گرفتن از مشاور انجام بده، فایده دیگه اینکه اگر شوهر شما بخاطر ندادن مهریه، تکلیف شما رو مشخص نمیکنه، با مشخص شدن تکلیف مهریه شما، اون دیگه دلیلی برای اینکه شما رو طلاق نده، نداره و حداقل تکلیف شما مشخص میشه. ببخشید که من خیلی از مسئله جدایی حرف زدم، ولی گاهی وقتها علی‏رغم تمایل ما، چاره ای جز این نیست؛ اگر شما هم مجبور به این کار شدید، (علی‏رغم اینکه جدایی و طلاق خودبخود ناراحت کننده و غم انگیزه)، ممکنه به نفع شما باشه و در آینده متوجه این موضوع بشید. امیدوارم که کار به جدایی نکشه، ولی از طرف دیگه اصرار بیش از حد به کسی که ما رو دوست نداره فایده مثبتی نخواهد داشت. شاید شما هم متن «کاکتوس هایتان را رها کنید» را در فضای مجازی دیده باشید که میگه:
«اگر کسی به اندازه ای که دوستش دارید دوستتان ندارد، رابطه تان را تا نا کجا ادامه ندهید، به خودتان امید ندهید که بالاخره روزی دوستم خواهد داشت، اینکه گاهی از طرف او پذیرفته میشوید وگاهی نمی شوید کلافه تان خواهد کرد، گویی در جا می دوید هر چقدر تلاش میکنید به جایی نمی رسید، این نرسیدن دایمی خسته تان میکند، خشمگین میشوید، افسرده میشوید، خودتان را قانع نکنید (که اگر دوستم نداشت این همه مدت نمی ماند)،
او بخاطر خودش با شما مانده، شما با توجه و محبتی که به او میکنید احساس دوست داشتنی بودن به او میدهید، غرورش را ارضا میکنید باعث رشد عزت نفسش میشوید، پس چرا با شما ادامه ندهد؟

وقتی به کسی که دوستتان ندارد، نزدیک میشوید گویی به کاکتوس نزدیک میشوید
 هرچه بیشتر نزدیک شوید، بیشتر زخمی میشوید. پس کاکتوس هایتان را رها کنید...»
 امیدوارم موفق و سربلند و استوار باشید

بیشتر بخوانید:
نکاتی برای همسران در آستانه ی طلاق