ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 20 ساله )

سلام. خسته نباشید. من دختری ۲۰ ساله و دانشجو هستم. از وقتی بچه بودم به خاطر دارم که پدر و مادرم مدام سر موضوعات فامیلی و ارتباط با دیگران با هم دعوا میکردن. همیشه هم دعواهاشون به جاهای باریک میکشید. حرف از طلاق میزدن و.. تو دعواهاشونم هر کدوم همیشه سعی داشت مارو به سمت خودش بکشونه از اون طرف و خانوادش بد میگفت تا مارو متقاعد کنه که اون یکی اشتباه میکنه. بعد از اینهمه سال تحلیلم از شخصیت مادرم اینه که ایشون آدم حساس و دقیقی نیستن و خیلی به اینکه توی جمع شخصیت شوهرش و بچه هاش رو محترم بشماره توجه نمیکنه.اما احساس میکنم از قصد نیست. آدم ساده ایه.اگه در مورد یه مشکلی که باهاش داری صحبت کنی باهاش در موردش فکر میکنه و سعی میکنه خودش رو اصلاح کنه. اما شخصیت پدرم کاملا متفاوته. آدم به شدت انتقاد ناپذیریه. اگه بفهمه کسی، هرکی میخواد باشه، نظر متفاوتی با اون داره تمام رفتارش در جهت تخریب و تحقیر اون فرد شکل میگیره. حتی رفتارای خوبی رم که قبلا خودش تحسین میکرد، حالا با یه زاویه دیگه میبینه و کلا فرد و له میکنه. وسواس فکری داره. البته اینو خودم تشخیص دادم، چون اصلا جرئت اینو ندارم که بهش بگم به خاطر این رفتارات برو مشاوره.متهم میشم به آدمی که میخواد ریشه خانواده رو قطع کنه و آدم بدبختی که یه دیگران رو به پدرش ترجیح میده و یه دختر احمق که دیگران روش تاثیر میذارن و زود گولش میزنن و همین طور بگیر تا آخر!! پدرم ظاهرا آدم مذهبیه. یعنی تیپش خیلی مذهبیه ولی اعمالش به هیچ وجه. مقیده که نمازاش اول وقت باشه دخترش چادرش رو سفت بگیره مسجد بره و... اما برای هر کاریش استخاره میکنه. برای مسجد رفتن ، کدوم مسجد بره،خونه فامیل بریم یا نه، این حرف رو به فلانی بزنم یا نه،فلان چیز رو برای فلان کس بخرم یا نه و ...!!! عجیبه نه؟! ولی جوری توجیه میکنه که اگه به کاراش اعتراض کنی به غلط کردم میندازه آدمو.سر همین مسائلی که با مادرم داره و مشکلاتشون، استخاره کرد و یه زن دیگه گرفت. بماند روزهای سختی که داشتیم و گناهانی که اون و مادرم از غیبت و دروغ و آزار گرفته تا تهدید و.. انجام دادن. تهش الان داریم هر دو خانواده با هم زندگی میکنیم. الان مشکل من، برادرام ،مادرم،خواهر ناتنیم،زن بابام، هممون مشکلمون اینه که پدرم برای همه ما تصمیم میگیره. برای اینکه برادرم چه رشته ای بره، برای اینکه برای من لپ تاپ بخره یا نه، برای اینکه برادارم با کی ازدواج کنه، برای اینکه مادرم یا زن بابام که مریضن دکتر ببره یا نه، همه چی رو استخاره میکنه. خسته شدم. قفل شدم. پدرم خیلی دوست دارم. شاید عجیب باشه ولی معتقدم مریضه. خییلی دلم براش میسوزه. همیشه سعی کردم کارایی که مادرم باید میکرد تا شخصیت پدرم به این وضع وخیم نرسه رو جبران کنم. هر کاری میکنم ازش اجازه بگیرم تا بهش بفهمونم که برام مهمه. بهش ارزش بدم.ولی از یه جایی به بعد نمیتونم. نمیتونم ببینم استعداد برادرم با رفتن با رشته ای که دوست نداره حروم بشه. نمیتونم ببینم برادر دیگم به خاطر اینکه نماز نمیخونه و از یه سری چیزا زده شده رو تحقیر کنه و از چیزای ضروری زندگی محرومش کنه. استدلالاشو قبول ندارم. نمیتونم بزارم برای من تصمیم بگیره. تصمیم بگیره ارشدمو چی بخونم در آینده با کی ازدواج کنم... خسته م. احساس میکنم کل خانوادمون تو یه با تلاق داره غرق میشه و پدرم پای هممونو چسبیده که باهاش غرق شیم. پدرم ذهنشو بسته. توی ذهنش پر از تعصبه. پر از تحقیرای دوران کودکیش، پر از کمبوداش. ولی خیلی آدم توانمندی بود. از هر انگشتش هنری میریخت. دلم برای این سیر نزولیش میسوزه. نمیخام غرورشو از دست بده ولی بقیه خانواده باید فداشن. چیکار کنم؟ چیکار کنیم؟؟هممون میترسیم. برادرای کوچیکم از ترس نماز میخونن. میدونم تهش میشن مثل اون یکی بردارم. قید همه چی رو میزنن. خودم از یه سری چیزا بدم میاد. از اسم استخاره به بدنم رعشه وارد میشه. متنفرم از این کار. من به خیلی چیزا معتقدم. همه خانوادمو دوست دارم. ولی چطور باید رفتار کنم؟ اگه یه روزی پدرم خواست برای مهم ترین تصمیای زندگیم برام تصمیم بگیره چیکار کنم؟ جلوش وایستم؟؟ یا تا آخر عمرم تو قفس زندگی کنم؟


مشاور (احسان فدایی)

با سلام و سپاس از همراهی شما با مشاورین «راسخون»، از اینکه ما را به عنوان راهنمای خود انتخاب نمودید سپاسگزاریم. شرایط بسیار سختی را تجربه نموده اید و احساستان را می فهمیم. از طرفی اختلافات پدر و مادر، از طرفی جمود فکری پدر، از طرفی برخورد با هر کدام یا قضاوت در بین آنها و .... همه و همه روحیه پر از خستگی و افسردگی را برای شما بجا گذاشته و اکنون نیز نگران آینده خودتان هستید.
خواهر محترم!
آمار، تحقیقات و تجربیات نشان می دهد که بیشترین عامل اختلاف بین زن و شوهر ریشه در سوء تفاهم دارد (یعنی در واقع هیچ یک قصد اذیت و ناسازگاری ندارد و از وضع موجود نگران است) و این امر ناشی از برداشت غلط طرفین از حرفها، سخنان، رفتارها، حرکات و سکنات یکدیگر است. به این ترتیب که فرد سخن دیگری را با توجه به سابقة ذهنی خود، روحیه خود، فرهنگ خود و یا اطلاع نادرستی که از گذشته در بایگانی ذهنش ذخیره کرده تفسیر و ارزیابی می کند.
یکی از وظایف مهم شما این است که مشکلات را ریشه یابی کنید آیا این مشکلات در زیر مجموعه مسایل فوق (سوء تفاهم ها) قرار می گیرد یا نه خدای ناخواسته این امر بخاطر مشکلات روحی روانی یکی از طرفین و عدم تحمل دیگری رخ می دهد. اگر مشکل مشترک است پس برنامه هایی مشترک برای حل مشکل باید به کار برید ولی اگر بیشتر مشکل متوجه فردی خاص است (پدرتان) باید ضمن آموزش تکنیک های ارتباطی به اعضاء خانواده و سرمایه معنوی و مادی خود را روی مشکل آن شخص متمرکز کنیم؛ اما هیچ وقت یادتان نرود هرکسی توانایی محدودی دارد که باید متناسب با آن توانایی برای فعالیت های خود برنامه ریزی کندو ازخود انتظار داشته باشد؛ لذا اگر احتمال می دهید که مداخله شماتأثیری ندارد و پدرتان با این سطح از جمود فکری تغییری نخواهد کرد، ازمداخله پرهیز نمایید و تنها به حفظ وتقویت روحی خود بپردازید.
به فرمایش خودتان و از طرفی با انجام زیاد استخاره پدرتان دین را اشتباه متوجه شده و دارای وسوسة فکری شده است؛ که درمان این مسئله فقط در مشاوره با روانشناس ممکن خواهد شد ولی بعید می دانیم ایشان با این سطح فکری باطل حاضر به شرکت در جلسات مشاوره شود.
از این نکته نیز نباید غافل شد که همانگونه که پدر شما وظایفی دارد و هیچ عامل دیگری نمیتواند مسئولیت اداره و تأمین هزینههای زندگی را از ایشان سلب کند، شما نیز در قبال پدرتان وظایفی دارید که هیچ عاملی نمیتواند مانع آنها شود. وظیفه هر فرزندی در قبال پدر و مادرش این است که: با احترام و ادب با آنها برخورد کند. این وظایف که بر عهدة فرزند گذاشته شده هیچ ربطی به وظایف پدر نسبت به همسر و فرزندانش ندارد، یعنی این گونه نیست که اگر پدر به وظایف خود عمل نکرد یا شرایط به گونه ای بود که نتوانست به مسئولیتهای خود عمل کند، فرزند نیز حق پشت پا زدن به وظایف خود در قبال پدرش را داشته باشد، بلکه اگر فرزند هم به وظایف خود عمل نکند، مانند پدر مقصر میباشد. بنابراین شما نمیتوانید برخورد منفی با پدرتان داشته باشید، شما سعی کنید هم به وظایف خود عمل نمایید و هم بخشی از مشکلات زندگی را از دوش پدرتان بردارید، و در کل زمینه را به گونهای فراهم سازید که رابطه شما با پدرتان و نیز رابطه پدر و مادرتان با یکدگیر بهبود یابد و اگر خدای نکرده مشکلی در گذشته پیش آمده رفع گردد. باتوجه به آنچه بیان گردید، وظیفه شما در برابر پدرتان این است که کمال ادب و احترام را نسبت به ایشان مراعات نموده و جهت بهبود شرایط و مشکلات مورد نظر به نکات زیر عمل نمایید:
1. توجه داشته باشید که شخصیت پدرتان و جایگاه ایشان غیر از رفتار وی میباشد، بنابراین گرچه رفتار و عملکرد ایشان در مورد شما و در قبال مادرتان پسندیده و رضایتبخش نبوده است و شما میتوانید نسبت به رفتار و عملکرد ایشان ناراضی باشید امّا نمیتوانید جایگاه پدری ایشان را نفی کنید و شخصیت وی را زیر سؤال ببرید، چه بسا ممکن است در آینده رفتار و عملکرد ایشان بهتر شود.
2. به جای دامن زدن به اختلافات و مشکلات خانوادگی و شکایت از پدر سعی کنید در جهت رفع مشکل گام برداشته و صفا و صمیمیت را در خانواده به ارمغان آورید.
3. صرف اینکه پدرتان دو زن گرفته، مشکلی نیست و از نظر اسلام مانعی ندارد به شرطی که عدالت را در میان آنها رعایت کند گرچه لازم است مرد به عواقب و پیامدهای مسئله توجه داشته باشد، ولی حالا اتفاقی است که افتاده، باید سعی کرد در مورد آینده برنامه ریزی درست و معقولانه صورت پذیرد.
4. احترام شما به پدرتان باید به صورتی باشد که رفتارش را تأیید نکنید و احترام شما به گونهای نباشد که وی را در ادامه این روند تشویق و تأیید کند. بلکه باید انتقاد سازنده داشته باشید. برای این کار یک بار برای همیشه او را متوجه اشتباهات خودش نمایید.
5. آخرین و بهترین راهکار این است که هم شما و هم مادرتان با دیدهعفو و گذشت نسبت به ایشان نگاه کنید، و اگر هم در حق شما نارسایی کرده، مورد چشمپوشی قرار دهید. اگر شما این عمل پسندیده را انجام دهید، قطعاً ایشان متوجه میشود که شما نسبت به وی احترام قائل هستید و شاید همین باعث شود که مهر و عاطفه پدری و فرزندی در خانواده ایجاد شود و رشد کند.
امید است این راهکارها برای شما مفید واقع شده و بتوانید تغییراتی در رفتار پدرتان ایجاد کنید ولی به هر صورت اگر نتوانستید حداقل برای مهمترین تصمیمات زندگی تان خودتان تصمیم بگیرید و اجازه ندهید پدرتان تصمیم گیرنده باشد، مخصوصا ازدواج که تصمیم خود شما مهم است و نباید زیاد به تصمیم پدرتان تن دهید.
موفق باشید.

بیشتر بخوانید:

تفاوت شخصیّت وسواسی با اختلال وسواس فکری - عملی