ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 20 ساله )

سلام وقتتون بخیر من حدودا 8ماهی میشع با ی دختری اشنا شدم ک میدونستم مطلقعس ولی یقین داشتم ک باعث طلاق گرفتنش اعتیاده شدید ب مواد مخدر و قرصا روان گردان بود این ماجرا باعث شد ک 2ماه بعده طلاقش باهم اشنا شدیم این ماجرایواش یواش بزرگ شد هرروز باهم بیرون بودیم کله خونوادش فهمیدن حتی خانواده خودم ک با مشکله بزرگی ازطرف خونواده خودم مواجه شدیم ک گیر دادن این دختر مطلقس بدرد نمیخوره مامانم الان 1هفتس هر روز کارش شذه دعوا با بدوبیراه گفتن ب دختره الکیه حرفا ناسزا بهش ربط میدن تهمت میزنن بهش ک میگن ذس از سر پسرمون بر دار از این داسانا ولی ما همو میخواییم حتی دیروز مادرم اروم شد با دختره حرفید گف شرمنده من چیزی بتو گفتم بنظرتون من ما چیکار کنیم


مشاور (خانم ضیایی)


سلام و احترام خدمت شما پرسشگر محترم. از اینکه مسأله ی خود را باسایت راسخون در میان گذاشتید، سپاسگزارم. شرایطی که درآن قرار دارید را درک می کنم، امیدوارم صحبت های من راهگشا باشد.
بیان کردین"با خانمی که 2 ماه از طلاقش می گذشت،آشنا شدید و با گذشت زمان تصمیم گرفتید با هم ازدواج کنید و مادر شما بسیار با این ازدواج مخالف هستند": قبل از اینکه به بحث مخالفت خانواده بپردازیم، چند نکته لازم است خدمت شما بزرگوار عرض کنم:
نکته ی اول- از صحبت هایتان چنین برداشت کردم که شروع رابطه به قصد آشنایی و برای ازدواج نبوده و به مرور زمان که با هم بیرون رفتید که حدودا 8 ماه به طول انجامید، این قضیه جدی شد و تصمیم به ازدواج گرفتید. اینجا چند تا سؤال پیش می آید:
- شما در این مدت که با هم بیرون می رفتید، یک شناخت نسبی از شخصیت ایشان دست پیدا کردین؟ یعنی به خصوصیات اخلاقی ایشان توجه کردین، به مهارت های اجتماعی شان، میزان انعطاف پذیری شان، ویژگی های شخصیتی شان، واکنش شان در برخورد های مختلف، نحوه ی مدیریت هیجانی شان؟ در واقع با توجه به شناختی که از اخلاق و رفتارشان به دست آوردید، تصمیم گرفتید با ایشان ازدواج کنید و یا نه صرفا این بیرون رفتن ها، جنبه ی لذت و تفریح داشته و لحظات خوبی را با هم گذراندین و در طی این مدت به هم وابسته و علاقه مند شدید. راستش، دنیای دوستی دنیای رویاها و ایده آل هاست در حالی که زندگی مشترک دنیایی کاملا حقیقی و ملموس است. دنیایی که در آن خوبی ها و بدی ها در کنار یکدیگر است و تنها می توان با تلاش و کوشش و صبوری دنیای ایده آلی ساخت.
- آیا معیاری هست که برای شما همیشه مهم بوده باشه، ولی این خانم نداشته باشند (اگر جواب بله هست، اینجا باید بیشتر تامل کنید که چرا این معیار که برایتان خیلی مهم بوده، چشم پوشی کردید و آیا در زندگی آینده، مسأله ای پیش نمی آید). واقعیت این هست که وقتی هیجانات و احساسات در گیر می شود،  به طور طبیعی مانع از آن می شود که انسان، حقایق را ببیند و بتواند تصمیم صحیحی برای زندگی خود بگیرد. بعضی به اشتباه بعد از تجربه رابطه های دوستانه و احساسی به گمان اینکه ازدواج هم دقیقا همان گونه است وارد زندگی مشترک می شوند و وقتی که هیجانات تعدیل می شود و به خودمان می آییم، که دیگر خیلی دیر شده است.
نکته ی دوم-اینکه آیا شما آمادگی های لازم برای ازدواج را دارید؟ شما می دانید ساختن یک زندگی تازه کار آسانی نیست و قطعا چالش ها و سختی های زیادی را همراه می آورد، با این وجود آیا برای ساختن یک زندگی مشترک برنامه و هدف دارید که از سختی ها نهراسید و بتوانید مسئولیت یک زندگی را بر عهده بگیرید. گاهی مشاهده شده جوان ها بدون برنامه ریزی قبلی برای ازدواج و آینده، درگیر یک رابطه ی عاطفی می شوند، و وقتی وارد زندگی و مسائل های پیش روی آن می شوند، شانه خالی می کنند و کم می آورند. چون هنوز تکلیفشان با خودشان روشن نشده و  در مورد آینده یشان سردرگم هستند. بنابراین برای ازدواج نباید تصمیم عجولانه داشت. اگر حتی در یکی از شرایط زیر قرار دارید، در مورد ازدواج احتیاط کنید:
- شیفتگی و دلدادگی بیش از حد
-  ازدواج پیش از کسب شناخت
- آماده نبودن برای تعهد طولانی‌مدت
- عدم تناسب در اعتقادات دینی، فکری،فرهنگی
- نارضایتی والدین هر یک از طرفین
- انتخاب کسی که نیازمند تغییر است
- تن دادن به ازدواجی جدید درحالی‌که زخم ازدواج پیشین بهبود نیافته

-انکار یا نادیده گرفتن شواهدی دال بر ویژگی‌های نامناسب رفتاری و شخصیتی طرف مقابل
نکته ی سوم- برای راضی کردن خانواده لازم هست ملاک و معیارهای اساسی در دست داشته باشید تا بتوانید از انتخابتان دفاع کنید. خب، حالا من از شمابزرگوار، می خواهم نگاهی به معیارهایتان داشته باشید و آن ها را مرور کنید:
- آیا این خانم، ملاک های اصلی شما را دارد؟ مثلا نظیر ایمان و تدین، اخلاق نیک، شرافت و نجابت خانوادگی، سلامت روانی و....
- آیا صفت خیلی خوبی در ایشان وجود دارد که به خاطر همان ویژگی خاص، شما حاضر شده اید با او ازدواج کنید؟ اگر مطمئن شدید انتخاب شما کاملا معقول و منطقی و بر اساس ملاک و معیارهای سنجیده بوده، آن موقع می توانید برای راضی کردن مادرتان اقدام کنید.
 - با توجه به اینکه، مادرتان  نسبت به این خانم، تصور منفی دارند و لازم هست مدتی بگذرد تا خشم شان فروکش کند، بنابراین به صلاح هست در سکوت و آرامش، ماجرا را پیش ببرید.
- ویژگی های مثبت و بارزی که این خانم دارد که همین صفات ایشان، باعث شده که شما بخواهید آن را به عنوان همسر آیندتون انتخاب کنید را مطرح کنید در واقع  شما باید به اندازه ی کافی ملاک و معیار منطقی داشته باشید تا بتوانید ارزش آن خانم را بالا ببرید و به خانواده یتان بگویید که طلاق چیزی از شایستگی های این خانم کم نکرده است و من به این دلایل ایشان را انتخاب کرده ام.
- خانواده گاهی به خاطر بی اعتمادی به شما با انتخاب تان مخالفت می کنند، چون فکر می کنند هنوز برای ازدواج، آمادگی های لازم را ندارید. در این شرایط باید دلایل کافی داشته باشید و با صحبت های منطقی به پدر و مادرتان ثابت کنید که به بلوغ فکری، عاطفی، احتماعی و مالی رسیده اید و قابل اعتماد هستید.
- اگر بارها با مادرتان صحبت کرده اید و می دانید که فایده ای ندارد، سعی کنید یک نفری را واسطه قرار دهید که صحبت هایش نفوذ داشته باشد. مثلا مادربزرگ، خاله، عمه ....
و در نهایت، جلب رضایت خانواده و بهره گیری از حمایت روحی و روانی شان در مسیر زندگی بسیار راهگشاست. در صورت موافقت خانواده به ازدواج، حتما مشاوره پیش از ازدواج مراجعه کنید. بسیاری از فاکتورهای مهم که ممکن است در نظر شما مغفول مانده باشد، روانشناس آن ها را بررسی می کند و با آزمون های روانی و تست های مختلف، درصد موفقیت ازدواج و ریسک های آن را پیش بینی می کند.
به امید بهترین تصمیم های برای زندگیتان

بیشتر بخوانید:
ازدواج امری دائمی است