ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 23 ساله )

من پدورمو نمیتونم تحمل کنم آدم غرغرو و ایراد گیریه ازش متنفر شدم من افسردگی هم دارم پسر مورد علاقم‌که باهم‌دوست بودیم اومده خواستگاریم از نظر همه خوبه ولی بابام داره اذیتمون میکنه نمیدونه بیشتر من ضربه میخورم بااین کارا من خیلی دوسش دارم دیگه خسته شدم از این وضعیت من مشکل اعتماد به نفس پایین و فوبیای اجتماعیه شدید هم دارم این روزا اصلا حالم خوب نیست یه موقع هایی دوست شب بخوابم صبح بیدار نشم خسته شدم کمکم کنید


مشاور (خانم موحدنساج)

سلام به شما پرسشگر محترم و سپاس بابت اعتمادتان به راسخون، امیدوارم این پاسخ گویی زمینه ای باشد برای رفع مشکلتان. دوست عزیز، در متن ارسالی شما بسیار خلاصه چند مورد ذکر شده که هر کدام در جای خود جای بررسی دارد که در این نوع پاسخ گویی مکاتبه ای امکان پذیر نیست. ولی چیزی که واضح است این است که مشکلات مطرح شده شما تقریبا منشا مشترک دارند، و آن استرس و اضطراب شدید است.
در رابطه با فوبی اجتماعی که بیان کردید، چیزی از مراجعه حضوری و گرفتن تشخیص از متخصص عنوان نشده، که احتمال آن وجود دارد، که این تشخیص از طرف خود شما با توجه به حالات روحی در مواجهه با دنیای اطراف باشد. در هر صورت احتمال وجود این اختلال در شما کم است، به دلیل اینکه شما توانسته اید با فردی از جنس مخالف رابطه عاطفی ایجاد کنید، که این کار برای فردی که فوبی اجتماعی دارد بسیار سخت است و در برخی مواقع در حالات شدید غیر ممکن می شود. زیرا این افراد به دلیل اضطراب شدیدی که دارند توانایی ایجاد ارتباط عادی با افراد دیگر را نیز از دست میدهند چه رسد به ایجاد رابطه عاطفی که لازمه آن  تا حدودی داشتن آرامش درونی در مقابل آن شخص است. پس اگر این تشخیص از طرف فردی متخصص نیست، از بیان و تکرار آن برای خود و دیگران به شدت بپرهیزید. زیرا در تکرار مداوم ذهنی، این باور عمیق در فرد ایجاد می شود که واقعا دچار اختلال است و کم کم حتی علائم جسمی بیماری را نیز در خود مشاهده می کند. ولی اگر این تشخیص را از یک متخصص دریافت کرده اید، با مراجعه به متخصصی دیگر از تشخیص درست مطمئن شوید و حتما روند درمانی خود را تا برطرف شدن کامل بیماری طی کنید. زیرا این اختلال با افزایش سن عمیق تر شده و بازداری شخص برای پذیرش محیط کاهش می یابد، پس از لحظات طلایی جوانی و امکان تغییر خود نهایت بهره را ببرید. در رابطه با عدم اجازه و همراهی پدرتان، یک نکته مهم حائز اهمیت است و آن اینکه فرد عاشق، دلباخته و علاقه مند به دلیل وابستگی که به شخص مقابل خود پیدا می کند و یا علاقه شدید به او در دیدن خیلی از واقعیات دچار مشکل می شود. در واقع اجازه ازدواج دختر به این دلیل به پدر داده شده که دختران در مواجهه با مردان و علاقه مند شدن به آنها به دلیل احساسات عمیقی که پیدا می کنند، توانایی تجزیه و تحلیل منطقی در آنان کاهش میابد در حالی که پدران به دلیل داشتن شخصیت منطقی برخی نکات را مورد توجه قرار می دهند که شاید از دید شما دور باشد و بعد از گذراندن مدتی از زندگی مشترک با کاهش آن شور اولیه به آنها پی ببرید. این به این معنی نیست که حق را به پدرتان می دهم بلکه با در نظر گرفتن این نکته از شما می خواهم وقتی تا حدودی آرامش روحی داشتید و پدرتان نیز آماده شنیدن صحبت با شما بود، با بیانی محترمانه و آرام بدون هیجانی شدن، به او بگویید می دانید که صلاح شما را می خواهی و بی دلیل اقدام به مخالفت نمی کند، لطفا دلیل اصلی مخالفت خود را به من بگویید.شاید دلیل پدرتان برای شما قابل پذیرش باشد و یا نه، اگر دلیل او از نظر شما غیر منطقی بود دوباره با آرامش سعی کنید برای او توضیح دهید. با توجه به نوع آشنایی شما که با دوستی شروع شده، که البته خیلی راه درستی نیست (به دلیل ایجاد احساس نزدیکی زیاد به فرد مقابل و نادیده گرفتن برخی از معایب) ، تا حدودی رفتار سخت گیرانه پدرتان درست است. زیرا در برخی از مواقع علاقه شکل گرفته سطحی است که با کمی سخت گیری و مخالفت باعث کناره گیری یکی از طرفین می شود. ولی اگر علاقیتان واقعی باشد مطمئن باشید او برای رسیدن به شما تمام تلاش خود را کرده و پیروز میدان خواهد بود. همیشه به این نکته توجه داشته باشید که اطرافیان ما به میل و خواست ما رفتار نمی کنند، بلکه هر فرد شخصیت منحصر به فرد خود را دارد. سعی کنید افراد را همانگونه که هستند بپذیرید چون احتمال تغییر آنها کم است. انعطاف پذیری خود را افزایش دهید تا بتوانید آرامش خود را بازیابید
در رابطه با اضطراب و عدم اعتماد به نفستان به گفتن چند نکته بسنده می کنم:
- ریشه اضطراب در بیشتر مواقع ترس است، ترس از طرد شدن، ترس از دست دادن موقعیت خانوادگی و اجتماعی، ترس از بازخورد منفی دیگران ، ترس از تنهایی، ترس از آینده ای مبهم و ناشناخته و ....
لطفا اول دلیل اصلی اضطراب خود را پیدا کنید. در بیشتر مواقع رفع زمینه اصلی باعث رفع مشکل می شود.
- برخی مواقع اضطراب ما به دلیل افکار غیر منطقی شکل می گیرد که وقتی خود را با آن مواجه می کنیم و به نادرست بودن تفکر خود پی می بریم مواجه با استرس برای ما آسان می شود. پس لطفا درباره افکار خود فکر کنید، آنها را نقد کنید و به بیانی ساده تر زیر و رو کنید تا با تجزیه و تحلیل آن افکار بتوانید به درستی یا نادرستی آنها پی ببرید.
- وجود حالات اضطرابی رابطه نزدیکی با شرایط جسمی ما دارند، پس سعی کنید با حفظ سلامت جسم خود هر چه زودتر سلامت روان خود را بازیابید. برای کسب این سلامت به صورت مداوم ورزش کنید، تمرینات ریلکسیشن انجام دهید، ساعت خواب و بیداری خود را تنظیم کنین و به هیچ عنوان شب ها دیر نخوابید و صبح ها را با خواب سپری نکنید.
- اهداف زندگیتان را برای خود مشخص کنید. هدف به انسان انگیزه می دهد و اجازه نمی دهد که مسیر زندگیتان در جهتی اشتباه قرار گیرد. بدانید از خود چه انتظاری دارید تا اعتماد به نفستان افزایش یابد.
- خودتان را کشف کنید. با شناخت دقیق خصوصیات فردی خویش ، توانایی ها ، ترسها ، و نقاط ضعف خود در جهت اصلاح خود گام بردارید ، تا بتوانید جایگاه خانوادگی و اجتماعی خود را افزایش دهید.
- مطالعه کنید. مطالعه به شما کمک می کند درک درست تر و بهتری نسبت به اطراف خود داشته باشید.
- انگیزه های زندگی خود را پیدا کنید. شما می گویید برخی مواقع دوست ندارید صبح ها از خواب بیدار شوید. این سخن شما در تعارض با علاقیتان نسبت به خواستگارتان است. من با زندگی شخصی شما آشنایی ندارم ولی همه انسانها انگیزه های زیادی در زندگی شخصی دارند که در بیشتر مواقع آنها را نادیده می گیرند، پس یک کاوش اساسی در زندگی خود داشته باشید. در نهایت با وجود مشکلات متعددی که بیان کردید در صورت امکان به یک مشاور مجرب مراجعه کنید.
موفق باشید.
 
بیشتر بخوانید:
اختلالات اضطرابی