ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 25 ساله )

با عرض سلام و خسته نباشید
من یک سال است که در عقد هستم
من با همسرم نمیتوانم صحبت کنم و هر صحبتی که میکنم میگوید تو توی این مورد وارد نشو یا اگر در مپرد چیز دیگری بپرسم خیلی تیتروار به من میگوید یا اینکه میگوید مگه تو فضولی یا اینکه میگوید باید به تو گزارش بدهم!!
ولی برای مادر با پدرس با جزییات کامل همه چیز را تعریف میکند
این صحبت نکردن او باعث میشود احساس دوری از همسرم بکنم و وقتی صحبت مبکنیم بعضی اوقات ختم به بحث میشود و من در این بین بد میشم.
چیز دیکری که هست همسرم به مادرش وابسته است و هر اتفاق کوچک و بزرگ را به مادرش میگوید و همه حا به او نگاه میکند فرقی نمیکند کجا باشیم موقع صحبت کردن خندیدن دورهمی ها و یا بیرون رفتن ها .همه حا به او نگاه میکند و در جمع مرا نمیبیند.به مادرش همه چیز را با جزییات کامل تعریف میکند مثلا مادرس از راه برسد و چیزی بپرسد سریعا به او جواب میدهد ولی من بپرسم فقط تیتروار میگوید.از مادرش بیشتر از من حرف قبول میکند و هرچه او بگوید را انجام میدهد.
من رابطه ام با مادر سوهرم خوب است و باهم بگو بخند داریم .این موضوع مرا بهم میریزد و هیچ به زبان نیاوردم ولی دوست ندارم اینطور باسد دوست دارم به من هم توحه کند. بیشترین شوخی و صحبت را در حمعی که مادرش باشد با مادرش دارد انگار مادرش زن اوست و باهم یک رابطه عاطفی تنکاتنگ دارند که با من ندارد.
بعضی اوقات به اتاق مادرش میرود و با حیک و پوک مبکند و من نمیدانم در چه مورد باهم صحبت میکنند و این را هم از او نپرسده ام که چه میگوید چون برمیگردد میگوید مگه تو فضولی یا بعضی اوقات با مادرس طوری صحبت میکند که کسی متوحه حرفش نشود انگار من غریبه ام در جمعشان!! من محبت خود را نسبت به همسرم دارم و به او توحه میکنم ولی انگار مرا نمیبیند و مرا به عنوان به فرد پخته قبول ندارد. در جایی که مادرش نباشد باهم بگو بخند و شوخی داریم.
بعضی اوقات در مورد مسائل مربوط به من از مادرش میپرسد و او نظر میدهد و این برایم سخت است.البته این را نیز باید اضافه کنم من بخاطر مسائل کاری شوهرم که مهندس هستند مجبوریم در خانه پدرشوهرم زندگی کنیم. شاید این رفتار مادر و پسر از این بابت باسد که کمتر شوهرش را میدیده و روح خودش را با پسرش ارضا میکرده..
من از این مپضوع واقعا ناراحت هستم و حالم را میگیرد خواهش میکنم راهنماییم کنید چه میتوانم بکنم


مشاور (علی محمد صالحی)

با عرض سلام و احترام.
اولین نکته ای که خوبه به اون توجه کنید اینه که شما و همسرتون هنوز در ابتدای مسیر زندگی مشترک هستید و باید توجه داشته باشید که علی رغم تفاهمهای پیش از ازدواج، بعد از عقد و ازدواج، با توجه به تفاوتهای شخصیتی زن و مرد و محیطی که در آن بزرگ شدند، زن و شوهر با تنشها، اختلاف نظرها و گاهی مشکلات و مسائل ناراحت کننده ای مواجه خواهند شد که البته میتونن با صبر، تحمل و بردباری، از این مسائل و دست اندازهای زندگی به سلامت عبور کنند. نکته مثبتی که در رابطه با شما و همسرتون وجود داره اینه که بیان کردید «در جایی که مادرش نباشد با هم بگو بخند و شوخی داریم» این نشون میده که رابطه شما و همسرتون مسئله جدی نداره، و شما میتونید با هم ارتباط خوبی داشته باشید، اما در جایی مسئله ایجاد میشه که هم شما حضور دارید و هم مادر همسرتون، در این مواقع که کم هم نیست، به دلایلی توجه همسر شما بیشتر معطوف به مادرش میشه، و توجهش نسبت به شما کم میشه، خب اینجا چند نکته پیش میاد، اینکه چرا شوهر شما به مادرش اینقدر توجه میکنه باید بررسی دقیق تر بشه، اما همون طور که خود شما هم اشاره کردید احتمالا گذشته شوهر شما و رابطه ای که با مادرش داشته بی تاثیر نبوده، و مسائل دیگه. اما کاری که شما میتونید انجام بدید در کوتاه مدت اینه که اولا این مسئله رو بپذیرید که شوهر من در کنار ویژگیهای مثبت و خوبی که داره این مسئله هم داره که بیش از حد به مادرش وابسته است و در جایی که مادرش باشه به او بیشتر توجه میکنه، و وقتی شما اینو پذیرفتید و قبول کردید که هر انسانی در کنار خوبیهایی که داره ویژگیهای منفی هم داره، مثل خود شما که در کنار ویژگیهای مثبتی که دارید حتما نکاتی هم دارید که گاهی موجب ناراحتی شوهر شما میشه، شوهر شما هم به همین صورته، کمتر اذیت میشید. پس قدم اول اینکه این مسئله رو بپذیرید، قدم بعد سعی کنید همسر و مادرش رو بیشتر درک کنید و خودتون رو جای اونها بذارید، ببینید شما الان حدود دو ساله که با شوهرتون آشنا شدید و اونو میشناسید، اما مادر شوهر شما، 30 ساله که پسرش رو بزرگ کرده و براش مادری کرده، شما دو سال رو با 30 سال مقایسه کنید، هر چند که من، شما رو درک میکنم و میفهمم که چه حسی نسبت به شوهرتون دارید ولی شما هم باید اونها رو درک کنید و بخصوص مادر همسرتون که پسرش را 30 سال بزرگ کرده، و وقتی شما خودت مادر شدی حتما بهتر میتونی مادر شوهرت رو درک کنی که یک مادر چه حسی نسبت به فرزندش داره، پس هرچند که شوهر شما هم وظیفه داره به شما هم توجه کافی بکنه و به هیچ وجه پذیرفته نیست که به شما کم توجهی بکنه.
برنامه میان مدت یا بلند مدت دیگری که میتونه به شما کمک کنه اینه که سعی کنید حتما زندگی مستقلی رو تشکیل بدید و حتی الامکان مکان زندگی شما با خانواده همسرتون و حتی خانواده خودتون، خیلی نزدیک نباشه و تا حدی دور باشه، تا شما به کمک هم و بدون مداخله دیگران بتونید زندگی مشترک مناسبی رو تشکیل بدید. چون صرف نزدیکی فیزیکی به خانواده ها میتونه باعث مداخله نزدیکان و به زندگی مشترک آسیب بزند.
نکته بعد در مورد اینکه گفتید نمیتونید با شوهرتون صحبت کنید، دقت کنید که اولا شما به هیچ وجه به همسرتون نگید تو چرا با من صحبت نمیکنی، یا چرا ساکتی و...، چون اون در جواب میگه نمیخوام صحبت کنم، یا مگه تو بازجویی یا جوابهایی که خودتون بیان کردید رو میگه، اما کاری که شما میتونید انجام بدید اینه موضوعات مورد علاقه اون کشف کنید و در مورد همون موضوعات اطلاعات زیادی رو از طریق مطالعه و اینترنت و... بدست بیارید، و در مورد همون موضوعات با شوهرتون سر بحث رو باز کنید، و حرف حرف میاره، اینجوری شوهر شما هم برای صحبت کردن با شما علاقمند میشه، مثلا برخی مردها علاقه زیادی به فوتبال دارند، یا برخی دیگه علاقه زیادی به ماشین دارند یا...، شما اولا باید کشف کنید به چی علاقه داره، و در قدم بعد اطلاعات خودتون رو در همون زمینه زیاد کنید و مثالا بحث فوتبال یا ماشین رو بندازید وسط و... .
موفق و شاد و پیروز باشید

بیشتر بخوانید:
آداب گفتگو با همسر