ناشناس ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 30 ساله )

من قبلا عاشق دختری بودم در حد بی نهایت دوستش داشتم حاضر نبودم یه لحظه بدون من جای بره
این باعث شد بدبین بشم. و بدبینی که باعث جدایی شدو الان هم خیلی خیلی پشیمونم از کارم. احساس هیچ خوشی ندارم همش بیقرارم،...


مشاور (خانم ضیایی)

سلام و احترام خدمت شما پرسشگر گرامی. شرایطی که در آن قرار دارید را درک می کنم ان شاالله صحبت هایم بتواند راه گشا باشد.
بیان کردین" قبلا به دختری علاقه مند بودید و منجر به جدایی شد و در حال حاضر با دختری ازدواج کردید که حسی به آن ندارید و خاطرات گذشته را دائم مرور می کنید": با توجه به اینکه شما هنوز از رابطه ی قبلی دل نکنده اید و دائم خاطرات و لحظات خوشی که با این خانم داشتید را تجسم می کنید، طبیعی هست که نسبت به همسرتان هیچ احساسی نداشته باشید و خود را قربانی فرض کنید. برای اینکه بتوانید خود را با موقعیت جدید، سازگار کنید پیشنهاداتی خدمتتان عرض می کنم:
- در وهله ی اول، باید دختری را که به آن علاقه مند بودید را فراموش کنید، می دانم سخت است و همرا با درد و رنج. ولی تکرار و مرور خاطرات گذشته، باعث می شود از وظایف و مسئولیتی که در قبال همسرتان دارید، غافل بمانید. بنابراین لازم هست این واقعیت را بپذیرید که دیگر آن رابطه تمام شده و شما متعهد به یک زندگی مشترک شده اید.
- اگر فقط خوشی ها و نقاط مثبت آن رابطه روی مغزتان، فیلتر شده باشد و فقط خوبی ها را می بینید، لازم هست خاطرات منفی و عللی که تصمیم گرفته اید از رابطه بیرون بیایید را مرور کنید در واقع اینگونه منطقی تر به ماجرا نگاه می کنید. مثلا از خود سوال کنید از کجا معلوم بعد از ازدواج بااین خانم، این رابطه به طلاق منجر نمی شد؟ یا چه تضمینی وجود داشت که ما در کنار هم خوشبخت شویم؟ از آنجا که ایشان با شما رابطه ی دوستی برقرار کرده بودند و نشانه های بدبینی در شما هم وجود داشت، علامت خوبی برای یک ازدواج موفق نبوده است و صرفا علاقه مندی ضامن خوشبختی نیست و در کنارش معیارهای مهم دیگری وجود دارد که اغلب در رابطه ی دوستی، مورد غفلت قرار می گیرد.
- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس، هدیه هایی که بین شما رد و بدل شده، شماره تلفن، چک کردن صفحه ی تلگرام، یادگاری ها و... آن ها را محو کنید چون هر کدام از آن ها، شما را به خاطرات گذشته پیوند می زند و باعث احساس ناکامی در شما می شود.
- گفتگوی درونی در شما مملو از تردیدهای منفی و سرزنش و انتقاد به خود است. مثلا دائم می گویید اگر من اینقدر بددل نبودم، این جدایی صورت نمی گرفت. تنها دختری که می توانستم درکنارش خوشبخت بشم، او بود.. ای کاش زمان برمیگشت و من رفتارم را تغییر می دادم. در واقع این خودگویی هاست که باعث نشخوارهای فکری و احساسات منفی شده است. همینطور که ما می توانیم با این دیالوگ های درونی حال خود را بد کنیم، این توانایی هم داریم که خودگویی های مثبت داشته باشیم: بهتر است به رابطه ای که در گذشته داشته اید به چشم یک عبرت و تجربه نگاه کنید و اشتباهاتی را که قبلا داشته اید در زندگی مشترک تکرار نکنید وگرنه در یک چرخه ی معیوب می افتید و احتمال دارد فرصت های بیشتری را ازدست دهید.
- در هر شرایط و موقعیت و هرجا که باشیم و هرکس که باشیم، جهان زمینه‌هایی برای لذّت بردن را برای ما فراهم کرده است، امّا اغلب در حال فکر کردن به گذشته و شکست هایش هستیم که ما را افسرده می کند و یا در آینده ای که هنوز نیامده و مشکلات پیش رویش فکر می کنیم که دچار اضطراب می شویم. سعی کنید در زمان حال زندگی کنید و توجه خود را به مسئولیت ها و تعهداتی که بر عهده دارید، جلب کنید. نکته ی مهم این هست که شما با یک دختری که اوج احساسات و هیجاناتش هست ازدواج کرده اید و ایشان حتما از روی علاقه به شما جواب مثبت داده است، بنابراین ظرفیت های زیادی برای عشق ورزی، محبت و دلدادگی.... دارد. لازم است، شما بزرگوار بستری را فراهم کنید که همسرتان بتواند به بهترین شکل، خودش را به شما عرضه کند و از زنانگی و همسرداری لذت ببرد و چه بسا در همین کنار هم بودن ها، تماس های فیزیکی، وقت گذاشتن برای همدیگر، پیام های عاشقانه، رفتن به گردش و تفریح،شوخی کردن، عشق و علاقه بین زن و شوهر جاری می شود.
- و در نهایت برای یک زن، هیچ چیزی سخت تر از مورد بی توجهی و بی مهری قرار گرفتن نیست. مثل گلی است که سریع پر پر می شود، پس چه بهتر که این گل را بپرورانید و شکوفایش کنید و از وجود کسی که محرم ترین فرد در زندگی تان هست بهره ببرید و اگر احساس می کنید نمی توانید از افکار گذشته رهایی یابید و همسر خود را بپذیرید، لازم هست به یک روانشناس مراجعه کنید.
به امید بهترین لحظات برای شما

بیشتر بخوانید:
چطور عشقمو فراموش کنم"راهکار میخوام.