ناشناس ( تحصیلات : فوق دیپلم ، 21 ساله )

سلام.واقعا ممنون از مشاوره خوبتون واینکه همیشه دلسوزانه جوابگو هستین.من همیشه مشاوره میگیرم ازشما ومشاوره اخریم باشما خیلی خوب بود ازوقتی باشما مشاوره کردم ازقبل اخلاقم داره بهترمیشه .به من گفتین که منم درارتباط باشوهرم مقصرم و دلیل اذیتای شوهرم کمی جواب دادنا و قربت بازی های منم هست.من خیلی فک کردم دیدم اگرشوهرم فحش میده منم جوابشو میدم که اون بدترشده.الان بهترشدم.اخرین بارکه باشوهرم دعوامون شد شوهرم چنان زد تو دهنم که تاتونستم خونریزی کرد دهانم و بدجور داغون شد وشوهرم برای اولین بار گفت ازت خسته شدم ونمیخامت ومیخام طلاقت بدم.منم چون از ابروریزی میترسم وهیچ وقت نمیزارم خانواده هامون بفهمم سعی کردم ارومش کنم.با اینکه شوهرم عاشق منه تعجب کردم گفت نمیخامت.ازون شب من دیگه ازش میترسم و به خودم قول دادم که دیگه جواب بحثاش
رو ندم وسربه سرش نزارم.شوهرم میگه اگر من حتی زدمت تونباید درجواب مشتی چیزی به من بزنی باید تحمل کنی.ازون شب خیلی بامن خوبه ولی من خیلی دلم شکست گفت نمیخامت.باخودم میگم شاید ازرو عصبانیت گفته.نمیدونم به خدا.درکل شوهرم منو دوس داره.البته اینم بگم اون خیلی دوس داره من مطیعش باشم وهمینم منو ازارمیده.با اینکه من خیلی مطیعشم هرکااار میگه انجام میدم.میگه نرو بیرون گفتم باشه.هرکاری میگه میگم باشه دیگه نمیدونم اون میخاد من مثل برده باشم واین خیلی سخته.مثلا اگر به حرفش گوش نکنم میگه بازم دلت کتک میخاد دوباره.من هیچی نمیگم.دهانم پاره شده من به کسی نگفتم ازدروغ گفتم به مامانم افتادم ولی باورنکرد گفت دروغ میگی حتما محمد زده ولی من نمیگم که ابرومون نره.بعضی وقتا کم میارم.البته منم خیلی تغییرکردم وبهترشدم.ولی خداییش این دعوامون من چیزی گفته بودم شوهرم دلش ازچیزدیگه پربود.من نمیخام فقط شوهرمو متهم کنم و عدالت دارم میدونم خودمم مقصربودم ولی خیلی بهترشدم نسبت به قبل.روزبه روز دارم روخودم کارمیکنم وخودمو عوض کردم تقریبا.نظرشما چیه در رابطه باما.


مشاور (علی محمد صالحی)

عرض سلام و ادب مجدد. ممنون از لطف شما.
در ابتدا بهت تبریک میگم که اخلاقت داره از قبل بهتر میشه، آفرین بر تو. در واقع الان مسیر درست رو پیدا کردی و باید همین مسیر رو ادامه بدی. چون در زندگی مشترک تا وقتی ما خودمون رو تغییر ندیم و به مسائل و کاستیهای خودمون توجه نکنیم و سعی نکنیم که اونها رو برطرف کنیم، هیچ وقت در زندگی ما تغییر مثبتی ایجاد نمیشه، ولی جالب اینه که وقتی ما خودمون رو تغییر میدیم و رفتارمون رو بهتر میکنیم، رفتار همسرمون هم بهتر میشه. و اینکه گفتی رفتار شوهرت بهتر شده و بیان کردی «ازون شب خیلی با من خوبه»، پاداش اینه که خودت تغییر کردی و رفتارهات بهتر شده. اما راجع به اینکه گفتی «شوهرم برای اولین بار گفت ازت خسته شدم ونمیخامت ومیخام طلاقت بدم، من خیلی دلم شکست گفت نمیخامت»، یادته دفعه قبل گفتی «حالم از زندگیم به هم میخوره»، من گفتم: «بعضی وقتا، زمانی که همسرمون مسئله رو اونطور که ما میخوایم نمیبینه، یا نظرش با ما فرق میکنه، یا رفتارش با ما خوب نیست، ما ناراحت و کج خلق میشیم و از اون بدمون میاد، ناامید و خشمگین میشیم، و حتی ممکنه دیگه نخوایم چشممون به چشمش بیافته و نسبت به او حس تنفر پیدا میکنیم. وقتی حال بدی داریم، ممکنه افکار بسیار منفی مثل طلاق یا خودکشی به ذهنمون بیاد، اما باید دقت کنیم که این حال بد، موقتی و گذراست و اختصاصی به ما نداره و بقیه افراد هم گاهی دچارش میشن. در مقابل، هر وقت حال خودمون و حال رابطمون خوب باشه و همه چی روبراه باشه، همسرمون دوست داشتنی میشه و نسبت به اون و زندگی مشترکمون، حس خوبی داریم. و این احساس های متفاوت علاقه و نفرت، مرتب در زندگی مشترک تکرار میشه». منظورم از تکرار اون حرفها این بود که بگم کاملا طبیعی هست که وقتی زن یا شوهر، بخاطر مسئله ای از دست همسرش ناراحته، از او متنفر بشه و افکار منفی مثل طلاق یا خودکشی به ذهنش بیاد یا حتی به زبان بیاره، حالا یکدفعه تو ممکنه از دست همسرت بخاطر موضوعی ناراحت بشی یا حتی ازش متنفر بشی و حرف از جدایی بزنی، دفعه دیگه ممکنه بخاطر مسئله یا موضوعی شوهرت، از تو متنفر بشه و حرف از جدایی بزنه، اما باید توجه کنی که اولا این حالت تنفری که نسبت به هم پیدا میکنید موقتیه و بعد از مدتی جای اون حالت تنفر، دوباره عشق و علاقه میگیره، ثانیا این چرخه تنفر و علاقه، ممکنه باز هم تکرار بشه، یعنی احتمال داره اگه خدای ناکرده دوباره بین شما تنش یا بحثی پیش بیاد اون لحظه از هم متنفر بشید، ولی دوباره بعد از مدتی جای اون تنفر، علاقه و عشق و محبت میاد. ولی اون چیزی که اصلی، مهمتر و پایدارتره، عشقی هست که شوهرت به تو داره و تو هم به اون داری، که بیان کردی «شوهرم عاشق منه»، پس دیگه خودت رو بخاطر اون حرف شوهرت که گفت نمیخامت، ناراحت نکن و همونطور که خودت گفتی اون حرفش، بخاطر عصبانیت و حس تنفر موقتی که نسبت به تو پیدا کرده بود، بیان کرده و تموم شده رفته.
نکته بعد راجع به اینکه گفتی «اون خیلی دوس داره من مطیعش باشم وهمینم منو آزار میده»، نمیدونم شدت خواسته شوهرت که دوس داره مطیعش باشی چقدره، ولی یک اصلی که در مورد همه مردها صادقه اینه که، یکی از نیازهای اصلی مردها همین نیاز قدرت و اقتدار داشتنه، به بیان دیگه نیاز اصلی زنها، اینه که از شوهرشون محبت و توجه دریافت کنن، و همسرشون به اونها ابراز علاقه و محبت کنه، اما نیاز اصلی مردها اینه که تو خانواده اقتدار داشته باشن، و برای اینکه زن و شوهر به نیاز اصلیشون برسن، یعنی زن محبت و توجهی که نیاز داره از شوهرش دریافت کنه، و شوهر هم، اقتداری که نیاز اصلیش هست رو دریافت کنه و تو خونه اقتدار داشته باشه، باید هر کدومشون نیازشون رو از همسرشون دریافت کنن، یعنی اگه شوهر به همسرش محبت کنه، زن هم به شوهرش اقتدار و قدرت میده، و برعکس اگه زن به شوهرش اقتدار ببخشه و تو کارها از او اجازه بگیره و جلوی دیگران به همسرش خیلی احترام بذاره و...، شوهر هم به خانمش محبت بیشتری میکنه. خلاصه اینکه، اولاً این نیاز اصلی مردهاست که دوست دارن اقتدار داشته باشن و مدیریت خونه برعهده اونها باشه، و مثلا زن برای کارهاش از اون اجازه بگیره و...،  ثانیا اگه تو این اقتدار رو به شوهرت بدی، و شوهرت احساس کنه واقعا این نیازش به قدرت و اقتدار برآورده شده، محبت و توجهش به تو بیشتر میشه. اما طبیعیه اگه مردی در این زمینه، توقع و انتظار بیش از حدی از خانمش داشته باشه، مناسب و بهنجار نیست و باید متوجه اشتباهش بشه. اما نکته پایان. بازم بخاطر اینکه داری روز به روز، رو خودت کار میکنی و خودت رو به سمت بهتر شدن تغییر میدی، تبریک میگم، مطمئن باش اگه به این مسیر ادامه بدی، زندگیت خیلی شیرین تر از الان میشه و آرامش بیشتری خواهی داشت.
موفق و شاد و خوشبخت باشی.

بیشتر بخوانید:
چگونه می توانید در شوهر خود تغییر مثبت به وجود آورید؟