ناشناس ( تحصیلات : دبیرستان ، 17 ساله )

سلام خسته نباشید من نامزدی داشتم که خیلی همو دوست داشتیم. من بر اثر یه ازدواج حدودا اشتباه رابطه یمان تمام شد. اما من نتونستم فراموشش کنم عشقم رو. بعدها فهمیدم با همینی که ازدواج کردم مشکل داره و اصلا نه میتونه انجام جنسی داشته باشه منم اینو به نامزد قبلیم گفتم خیلی خوشحال شد و همراهیم کرد در طلاق. خیلی سختی کشیدم تا خانوادمو راضی کنم من و عشقم واقعا به هم وابسته بودیم هر روز به خدا میگفتم مهدی واسم بمونه ارومم میکرد خیلی خوب بود خیلی. یک روز سر یک بحث اعصابش خرد شد و بهم گفت اگه بخوای بری میکشم خودمو بعدش نمیدونم چی شد که رفت و هشت ماه گم بود و الان یک ماه است متوجه شدن استخوناش رو بالای یه کوهی پیدا کردن...دارم دیونه میشم. به خدا میگم قیامت بهم میرسیم؟ همش به خدا میگم این مصیبت و مشکلای قبل زندگیم تو این سن اشکال نداره فقط اون دنیا بهم برسیم دارم روانی میشم تنها مرهمم رفت. کم اوردم توی این مشکلا تنمیکشم به قران واقعا خسته شدم از زندگی. کمکم کنین .خانم یا اقای مشاور اگه جوابم دادین نمیشه شماره تون بدین تا باهاتون حرف بزنم؟!کمکم کنین تا یکم اروم شم نمیدونین چقد سخته دوری کسی که همه ی زندگیم بود چقدر باهام شوخی میکرد تا ناراحت نشم از مشکلات. حالا نیست هیچکی حتی به روم نمیخنده...کاش لااقل اون دنیا ببینمش...


مشاور (خانم قربانی)

من هم عرض سلام و خداقوت دارم خدمت شما همراه گرامی سایت راسخون
از عشق و علاقه تان و حرارتش گفتید، از همدمی که در تمام سختی ها کنارتان بوده، از کسی که باعث خنده هایتان بود و زندگی تان را به او گره زنده بودید و حالا جای خالی او شما را اشفته کرده و شیرازه زندگی تان را از هم پاشیده. مانده اید چه کنید تا این روزها را بگذرانید و هنوز در پی ارزوی وصالش هستید، و در جستجوی این ارزو باز در فکر هستیدکه ایا می توانید ان دنیا وصالش را به دست اورید؟ و... ، این افکار تمام لحظه های شما را به خود اختصاص داده است و ثانیه های شما و یاد او عجین شدند.
دوست نوجوان من، سعی میکنم حال شما را درک کنم و این مسئله را از دید شما ببینم. علاقه به جنس مخالف و توجه به ان از ویژگی های هر انسان مخصوصا در دوره نوجوانی است. در این دوران به سبب تغییرات هورمونی این مسئله شدت پیدا میکند و با رشد عقلانی و هدایت احساسات توسط اندیشه، سمت و سو پیدا میکند. ویژگی برجسته دیگر دوره شدت یافتن هیجانات و احساسات است، که هر اتفاقی را در پررنگ تر از حدش نشان میدهد. اتفاقاتی که برای شما رخ داده، همه در دوران نوجوانی بوده و طبیعی است که برای شما سخت و سنگین باشد، هم عشق تان شور وصف نشدنی داشت و هم غم تان. حتی هیجان نوجوانی و نااگاهی های ان هم سبب شده که ازدواج و انتخاب درست و رضایت بخشی نداشته باشید و برای حل مسئله بجای مراجعه به مشاور، غلط ترین راه ممکن یعنی پناه بردن به نامزد قبلی تان را برگزیدید. در هر حال این اتفاقات برای شما صورت گرفته اما همین اگاهی به شما کمک میکند که بیش از حد درگیر افکار و احساسات خود نباشید و با توجه به خود، و امور اساسی زندگی از این حال خارج شوید و به روند زندگی عادی بازگردید. در این راستا، توصیه های ذیل میتواند کمک کننده باشد:
- با دوستان هم جنس و دارای ارتباط چارچوب دار، ارتباط برقرار کرده و در کنار انها باشید.
- تفریحات سالم و جمعی را انتخاب کرده و در انها شرکت نمایید.
- با اعضای خانواده بیشتر از قبل، وقت بگذرانید و سعی کنید ارتباط عاطفی و کلامی تان پررنگ تر شود. برای انها حرف بزنید و بخواهید انها نیز از خاطرات شان برایتان سخن بگویند.
- کتاب بخوانید. اگر بتوانید موضوع کتابها را اموزش مهارتهای زندگی ، انتخاب کنید خیلی بهتر است.
- برنامه ریزی کنید و خود را موظف کنید تا طبق برنامه عمل کنید. در صورت سرپیچی از برنامه خود را تنبیه کرده و در صورت عمل درست به خود پاداش دهید.
- بدانید که این روزهای سخت خواهد گذشت و باید برای روزهای جدید خود را اماده نمایید. پس، از غور بیش از حد در احساسات و خاطرات اجتناب کرده و انرژی خود را هدر ندهید.
- در زمانهایی که این افکار ذهن شما را درگیر میکند از توجه گردانی کمک بگیرید. مثلا توجه خود را به یک شی، به مدت چند دقیقه معطوف کنید مثلا سه دقیقه یک چیز را توصیف کنید و در مورد ان صحبت کنید. یا تغییر موضع داده و به کار جدیدی را دست بگیرید. یک کش به مچ دست تان بیندازید، و هنگام فرو رفتگی در افکار، ان را بکشید تا افکارتان قطع شود.
- ورزش های هوازی را در راس برنامه های تان قرار دهید.
شاد و سلامت باشید.