ناشناس ( تحصیلات : راهنمایی ، 13 ساله )

من و دوستم 6 سال با هم دوست و خیلی با هم صمیمی بودیم. روزهای تعطیل ما پیش هم بودیم همه ی روزهای تعطیل که مدرسه نبود گاهی اوقات بعد از مدرسه میرفتیم خونه ی هم. حتی برای عروسی خواهرم اون با خانواده اش دعوت بودن و امدن اما کلاس هفتم کلاس ما جدا شد من که به اون وابسته شده بودم تا زنگ تفریح می خورد سریع میرفتم پیش اون به هیچ کس محل نمیدادم اما اون برای من جایگزین گذاشت من رو ول کرد تا وقتی که من نمیرفتم پیشش اون از من خبر نمیگرفت. من تا اخر سال هیچی نگفتم و ساختم اما یه روز عصبانی شدم بهش گفتم تو اصلا به من اهمیت نمیدی و از کلاسش رفتم بیرون. من به جز اون و دوست اون دوست دیگه ای نداشتم گفتم شاید بیاد برای اشتی اما نیامد چیزاهیی که دستش داشتم رو داد یکی دیگه برام اورد. منم بهش گفتم جربزه داشته باش اون هم من رو به دوستش فروخت. من بهش گفته بود مگه با همکلاسی هام چکار کردم و با اونها دعوا دارم من از اونا خجالت میکشم و در اصل مسخره م میکنن اما منم با اون دوست بودم از اینها نمیترسیدم اما اون موقع تنها شده بودم ضعیف اما به همکلاسی هام نگفتم که با نگار قهرم. نگار هم دوستش ریحانه رو فرستاد جلو همکلاسی هام بهم گفت تو لیاقت دوستی با من و نگار رو نداری و رفت. توی اون لحظه غرورم خورد شد منم الان دوست دارم دوباره با نگار دوست بشم چون خانواده م نگار رو میشناسن نمیخوام به اونها بگم که با نگار قهرم چون یه ماجرایی داره که من گفته ام اون دوستمه اینا الان هر روز ازم میپرسن از نگار چه خبر با نگار دوستی و... . میشه راهنماییی کنین که چکار کنم یعنی برم بگم دوست شیم؟ آشتی؟


مشاور (خانم موحدنساج)

سلام به سما پرسشگر محترم و سپاس بابت اعتمادتان به مجموعه راسخون، امیدوارم این پاسخگویی زمینه ای باشد در جهت رفع مشمل شما.
دوست عزیز، در طول دوران زندگی افراد بسیاری روزی وارد زندگی ما می شوند و روز دیگر با دلیل یا بی دلیل دیگر در کنار ما نیستنند. در واقع ما هیچ وقت نمی توانیم مطمئن باشیم که حتی بهترین و صمیمی ترین دوست یا همسایه همیشه در کنارمان می ماند، به همین دلیل در دوستی ها باید مرزهایی رعایت شود، یکی از خط قرمزهای دوستی این است که حتی اگر با فردی بسیار نزدیک هستیم باز رازی را به او نگوییم که اگر فاش شد باعث آبروریزی ما شود، بد گویی نکنیم، زیاد به او وابسته نشویم، و تنها او را همه کس خود ندانیم. چرا شما نباید دوست دیگری داشته باشید، اگر قبلا توانسته اید با فردی دوست شوید پس مطمئنا دوباره می توانید، فقط باید روی خودتان تمرکز کنید. با ارزش ترین دارایی یک انسان عزت نفس اوست، پس خودتان را کوچک نکنید و برای نزدیک شدن به هر قیمتی به شخصی که حتی نخواسته رازهای شما را پیش خود حفظ کند کوچک کنید. حال شاید به خاطر رفتار دوستتان کسی خیلی تمایلی به نزدیکی به شما ندارد اما کم کم همه فراموش می کنند و می توانید با افراد زیادی دوست شوید. باز هم تاکید می کنم همه سرمایه گذاری خود را روی یک دوست نگذارید، شما توانایی این را دارید که با چند نفر از بهترین ها همراه باشید، پس در هیچ زمان از زندگیتان خود را وابسته به یک نفر نکنید که اگر رفت آسیب ببینید. این اتفاق در طول زندگی بارها و بارها برای انسان اتفاق می افتد پس با اولین اتفاق اعتماد به نفس خود را از دست ندهید. از خداوند برای خود دوستی مطمئن و خوب را طلب کنید که باعث رشد و ارتقای شخصیت شما شود، و مطمئن باشید چنین خواهد شد. درباره خانوادیتان نیز نگران نباشید و خیلی راحت بگویید دیگر با هم صمیمی نیستید، آنها درک می کنند زیرا خود نیز بارها این اتفاق را تجربه کرده اند.
موفق باشید.