ناشناس ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 30 ساله )

سلام. سه ساله ازدواج کردم از دوران عقد متوجه شدم شوهرم اخلاقش تنده و همه ش دنبال دو دو تا چهار تا کردنه دنباله اینه خرج کمتر بکنه از بقیه بیشتر توقع داشته باشه. بعدها روانشناس گفت مشکلش اختلال شخصیت فکری و وسواسی و دو قطبی هست. خیلی اذیت شدم توی دو سال و نیم هر بلایی سرم اورد حرف نزدم و کوتاه اومدم از سر کار رفتنم بهونه گرفت و تا ارتباط با خانوادم تا جهیزیه ام رو توی سرم میزد. اخرش هم میگفت پشیمونم تو پایین تر از منی. خلاصه کتک کاری و بد و بیراه هم زیاد میگفت دیگه به خودم قول دادم دست روم بلند کنه اقدام دادگاه انجام بدم. یه روز دست روم بلند کرد منم پیگیری کردم از جانب دادگاه و قهر کردم رفتم خونه بابام اینها. بعد از سه سال برای اولین بار قضایا رو برای خانوادم تعریف کردم گفتن حتما جدا بشو کارهام رو هم پیش بردم برای طلاق. بعد خودش واسطه اورد که پشیمونم و جبران میکنم و اشتباه کردم منم قبول کردم و برگشتم و کارهای دادگاه رو رها کردم. بعد از گذشت سه ماه واقعا رعایت میکرد الان دیگه واقعا پررو شده و دوباره دست روم بلند کرد و آخه منم ادم کوتاه بیای قبلی نیستم و تاب و تحمل قبل رو ندارم گفتم میخوام برم سر کار دعوامون شد من رو کتک زد جلوی خانوادش. حالا بهم میگه برو دادگاه منم خسته شدم تمومش کن اصلا دیگه براش قبح و زشتی قضیه ریخته نه به اینکه سه ماه پیش التماس میکرد نه به حالا موندم چکار کنم برم دادگاه دنبال کارهام یا دوباره به دوتامون فرصت بدم؟ اخه توی این سه ماه خوب بود ولی من تحملم پایین بود مثل این سه سال خوب نبودم واقعا دیگه ابروم هم رفته سنم هم بالا میره بچه ندارم. بچه ازمون میخوان خسته شدم. اگه الان که بهونه دارم اقدام نکنم میدونم فردا پس فردا سر قضایای دیگه ازم بهونه میگیره و حق به جانب میشه مثلا انتقالی میگیره میره شهر دورتر و اینکه میگه بچه دار نشی فلان. ادم قابل اعتمادی نیست گوشیه کمکم کنین روانشناس میگه خلقش اینجوریه عصبانیش نکن فقط همین میگه نمیشه ازش انتظار خوب بودن رو داشت چون اختلال شخصیت فکری و وسواسی مادر زادیه.


مشاور (خانم قربانی)

سلام و احترام خدمت شما همراه گرامی سایت راسخون.
از رفتار همسرتان خسته شده اید و چاره کار خود را طلاق می دانید اما مسئله ای باعث تردیدتان شده است. با خود میگویید که اگر همانند قبل صبوری میکردید، این سه ماه ارام بودن همسرتان همیشگی و پایدار میشد.
دوست عزیز، تردید شما قابل درک است زیرا که زندگی تان را دوست دارید و از تلخی طلاق خبر دارید تا کنون برای زندگی و ارامش ان تلاش کرده اید دوست داشتید که نتیجه ان خوشبختی باشد نه دو دلی طلاق. با توجه به نظر مشاورتان مشکل همسر شما اختلال شخصیت است و تقریبا غیر قابل درمان، یعنی اگر بخواهید زندگی با او را انتخاب کنید، باید صبوری حتی بیش از گذشته را داشته باشید. اینکه اکنون و در طی این سه ماه نتوانستید همانند سابق با او مدارا کنید نشان میدهد که انگیزه لازم را برای سازگاری از دست داده اید. اگر نتوانید مجددا انگیزه و روحیه تان را تقویت کنید، مطمئنا در اینده نیز یارای مقابله با رفتار ناخوداگاهانه همسرتان نیز نخواهید بود. به جای سرزنش خود که چرا همانند سابق نبوده اید به این بیندیشید که ایا میتوانید خود را برای رفتارهای همیشگی و غیر قابل تغییر همسرتان مقاوم و صبور سازید؟ به احتمال قریب به یقین میتوان گفت که پشیمانی و مراعات های رفتاری همسرتان موقتی و تحت تاثیر مسئله طلاق و تنهایی بوده و با توجه به اظهار خودتان به بهانه ای کوچک رفتار سابق از سر گرفته شده است، پس اعتماد چندان عاقلانه نیست. در مورد مسئله فرزند اوری نیز به یاد داشته باشید که در کنار مسائل ریز و درشت زندگی با همسرتان، شما باید مسئولیت تفاوت تربیتی دو والد را به عهده گرفته و سعی در جبران کاستی ها نمایید. از طرفی مشکلات رفتاری همسرتان حتما در تربیت فرزندتان اثر گذار خواهد بود و شما با قبول فرزند اوری، نسبت به تمامی این حقوق و شرایط فرزندتان مسئول هستید. مجددا و در نهایت تاکید میکنم، برای تصمیم به طلاق یا ماندن در زندگی باید شرایط و توان روحی خود را برای سازگاری با همسرتان – انگونه که قبلا بوده – بررسی نمایید. این تامل مسیر شما را روشن میکند.
در پناه حق و عاقبت بخیر باشید.