ناشناس ( تحصیلات : دبیرستان ، 17 ساله )

سلام و خسته نباشید، ببخشید این سوالی که دارم رو از خیلیا پرسیدم، خیلی جاها رفتم، به خیلیا رو انداختم اما جواب ساده و درستی به من ندادن. بنابراین از شما عاجزانه تقاضا دارم به اساسی ترین، مهم ترین و سخت ترین سوال زندگیم التفات کافی و پاسخ مناسب دهید. من نوجوانی 17ساله هستم که از بچگی از دین بدم میومد، از نماز هم همینطور. چون دوست دارم ازاد باشم، راحت باشم، بدون دین و نماز، بدون هیچی، فقط ازادی. اما کم کم که به سن تکلیف میرسیدم وقتی فکر میکردم که من باید این کار ها رو انجام بدم، داشتم از سردرد میمردم. بالاخره به سن تکلیف رسیدم و نمازمو به هر زور و سختی و فلاکت بود خوندم. الان نماز میخونم اما چون از بچگی دوسش ندارمش و دوست دارم ازاد باشم برام از کوه سنگین تره.الان نماز میخونم اما از دستی گناه کبیره و صغیره هم میکنم. نماز میخونم اما سعی میکنم از دستی نمازمو باطل کنم. اینقدر نمازم روم فشار اورده که اینقدر دربارش فکر کردم که به وسواس روحی و عملی مبتلا شدم. حاج اقا، استاد من از نماز بدم میاد. از طرفی چون از جهنم میترسم مجبورم نماز بخونم. بین دوراهی گیر کردم. تو رو خدا نگین یا زنگی زنگ یا رومی روم. بهم کمک کنین. به خدا دارم از فشار روحی میمیرم. الان مشکل من چیه. تربیت غلط، راحت طلب بودن یا.... به هر حال من اومدم ابنجا سوالمو به شما گفتم. از شما تمنا دارم به سوالم التفات و در این راستا کمکم کنین. قول میدم با جواب خوبتون به بنده از طرف شما به امام رضا سلام برسونم، یا علی


مشاور (سیدحسین خاتمی)

سلام علیکم

همراه گرامی راسخون؛ سوال بسیاری از انسانها همین است که چطور باید به‌خدا محبت پیدا کرد و او را در نهایت توان عبادت و اطاعت کرد. علمای اسلام کمال در عبادت را وابسته به کمال در محبت ‌می‌دانند که وابسته به کمال ذاتی خالق است.(ابن قیم) اگر خداوند را دارای کمالی بی‌انتها بدانیم به او محبت پیدا می‌کنیم و هنگامی که محبت ما به او زیاد شد به بهترین نحو او را عبادت می‌کنیم.

اینکه ما عبادتی با کیفیت نداریم به نقص در یکی از مراحل فوق‌الذکر برمی‌گردد. خداوند را در کمالی بی‌انتها دیدن نیاز به شناخت و معرفت او دارد که شناخت و معرفت به‌خدا هم از شناخت خودمان شروع می‌شود. به‌همین جهت است که می‌فرمایند: «مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه»؛ اگر خودمان را بشناسیم یعنی ارزشی که خداوند برای ما قائل شده و جایگاهی که به ما ارزانی داشته است، پی به خالق در کمال عظمت، قدرت و محبت می‌بریم.

در شرح این حدیث شریف تاکنون ده‌ها کتاب تالیف شده است و هزار بحث وجود دارد و همان‌طور که در دعای زمان غیبت آمده شناخت نبی و پس از آن شناخت امام زمان(عج) نیازمند شناخت خود است. در این دعا آمده: «اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ نَبِیَّکَ....»؛ پس خداوندی که نعمات بسیار به ما داده است و به شدت دوستمان دارد را شایسته بهترین شکرگذاری می‌بینیم. شکری که در عمل صالح و دوری از نافرمانی خلاصه می‌شود اما اهل معرفت اولین وسیله را برای رسیدن به خدا عقل می‌دانند و مقدمه «سلوک عرفانی» را «سلوک عقلانی» می‌دانند.

اگر با عقل‌مان به خدا رسیدیم با قلبمان هم می‌توانیم برسیم و وقتی که با قلبمان عاشق خدا شویم عبادت برای ما لذت‌بخش و شیرین می‌شود و عاشق عبادت می‌شویم. بنده خدا بودن و رهایی از قیود غیرخدایی یک سعادت بزرگ است که باید به آن افتخار کنیم و مقدسش بدانیم. از ابوبصیر نقل شده که امام باقر(ع) فرمودند: از جمله دعاهاى امیرالمؤمنین(ع) این بود: «اى خداى من، همین عزّت مرا بس که بنده توأم و همین افتخار مرا بس که تو پروردگار منى. اى خداى من، همان‌گونه که من دوست دارم تو از آن منى، پس مرا به آنچه دوست دارى موفّق بدار»؛ (الحکم الزاهرة، ص488)

قلب بی‌اعتنا را فقط خشوع در برابر پروردگار می‌تواند متوجه گرداند. «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ»؛ (حشر۲۱) تا جایی‌که از خشوع قلبی و علاقه شدید قلبی برسیم و ایمان‌مان سرچشمه از محبت خدا داشته باشد نه ترس از عقاب و طمع برای پاداش. «وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»؛ (بقره۱۶۵) یکی از نشانه‌های بنده خوب این است که عاشق عبادت خداوند باشد و برای فرصت شکرگذاری و عبادت و اطاعت او لحظه شماری کند. در مقام خشوع است که راضی به رضای خدا می‌شویم و هر چه که او در دنیا و آخرت به ما داد را قبول می‌کنیم.«رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ»؛ (بینه8) پیامبر اسلام(ص) می‌فرمایند: «أفضَلُ النّاسِ مَن عَشِقَ العِبادَةَ فَعانَقَها و أحَبَّها بقَلبِهِ و باشَرَها بِجَسَدِهِ و تَفرَّغَ لَها فَهُو لا یُبالی عَلى ما أصبَحَ مِنَ الدُّنیا عَلى عُسرٍ أم عَلى یُسرٍ»؛ بهترینِ آدم‌ها کسی است که به عبادت عشق ورزد، پس آن را در آغوش گیرد و در دلش آن‌را دوست داشته باشد و با بدنش بدان بچسبد و خودش را برای انجام آن فارغ کند. چنین کسی برایش مهم نیست که در سختی باشد یا در آسانی و گشایش»؛ (اصول‌کافی، ج۲، ص۸۳)

این اشتیاق به بندگی خود مانع نافرمانی خداوند است «شَوْقِی إِلَیْکَ ذَائِداً عَنْ عِصْیَانِکَ»؛ (امام سجاد، مناجات محبین) وقتی درخت عشق و محبت در قلب انسان ریشه گرفت برای تشدید این عشق به سمت خدا می‌رود و مدام سعی در شناخت او، شکر او و عبادت او دارد و از گناه فاصله می‌گیرد «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى»؛ (نازعات40) آنچه که در فحوای بیانات شریف اهل‌بیت(ع) وجود دارد این است که انسان‌ها باید به امری بالاتر از وعده بهشت و ترس از جهنم به سمت خدا اتکا کنند تا کاسب مأبانه خدا را عبادت نکنند. وقوف در این جایگاه هم دوام بیشتری برای بندگی و اطاعت ما دارد و هم کیفیت بهتری که اگر کاسب‌کارانه باشد به بهشت هم راضی نمی‌شویم.(بینه8) آنچه که در دعای عرفه از لسان مبارک امام حسین(ع) می‌شنویم فقط از کسی می‌توان شنید که عاشق تمام و کمال خداوند باشد و هیچ محبتی به غیر از او در دل خود نداشته باشد. حضرت اباعبدالله(ع) پروردگارش را به چشم عقل و نور قلب می‌دید و می‌فرمود: «عمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها رَقیباً...»؛ کور باد آن چشمی که تو را مراقب و نگهبان خود نبیند...(دعای عرفه) پس از این فراز است که از تجارتی بدون سود سخن می‌گوید و می‌فرماید: «زیان‌کار باد تجارت بنده‏‌اى که از محبتت براى او سهمى قرار نداده‌ای...» شاید اشاره به کاسبان بهشت و جهنم دارد که نمی‌توانند در این تجارت محبت خدا را بخرند، زیرا عشق خدا خریدنی نیست...