ناشناس ( تحصیلات : فوق دیپلم ، 27 ساله )

سلام وقتتون بخیر
۲۷سالمه و ۶ساله ازدواج کردم و حاصل ازدواجمون یه دختر۵ساله و یه پسر ۲ساله ست. شوهرم بشدت عصبی هست و کتکم میزنه. منم به همین دلیل میخوام جدا بشم از شوهرم. مدتی هست خونه پدرم قهرم و شوهرم بچه ها رو ازم گرفته نمیذاره ببینمشون. مدتی هست بی خوابی گرفتم و افکار منفی در مورد بچه هام و جدایی دارم و گاهی اوقات وقتی ناراحت میشم سرم درد میکنه از پشت، نه در ناحیه ی پیشانی، ولی کارهام رو انجام میدم و سعی میکنم تحرک داشته باشم، گاهی اوقات میگم بچه هام به مادرشوهرم عادت کردن. از عمد کنارشون میمونه که بهش عادت کنن و وابسته ش بشن. اگه منو دوست داشتن میگفتن ما مادرمون رو میخوایم و می اومدن منو ببینن، میگم از همین الان جدا بشم و رهاشون کنم چون اگه بزارم بیان و ببینمشون ترکشون برام سخت میشه. موندم چکار بکنم من بچه هامو دوست دارم ولی اگه مجبور بشم رهاشون میکنم. احساس میکنم افسردگی گرفتم، دخترم به مادرشوهرم وابسته شده من هیچ اختیاری تو خونه نداشتم حتی گاهی اوقات مادرشوهرم دخترمو میبرد پیش فامیلاشون و یه هفته اونجا میموندن و دخترم روز و شب کنارش میخوابه و بهش میگه به من بگو مادر، الان دخترم منو مادرش حساب نکرده چون مدام مادرشوهرم بهش تلقین میکنه که من مادرتم ولی پسره ۲سالم بهم وابسته ست ولی نمیتونه حرف بزنه. اونا هم از موقعیت سوءاستفاده میکنن، اینو هم بگم که خانوادم شرایط مساعدی ندارن و خواهر و برادرم قرص اعصاب و روان مصرف میکنن و وجود بچه رو توی خونه تحمل نمیکنن، بنظرم اگه بچه هام پیشم نیان بهتره براشون تا اینکه بیان و اذیت بشن. اینطور برای آرامششون بهتره، بهرحال اونا به من وابسته نیستن و به مادرشوهرم عادت کردن. آیا من افسردگی گرفتم؟ و بنظرتون بهترین کاری که میتونم برای بچه هام انجام بدم چی هست؟


مشاور (سیده نرجس رضایی)

سلام همراه گرامی

دوست عزیز شرح حالتان را خواندم واز اینکه در چنین شرایطی قرار دارید متاسف شدم. 

ازدواج یک رابطه دو طرفه است که زن و شوهر نیازهای خود را در قالب خانواده برآورده می کنند و زندگی با مردی که عصبی است و دست بزن دارد بسیار سخت و طاقت فرساست. عشق، احترام و صمیمیت در این زندگی نابود و موجب این می شود که سراسر وجود شما پر از اضطراب، نگرانی و درماندگی شود. اما دوست عزیز شما اشاره نکردید که آیا همسر شما از ابتدای ازدواج عصبی بود و کتک کاری می کرد؟ آیا رفتارهای همسرتان بخاطر اعتیاد یا مشکل روانی یا نداشتن مهارت کنترل خشم بوده؟ یا این رفتار به صورت عادت در ایشان شکل گرفته و با این رفتار به خواسته های خود می رسیده و اینکه اصلا از رفتارهایش احساس پشیمانی هم دارد یا خیر؟ و شما در مقابل این رفتارها برای اولین بار و تکرار این رفتار چه واکنشی نشان داده اید؟ چند وقت است که قهر کردید؟  آیا زندگی مشترک شما به درجه ای از آسیب رسیده که دیگر امیدی به نجات ان نیست یا هنوز می شود ان را ترمیم کرد؟ آیا از مشاوره طلاق کمک گرفته اید؟

اما دوست عزیز بهتر است جراتمندانه با واقعیت زندگی تان مواجه شوید. این موضوعی است که سلامت روان شما و بچه هایتان را به خطر انداخته و تغییر ندادنش بخاطر منفعل عمل کردن شماست. بهتر بود همان اوایل بخاطر کتک کاری همسرتان با او قاطعانه برخورد می کردید و از یک کارشناس حقوقی کمک می گرفتید. هر بار که کتک کاری می کرد بخاطر کتک کاری از همسرتان شکایت می کردید چون هم جرم هست و مجازات دارد و هم اینکه همسرتان با دیدن برخورد قاطعانه شما چنین رفتاری را تکرار نمی کرد و سعی در تغییر رفتارش داشت. اینگه نگران بچه ها هستید، هم این شرایط دعوا و کتک کاری بر سلامت روان انها تاثیر میگذارد و هم نبود شما برای انها بدون آسیب نخواهد بود و قطعا تبعاتی هم در بعد اجتماعی و روانی آنها در آینده خواهد داشت. اما در این موقعیت بهتر است شرایطی را فراهم کنید که بچه ها احساس امنیت کامل داشته باشند و نگذارید بابت اینکه چه کسی بالاخره مراقب انها باشد نگران شوند و یا اینکه احساس کنند زیادی هستند و خود شما هم با توجه به شرایطی که در ان قرار دارید خشم و اضطراب دارید و ناراحت و آشفته هستید و سردرگم" سعی کنید با خود مهربان باشید. اما نسبت به خودتان احساس ترحم نداشته باشید و بدانید هر تغییری بر پایه تصمیمی است که می گیرید. و هر تغییر رنجی به همراه دارد. شما باید بتوانید مزایا و معایب تصمیمتان را بررسی کنید و بعد تصمیمتان بگیرید.

در آخر به شما توصیه میکنم هم از مشاور حقوقی و هم از مشاوره طلاق کمک بگیرید و مهارت های زندگی را بیاموزید" مهارت ارتباط موثر، ابراز وجود، حل مسئله و...
موفق و پیروز باشید