علی علی اکبری ( تحصیلات : لیسانس ، 23 ساله )

سلام و خسته نباشید.
قبل از هر چیز باید از سایت خوب و پرمحتواتون تشکر کنم!تنها فضای مجازی هستش که آدم می تونه حرفه دلش رو راحت بگه؟!؟خوب برم سره اصل مطلب
جوانی هستم بیست و چهار ساله ،متولد زرند ولی ساکن کرمان و مهندس کامپیوتر که از قضای روزگار عاشق و خاطرخواه یکی از دخترای هم دانشکده ایمون که هم سن ،همشهری و مهندس برق ،شدم.
3 سال پیش تویه یک مهمونی مادرم من رو با یکی از دخترای همکارش آشنا کرد و ازم خواست که تویه دانشگاه همه جوره هوای اون دخترخانم رو داشته باشم و هر کاری که ازم خواست ،بدون هیچ معطلی انجام بدم ،همون موقع ها با خودم عهد بستم که هیچ وقت نظر بدی بهش نداشته باشم(دلیلش رو پایینتر توضیح می دم)و تا وقتی اون به من زنگ نزده من هیچ وقت بهش به هر بهانه ای زنگ نزنم ،حتی هر مناسبتی(عید نوروز ،عید مبعث ،...)هم که شده بهش پیامک نزنم ،2 سال گذشت و من رویه عهدم بودم ،تویه این 2 سال همش اون دخترخانم به من زنگ می زد ،انصافا ترم به ترم بهم زنگ می زد ،و هر خواسته ای داشت براش انجام می دادم. تویه این 2 سال خیلی از پسرا که اهل زرند بودند(حتی زن عموم و پسرش)و من رو می دیدند که با اون خانم حرف می زنم ،هر حرفی که می خواستند در مورده اون دخترخانم بهم می زدند ،دوست پسر داره ،با یکی فرار کرده و چرت و پرت های دیگه ،ولی من هیچ وقت به حرفاشون گوش نکردم و کاری که مادرم ازم خواسته بود انجام دادم ،بعدا که به مادرم گفتم که پسرا اینجوری در موردش حرف می زنند ،مادرم در جواب گفتم:اون دخترخانم از پولدارای شهر زرنده و خیلی از زرندی ها به خاطره ارتباطش با تو حسودی می کنند...........
تیرماه ساله گذشته بود که عروسیه پسرعمویه اون خانم بود و از شانس روزگار خانواده منم دعوت بود ،من بخاطر درسای ترم تابستان نمی خواستم به عروسی برم ،ولی یه روز تویه حیات دانشگاه که تنها می گشتم(من کلا پسر تنهایی هستم ،چون با آدمای اهل کرمان کنار نمی یام)که یه خانمی منو صدا کرد ،سرمو که برگردوندم دیدم همون دختر خانم ،با خودم گفتم خیره ،الان که وسطه ترمه این با من چیکار داره ،اومد و بهم گفتم که شمارتون رو گم کردم ،من هم شمارم رو دوباره بهش دادم و اونم سره صحبت رو در مورده عروسیه پسرعموش باز کرد و ازم پرسید که می یام ،منم گفتم:نخیر ،ولی اون اصرار کرد باید تویه عروسی باشم ،خلاصه من هم قبول کردم ،بله رفتیم عروسی ،نمی دونم که چی شد من ازش تویه عروسی خواستگاری کردم یعنی با پیامک ،ولی اون جواب نداد من هم ازش بدم اومد و فرداش وسایلم رو جمع کردم برگشتم کرمان ،دوباره ترم پاییزه شد و اون خانم با یه شماره جدید بهم زنگ زد و ازش در مورده اون یکی شمارش پرسیدم و اونم گفتم که مزاحم داشتم و سوزوندمش ،منه احمق هم بعدا متوجه شدم که پیامک های که اون روز تویه عروسی براش فرستادم اصلا به دستش نرسیده(از اون روز به بعد دیگه دلیوری گوشیم رو روشن کردم)خلاصه اواسط ترم پاییزه بود که صداش کردم و اون کاری که روزه عروسی نیمه تمام بود رو تمام کردم و بهش ابراز علاقه کردم ولی اون بهم گفت که من به تو عینه یه داداش نگاه می کردم.خلاصه اوایل ترم دوم بود که دوباره بهم زنگ زد و من بعد از اینکه خواستش رو براش انجام دادم ،دوباره بهش ابراز علاقه کردم ولی این دفعه اون با من دعوا کرد و هر چی از دهنش در می اومد بهم گفت و رفت ،بهم می گفت که من از ازدواج بدم می یاد ،تا اینجا رو داشته باشید
من کلا تویه دانشگاه پسره تابلویی هستم و از نظره زیبایی بین دخترای دانشگاه زبون زد بودم و تویه اون چهار سال تحصیلم با 18 تا دختر با هر قشر و زبان و مذهبی دوست بودم ،اما وقتی که اون دخترخانم به پیامک هایی که تویه عروسی واسش فرستادم ،جواب نداد ، یه غلط زیادی خوردم ،وقتی رسیدم کرمان با مژگان(یکی از همکلاسی هاش)45 روز(تابستان)دوست بودم و بعدش هم 6 ماه با نگار(یکی دیگه از همکلاسی هاش)دوست شدم ،به خود اون دخترخانمی که بهش علاقه دارم همه چیز رو توضیح دادم و بهش گفتم که من نمی خواستم با همکلاسی هات دوست بشم ،فقط می خواستم حرص تو رو در بیارم ،ولی وقتی گفتی که خطم رو سوزوندم ،از غلطی که خورده بودم پشیمان شدم ،حالا دردسر از این به بعد شروع شد به نگار هرچی می گم که دوستیمون رو بهم بزنیم قبول نمی کرد ،خلاصه مجبور شدم که یه ترم با نگار دوست بشم ،خلاصه اون دخترخانم فهمید که من با دخترا دوست هستم و آبروم پیشه اون رفت.
باز با این وجود یه روز که منتظر تاکسی بودیم اون با دوستاش سوار تاکسی نشد و با من سواره یه تاکسی دیگه شد و خوب معلومه که کرایش رو هم من باید بدم یا وقتی بهش زنگ زدم و شماره یکی از همکلاسی هاش رو خواستم ،نمی دونم از عمدا یا چی شماره غلط بهم داده بود ،آقا چشمتون روزه بد نبینه بخاطره شماره غلطی که بهم داده بود یه دعوایی اساسی بینمون شد ،چهار ماه با هم قهر بودیم و یه روز من خودم قدم جلو گذاشتم و ازش معذرت خواهی کرد ،خلاصه با هم آشتی کردیم ،دوباره ترم تابستان شد و اون دخترخانم بهم زنگ زد ،و ازم گزارش کارآموزی خواست من هم از یکی از همکلاسی هاش گرفتم و به اون دادم.خلاصه من شهریور 88 فارغ التحصیل شدم و دیگه ازش خبری نداشتم تا اینکه دو هفته پیش دوستش رو دیدم و حال و احوال اون دخترخانم رو ازش پرسیدم و ازش خواستم بهش بگه که من هنوز دوسش دارم و فراموشش نکردم ،دوستش گفت که بهتره شما خودتون بهش زنگ بزنید و بگید و این قضیه رو تموم کنید ،من هم گفتم:اون فکر می کنه که من می خوام باهاش دوست بشم ،و من هم هیچ وقت بهش زنگ نمی زنم تا روزیکه با پدر و مادر بیام خواستگاریش...... از دوستش پرسیدم ،که نظر اون در مورده من چیه و ازش خواستم راست بگه و اون هم گفت که هر وقت در مورده تو بهش می گفتیم اون عصبانی می شد و می گفت تنها پسری که تویه دنیا ازش بدم می یاد اونه............
آلان 6 ماه می شه که دیگه با اون دختر خانم هیچ ارتباطی ندارم اون شهر زرند و من شهر کرمان و بی خبره بی خبر هستم.
و من چندتا سوال از محضرتون داشتم:
* آیا با این همه دعوا و داستان هایی که بین من و اون بود ،اون دخترخانم به من علاقه داره حتی در حد دانه ارزن یا نه؟
* من بهش زنگ بزنم و حرف دلم رو باز بهش بگم یا نه ،آخه دخترا یه ذره بیشتر از حد فراموش کار هستند؟
* من اردیبهشت 89 به سربازی اعزام می شم ،و دو سال نمی تونم ازش خبری داشته باشم ،به نظرتون ازش اجازه بگیرم تویه این دو سالی که سرباز هستم بهش زنگ بزنم و حال و احوالش رو بپرسم؟
* اون دخترخانم بخاطر دوستی من با دخترا از من بدش می یاد که به دوستش اونجوری در مورده من می گفت؟
خیلی حرف زدم و خیلی از حرفام موند،خواهش می کنم که جواب بدید تنها امیدم جواب شما هست ،شما هرچی بگید منم همون کار رو می کنم ،ناسلامتی شما چند پیرهن بیشتر از من پاره کردید؟
Pichak_65@yahoo.com


مشاور (hassan najafi)

بسم الله الرحمن الرحیم دوست گرامی شما لقمه را دور سر خود گردانیده اید و آنقدر حاشیه سازی کرده اید که امکان دارد به این راحتی این مساله حل نشود . شما بهتر بود دراین باره با مادر خود مشورت می کردید و از او کمک می گرفتید . بهتر است کمی صبر کنید و اگر مطمئن هستید که ایشان ادامه ارتباط برای ازدواج را نمی خواهند بیش از حد در این باره اصرار نکنید و از حالا به فکر آینده خود باشید . اما اگر راضی به ازدواج است حتما از راه رسمی با مادر و خانواده خود مشورت کنید . اما بهتر است آثار زیانبار احتمالی که برای ایشان و اشخاص دیگر بوجود آمده را اصلاح کنید . موفق باشید .