( تحصیلات : فوق دیپلم ، 22 ساله )

سلام دوستانم از من سوال کرده اند که چگونه میتوان خارج از محدوده تفکر دینی و فقط با عقل اثبات کرد که قرآن از طرف خداست و چگونه میتوان اثبات کرد که قرآن معجزه است در مورد تحدی آن هم میگویند ممکن است در آینده کسی بیاید و مانند آن بیاورد در حالی که تا الآن نتوانسته چگونه با استفاده از عقل اثبات کنیم؟؟؟
2- ما دین اسلام را پذیرفته ایم ولی چگونه ؟ با اعتماد به دیگران آن راپذیرفته ایم یا جور دیگر 3- آیا میتوان با عقل وحی را اثبات کرد 4- آیا میتوان با عقل سحر را اثبات کرد؟معجزه چطور؟
اگر پاسخم را دهید ممنون میشوم چون با این پاسخ میتوانم دوستانم را از شبهه بیرون آورم و متقاعدشان کنم


مشاور (hassan najafi)

قرآن کلام خداوند است نه بشر معمولی تا تحت تأثیر افکار و اندیشه ها و احیاناً خرافات حاکم بر آن زمان باشد. حتی قرآن کلام رسول اکرم (صلی ا... علیه و آله) نیست که با تأثیر و تأثر از خرافات موجود بخواهد پاسخگوی آنان باشد. بلکه قرآن مطلقاً کتاب هدایت است که برای راهنمایی مردم آمده و در جهت این هدف با خرافات و موهوماتی از قبیل بت پرستی و شرک و ارباب پرستی و قتل اولاد پسر به خاطر فقر و قتل دختر به خاطر حفظ آبروی خانواده و قبیله از فساد و گناه و غارتگری و امثال آن به شدت مبارزه می کند. موضوعاتی مانند آسمان، شیاطین، اجنه و یا فرشتگان که در فرهنگ های غیردینی به شکل خرافه، افسانه و غیرواقع مطرح شده است، در قرآن موجوداتی واقعی و مخلوق خدا معرفی شده اند. از سوی دیگر اگر قرآن متأثر از افکار دانشمندان یونانی از بطلیموس و غیر او می بود با رد شدن نظریات آنان، اصالت قرآن نیز فرو می ریخت. به علاوه قرآن به هیچ وجه با عقاید عرب جاهلی جور در نمی آمده است. اگر این طور بود با قرآن و آورنده قرآن ستیز نمی کردند و در برابر اعلام تحدی قرآن کوتاه می آمدند و تسلیم می شدند. در حالی که آنان (سران کفر جاهلی و پیروان آنها) تا توانستند به مبارزه با قرآن پرداختند. علمای یهود و مسیحی زمان پیامبر، آن گروه که واقع نگر بودند به اسلام گرویدند و جماعت کثیری از آنان که به حقانیت قرآن و اسلام واقف شدند ولی تعالیم آن را با منافع مادی و سیاسی خود متضاد می دیدند به انکار آن پرداختند. 1. بعید به نظر می رسد که قبل از ظهور اسلام شبه جزیره متأثر از افکار و هیئت بطلمیوس باشد ولی تأثیر دانشمندان یهود و مسیحی را در شبه جزیره نمی توان رد کرد. 2. اصل تورات و انجیل وحی الهی بوده است و نه متأثر از افکار دانشمندان و فلاسفه یونانی ولی چون در آن زمان ها نسخه برداری از کتب آسمانی مرسوم نبوده و مردم آن را فقط به حافظه ها می سپردند، لذا بعد از حضرت موسی و عیسی علیهما السلام تعالیم آنان مورد تحریف واقع شده است. 3. موضوع هفت آسمان (سبع سموات) در کتب آسمانی دیگر نیز مطرح بوده است و اختصاصی به دانشمندان و فلاسفه یونانی و امثال بطلمیوس و ارسطو و غیره نداشته است. البته قبل پاسخ ادامه ی سوال شما باید نکته ی مهمی را در نظر داشته باشید که قرآن کتاب علمی یا فلسفی و غیره نیست، بلکه کتاب انسان سازی است و مطالب علمی هم که در قرآن آمده به جهت رابطه ای بوده که با این هدف داشته است و در راه تحقق آن مؤثر بوده است. مسلمانان صدر اسلام، این هدف قرآنی را خوب فرا گرفتند و به پیشرفت هائی نائل آمدند ولی بعدها به تدریج، فرهنگ یونانی بر مسلمین غالب آمد و آنان را از راه درست خویش به بیراهه افکند و به راه های فلسفی کشانید. پس چون قرآن کتاب علمی یا فلسفی صرف نیست باید بکوشیم که واقعاً درصدد فهم آیات قرآن باشیم نه اینکه پیشاپیش چیزی را پذیرفته باشیم و بعد بخواهیم همان را بر آیات قرآن تطبیق کنیم و معنای دلخواه خود را بر قرآن تحمیل نمائیم نکته دیگر اینکه روش قرآن در مورد جهان و آسمان کلی است نه تفصیلی و از بحث در مورد آسمان ها و زمین به همان اندازه ای که هدف قرآن در هدایت مردم تأمین می شده، بسنده نموده است. به همین جهت این قبیل آیات دارای ابهاماتی است و کم تر می توان یک نظر قطعی در این مورد، به قرآن نسبت داد. پس باید در همان مقدار یادآوری از موجودات که در آیات آمده است، بسیار احتیاط کنیم که در تفسیر آیات به پیشداوری نپردازیم. اما نکته مهم دیگر در فرضیه کيهانی بطلمیوسی که زمین را مرکز عالم می دانستند، قائل بودند که نُه فلک بر زمین احاطه دارد: (عطارد، زهره، خورشید، مریخ، مشتری، زحل، فلک البروج و فلک اطلس) این فریضه ی معروفی بود و مسلمانان قدیم چون فریضه ی علمی مورد قبول آن زمان ها بود، با آن آشنا شدند. برخی از مفسرین تحت تأثیر این جو علمی زمان خود، (سماوات سبغ) قرآن را همان افلاک پنداشتند و چون دریافتند که عدد آنها با افلاک نُه گانه مطابقت ندارد، چنین توجیه کردند که: در قرآن صحبت از عرش و کرسی هم شده است، بنابراین کرسی فلکی است فراسوی آن هفت فلک، بنابراین فلک البروج است و عرش که برتر از همه است، فلک اطلس محسوب می گردد. قرن های متوالی این توجیه، مورد قبول همگان بود. حتی در محافل علمی اسلامی. تا آنکه معلوم شد که افلاک نُه گانه اصولاً اساسی ندارد. زمین مرکز عالم نیست و فلک با مفهومی که قدما دریافته بودند، وجود ندارد و سیارات نیز به تعدادی که آنها می پنداشتند، نیست و اصلاً خورشید جزء سیارات نیست. برخی دیگر از دانشمندان به غلط پنداشتند که سماوات سبع در قرآن، همان سیارات هفت گانه است و چون این عدد از 7 گذشت توجیه کردند که قرآن آنچه را که با چشم ساده و غیر مسلح دیده نمی شود، به حساب نیاورده است، بعد که دریافتند، ویژگی هایی که در قرآن آمده، بر آنها تطبیق نمی کند، منظور از سماوات را کهکشان ها دانستند و چون باز در عدد مطابقه ای نیافتند، توجیه کردند که منظور از (سبع) عدد هفت نیست، بلکه مطلقِ (کثرت) است. ملاحظه می فرمائید چقدر اختلاف در فهم ایجاد شده است؟! اما سوال دیگر شما که چه قرینه ای است برای توجیه دنیا به معنی پائین تر. آن چه از کلمه ی (طباق) در آیه (الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ...)، (سوره ملک، آیه 3)، می توان فهمید که آسمان های هفتگانه، روی هم قرار گرفته اند، به طوری که بر هم منطبق می شوند یعنی هفت طبقه تو در تو هستند، نه هفت قطعه در کنار هم و به حسب ظاهر این آیات به دست می آید که آسمان ها فوق یکدیگرند. دلیل اینکه در قرآن، از آسمانی با تعبیر (اسماء الدنیا) در سوره صافات آیه 6 (إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ)، (ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان آراسته ایم). برخی پنداشته اند که منظور آسمان دنیا است، در حالیکه دنیا در این جا صفت است به معنی (پائین ترین آسمان) و از آن می توان دریافت که آسمان های دیگر به ترتیب بالای این آسمان هستند و نسبت مکانی آنها به ما دورتر است و نکته ی دیگری که از آیات شریفه می توان دریافت این است که: این ستارگانی که ما مشاهده می توانیم کرد پائین تر از آسمان دنیا هستند، یعنی پائین ترین آسمان، بالاتر از این ستارگان قرار دارد، زیرا می فرماید: (إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ)، (سوره صافات، آیه 6) یعنی ستارگانی که زینت ما هستند، همان ها هستند که بالای سر ما، به چشم می خورند و آویزه های آسمان دنیایند و ربطی به آسمان های دیگر ندارند. در نهایت می توان گفت که آسمان دنیا، شامل اینان می گردد و این ستارگان درون آن هستند، بنابراین با آسمان های دیگر ربطی ندارند و اگر مناسب تر این بود که بفرماید (زینّا السموات). و به قول علامه طباطبائی در المیزان: این آیات خالی از این ظهور نیستند که آسمان دنیا یکی از آسمان های هفتگانه ای است که قرآن کریم نام برده و مراد همان فضائی است که ستارگان بالای زمین در آن فضا قرار دارند، هر چند که بعضی از مفسرین این آیات را طوری توجیه و معنا کرده اند که با فرضیه های هیئت قدیم موافق درآید و بعضی دیگر آن را طوری توجیه کرده اند که با فرضیه های هیئت جدید منطبق شود.