وحید ( تحصیلات : لیسانس ، 25 ساله )

به نظر شما نعوذوبالله قرآن قدیمی نشده؟
مثلا به این دلیل که می فرماید شراب حرام است
زمانی مردم جاهل بوده اند،و شاید مشکل ساز می شده
در حالی که در این زمان اروپایی ها استفاده میکنند و هیچ مشکلی هم ندارند
لطفا جواب کاملی بدهید،البته بدون استناد به خود قرآن.


مشاور ( )

سلام برادر گرامی در پاسخ شما در حد وسع وقتی سایت باید یگویم خود آیات قرآن خیلی جالب فرموده است: 219-بقره((يسئلونك عن الخمر و الميسر، قل فيهما اثم كبير و منافع للناس ، و اثمهما اكبر من نفعهما)) در آن ها منافعی است اما اثم و گناه آن بسیار بیشتر است یعنی قرآن هم در سود و نفع شراب حرفی ندارد اما عظمت گناه آن که موجب سرچشمه بسیاری از گناهان و زوال تنها نشانه انسانیت یعنی عقل است موجب برتری گناه آن درنتیجه حرمت آنست و توضیح بیشتر اینکه از نظر پزشکی اثبات شده است که در اثر مداومت به شراب در طول شبانه روز حتی به قدری کم که ظاهرا موجب سکر و مستی نشود ،پس از چند سال لطمات و صدمات جبران ناپذیری به برخی اعضای بدن همچون مخچه وارد می شود و تخریب آرام آرام آن دیگر جبران ناپذیر است. در این رابطه یک خاطره شیرین از فقیه نواندیش، حاج شیخ هاشم قزوینی تعریف می کنم: می گفت طرف خود را بشناس جواب بده، می فرمودند یک جوانی آمد از من سؤال کرد که آقا خمر حرام است یا نه، یک نگاهی کردم دیدم که نمی شود از روایت پیغمبر(ص) قانعش کرد که می گوید الخمر حرام لانه مسکر، گفتم: بله حرام و نجس است. گفت چه فرقی می کند بین شراب و آب انگور؟ گفت اگر آب انگور را گرفتیم خوردیم مانع دارد؟ گفتم نه، گفت خوب حالا اگر این را نگه داریم بعد شراب بشود چه طور می شود؟ گفتم روغن زرد حرام است؟ گفت نه گفتم برنج حرام است؟ گفت نه. گفتم گوشت گوسفند را اگر خریدی خوردی، حرام است یا نه؟ گفت نه، گفتم گوشت گوسفند را خوردی، بعد فضله انسان شد آیا این نجس است یا نه؟ گفت بله نجس است، گفتم خوردنش جایز است یا نه، گفت نه. گفتم چطور شد این همان گوشت و همان روغن و همان برنج است و نجس شد، گفت این جا وضع شیمیایی اش تغییر کرده، گفتم آن هم وضع شیمیایی اش تغییر کرده است. البته قصدم بی ادبی نبود می خواستم قبح آن عمل را خوب درک کرده و کمی علت حرمتش را بهتر درک کنی. البته بدنیست به این نکته نیز توجه داشته باشیدکهبرخى از احكام اسلامى با اين‏كه تعبّدى ‏اند، نوعى استدلال عقلانى در آنها نهفته است، چرا كه وقتى اصول دين و مهم‏ترين فروع اصلى يك مذهب با دلايل عقلانى و حكمت برهانى روشن گرديد، خردمندان به حكم قياسِ فروعاتِ جزيى بر فروع و اصول كلىِ دينى، احكام تعبّدى را مى ‏پذيرند. به همين دليل پذيرش چنين مسائلى را بايد تعبّدى و تعقلى نام نهاد، زيرا اين نوع تعبّد، ريشه در عقلانيت دارد. مؤمنان معتقدند تمام احكام اسلامى، فلسفه يا اسرارى دارند كه بيشتر آنها را نمى‏ دانيم، و شايد تأثير معنوى احكام، در ندانستن حكمت آنها باشد و يا خداى متعال كشف آنها را به عقل و علم بشر موكول ساخته است تا حقانيت اين مذهب بر عموم مردم، به ويژه دانشمندان منصف واضح گردد و حجت نيز از اين طريق بر آنان تمام شود، چرا كه توجه به فلسفه احكام و فهم آنها در آن روزگاران امكان نداشته است. وانگهى، اگر بنا باشد مردم پس از آشنايى با فلسفه و اسرار احكام به دستورات دينى عمل كنند، چنين اشخاصى پيرو عقل محض و علم صِرف خواهند بود، نه تابع مذهب و دين. بى‏گمان در اين صورت مسائل دينى اثر تربيتى و معنوى خود را از دست مى ‏دهند، زيرا عشق و تعبّد است كه آدمى را مى‏سازد، در غير اين حالت، مسلمان‏ها براى عمل به دستورات دينى، بايد در هر زمانى منتظر كشف حكمت احكام توسط علم و عقل باشند و تا زمانى كه حكمت آنها مشخص نشده، از عمل به فرامين الهى معافند. بر فرض اگر هم اين گونه باشد، نمونه‏ هاى بسيارى را مشاهده مى‏كنيم كه با وجود معيّن شدن زيان‏ها و حرمت آنها از طريق علم و عقل، باز جمع كثيرى بدان توجه نمى‏كنند؛ مانند سيگار كشيدن، استفاده از مواد مخدّر، انواع مسكرات و... بر اين اساس بايد گفت تنها عاملى كه مى‏تواند انسان را از محرّمات و هر آن‏چه مضر است باز دارد، دين و ايمان واقعى است. از اين‏رو مسلمانان صدر اسلام تا آيه حرمت شراب نازل شد، تمام خمره‏ ها را شكستند و شراب ‏ها را بر روى زمين ريختند؛ چنان‏كه با ظهور انقلاب اسلامى نيز مردم خشمگينانه مراكز فحشا و فساد را خراب كردند.