( تحصیلات : لیسانس ، 21 ساله )

سلام
اطلاعاتی در مورد چرایی و چګونګی جنګهای صلیبی میخواستم.
ممنون


مشاور ( )

با عرض سلام خدمت برادر گرامی! اول به مواردزیر دقت فرمایید و بعد به یک روایت تاریخی کوتاه از صدر اسلام توجه فرمایید: متأسفانه يكي از تبليغات نظام استكباري غرب بر ضد مسلمانان اين است كه مي‏گويند آنان خشونت طلبند. در بيشتر موارد در تبليغات رسانه‏اي غرب به همراه نام اسلام، كلمه تروريسم را مي‏آورند، در حالي كه كاملا. برعكس است. يك بار نگاه به اسم‏هايي كنيم كه در سؤال آمد: فلسطين، بوسني، افغانستان و... آيا اين‏ها كشورهاي اسلامي نيست؟ پس غربي‏ها و آمريكايي‏ها در آن جا چه مي‏كنند؟! آيا اين مسلمانان نيستند كه در كشورهاي خود كشته مي‏شوند؟ آيا مسلمانان بوسني نبودند كه در سرزمين خود كشته مي‏شدند؟ آيا عراقي‏ها در آمريكا و اروپا هر روز كشته مي‏دهند، يا در عراق؟ "نوآم چامسكي" منتقد آمريكايي مي‏گويد: طوري از تروريسم اسلامي و دشمن سخن مي‏گويند كه گويا ناوگان كشورهاي اسلامي، قاره آمريكا را محاصره كرده است، اما نه، اين ناوگان آمريكا است كه در خليج فارس و در قلب كشورهاي اسلامي لنگر انداخته است. آيا اين فلسطين است كه در اشغال است، يا آمريكا و اروپا؟ اين مسلمانان هستند كه هر روز كشته مي‏شوند، فقط به اين خاطر كه مي‏گويند مي‏خواهيم خانه خود را داشته باشيم. جالب است كه با همه اين تبليغات مسموم، آمار روي آوري به اسلام در غرب بالاترين آمار را دارد، چون امروز بسياري از انسان‏ها به دنبال واقعيات هستند، نه تبليغات. با نگاهي به تاريخ معاصر و تاريخ جهان بعد از رنسانس اين ادعا به راحتي ثابت مي‏شود كه اولاً: مسلمانان در طول تاريخ روحيه ستم ستيزي داشتند كه در پهنه زماني از دين و ارزش‏هاي دين و كشورهاي خود دفاع مي‏كردند. اين خشونت نيست، بلكه به معناي اعتقاد راسخ مسلمانان به دين است. ثانياً: اگر جهان امروز با خشونت مواجه است، اين مسلمانان نيستند كه به خشونت گرايش پيدا كردند، بلكه اين بانيان جنگ‏هاي صليبي بودند كه فضاي خشونت را به وجود آوردند. اين سخن خود غربي‏ها است كه آنان به قدري خشونت به خرج دادند كه حتي يك تن از آنان در عمل پاي‏بند دين مسيح نبود. صليبي‏ها شكم مرده‏ها را پاره مي‏كردند، در كوچه‏هاي بيت المقدس از لاشه كشته‏ها تل‏هايي ساخته بودند و تنها در مسجد عمر ده‏ هزار تن را كشته بودند. گوستاولوبون، تاريخ تمدن اسلام و عرب، ص 399 - 401. امروز بعد از چند سال رهبر مسيحيان كاتوليك (پاپ) به خاطر جنايت هايي كه در جنگ‏هاي صليبي شده، از تمام مسلمانان جهان عذرخواهي و اظهار شرمندگي مي‏كنند. جالب است بدانيد كه جنگ‏هاي صليبي وقتي كه صلاح الدين ايوبي بر صليب‏ها در فلسطين پيروز شد، هيچ آزاري به مردم مسيحي نرساند. همان، ص 406. اگر احياناً مسلمانان بعضاً دست به خشونت مي‏زنند، عملشان واكنشي است، براي دفاع از خود و جان و مال و سرزمين خويش و چاره‏اي جز اين ندارند. توضيح: بين جهان اسلام و جهان غرب عمدتاً مسيحي در طي قرون متمادي بارها درگيري شديدي اتفاق افتاد كه در همين زنجيره درگيري‏ها جنگ‏هاي صليبي، فتح قسطنطنيه و لشكركشي تركان عثماني به بالكان وجود دارد. بعد از فتح قسطنطنيه توسط سلطان محمد فاتح در سال 1453 ميلادي، اروپائيان به خود آمدند و بيدار شدند و در پي زدودن غبار قرون وسطايي برآمدند، و اين آغاز رنسانس و بيداري مغرب زمين است. در دوره رنسانس اروپاييان متحد شدند و با بهره‏گيري از علوم و فنون مسلمانان به پيشرفت هايي نايل شدند. در جهان اسلام در اين دوره سه حكومت مقتدر وجود داشت: حكومت‏هاي عثماني، صفويه و گوركانيان. اين سه به‏ جاي اين كه براي تعالي جهان اسلام به همكاري بپردازند، با هم درگير جنگ شدند، در نتيجه اروپاييان با اتحادشان در سير صعودي افتادند، ولي مسلمانان با اختلافشان در سير نزولي حركت كردند. از اين دوره به بعد اروپاييان با سه دانش كليد (قطب نماها باروت و كروي بودن زمين) كه از جهان اسلام گرفته بودند، در پي جهان گشايي برآمدند و ثروت‏هاي زيادي از مردم جهان به ويژه مسلمانان را به اروپا بردند. در قرن هيجدهم ميلادي كه توسط "جيمزوات" ماشين بخار ساخته شد و انقلابي در صنعت رخ داد و تحولي شگرف در فنون غرب پيش آمد و تعادل قدرت بين كشورهاي اسلامي و غربي‏ها را از بين برد، از اين به بعد اروپاييان سوار بر مركب غرور پيروزي، هر چه توانستند در سرزمين‏هاي اسلامي با خشونت برخورد كردند و به اشغال سرزمين‏هاي ديگر و از جمله كشورهاي اسلامي و به قتل و غارت و چپاول و استعمار پرداختند. خشونت فرانسويان در الجزاير كه بيش از صد هزار تن كشته داد، تنها يكي از اين نوع خشونت‏ها است. پس استعمالگران و اشغالگران سرزمين‏هاي ديگر و از جمله كشورهاي اسلامي، كشورهاي اروپايي مسحي بوده‏اند بعد از جنگ جهاني اول انگليسي‏ها قلمرو حكومت عثماني را قطعه قطعه كردند و با انواع حيله‏ها مسلمانان را ذليل نمودند، و فلسطين را به اشغال خودشان درآوردند، پيش يهوديان را از سراسر جهان به آن سرزمين فراخواندند، و به آنان اسلحه دادند تا مسلمانان را از بين ببرند و كشورشان را تصاحب نمايند. آيا اين‏ها جز خشونت است؟! خلاصه اين كه اروپاييان عمدتاً مسيحي از فناوري بهره گرفتند و با مسلمانان تصفيه حساب نمودند. امروزه وجدان‏هاي بيدار بدون كم‏ترين شبهه‏اي مظلوميت مسلمانان را در نقاط جهان مي‏نگرند و به آن اعتراف دارند. طبيعي است كه مسلمانان مظلوم از خود واكنش نشان دهند، و اين در فطرت آدمي نهفته است كه مظلوم فرياد بزند و با فريادش وجدان‏هاي خفته را بيدار كند. حال ممكن است برخي از فريادها حساب شده نباشد. اين مظلوميت كه يك سرش به فناوري دنياي غرب و سرديگرش به تعامل و تنازع ديرينه بين پيروان دو دين بزرگ اسلام و مسيحيت مربوط است، شامل تمامي مسلمانان مي‏شود، از اين جهت فرقي بين شيعيان و سني‏ها وجود ندارد، ليكن شيعيان از يك مظلوميت ديگري نيز رنج مي‏برند و آن برآيند سياست تفرقه اندازي انگلستان است كه با تحريك برخي از اهل سنت (به ويژه وهابي‏ها) پديد مي‏آيد بنابراين چون شيعه مظلوم‏تر است تبليغات عليه آن بيشتر است و عناصر تبليغاتي مانند رسانه‏ها و دلارها و ريال‏ها نيز دست ديگران است. اما اين كه چرا مسلمانان نسبت به غربي‏ها عقب مانده‏اند، مي‏گوييم: رشد يا انحطاط ملت‏ها، حاصل عوامل گوناگوني است كه بررسي اين مسئله تفصيل بسياري مي‏طلبد. گاهي برخي از عوامل نقش محوري پيدا مي‏كند. و ديگر عوامل را برگرد خود جمع مي‏كند، مثلا. عامل محوري در تمدن اسلامي، دين بود، اما همين كه مسلمانان از دين فاصله گرفتند، از تمدن درخشانشان محروم شدند. گاهي يك عامل سقوط نقش محوري پيدا مي‏كند و ديگر عوامل را به دنبال خود مي‏كشاند، مثلاً وقتي كه در دوره رنسانس، سه قدرت بزرگ مسلمانان (عثمانيان، صفويان و گوركانيان) از وظيفه اصلي خود كه دفاع از كيان اسلامي و خيرخواهي مسلمانان باشد، دست كشيدند و به جاي كمك به يكديگر، به جان هم‏ديگر افتادند، عامل سقوط مهمي بود و ديگر عوامل را به دنبال خود كشيد، مانند بازي شطرنج كه اگر يك طرف اشتباه فاحش كند، اين شكست، شكست‏هاي متعددي را به دنبال خود مي‏كشاند. مگر آن كه در اثناي شكست‏ها طرف مقابل اشتباه كند و يا از اين طرف تدبيري انديشيده شود و نقطه عطفي ايجاد گردد و بار ديگر تعادل قدرت و يا دگرگوني دو كفه ترازو حاصل شود. در جهان اسلام، امام خميني و نهضتش نقطه عطفي در سير حركت مذكور به وجود آورد و اميد داريم با ادامه راه آن بزرگ‏مرد، آينده از آن جهان اسلام گردد. -------------- روایت تاریخی چنددوره اسلامی: 1. فاتحان مسلمان لزوما اموي يا عباسي نبوده اند بلكه مسلماناني بودند كه اكثرا با انگيزه هاي جهادي مبارزه مي كردند و حتي گاهي به صورت مستقل و بدون نظارت حكومت مركزي تصميم گيري و جنگ و صلح داشتند. به عنوان مثال ورود اسلام به اندلس (اسپانيا) توسط گروهي بود كه در زمان بني اميه مأموريت يافتند اما پيشرفت اصلي و عمده آنها در زمان خلافت بني عباس و بدون نظارت آنان بود. از اين رو رفتار سپاه اسلام با سرزمين هاي فتح شده بسته به خصوصيات ديني و فردي فاتحان داشت هر چند رفتارهاي ديني و انساني مناسب در مقايسه با جنگ هاي آن روز دنيا در ميان مسلمانان قابل انكار نيست اما حكم كلي رفتار اسلامي و مبتني بر شرع نيز صحيح نيست. در كنار جنگجوياني چون صحابي پاك پيامبر(ص) ابي ايوب انصاري افرادي مانند خالد بن وليد و يزيد بن ابي سفيان و... ديده مي شوند كه انگيزه غنايم و كشورگشايي و خونريزي در آنها بالا بود و جناياتي از آنان در تاريخ ثبت شده است. تا جايي كه پيامبر خدا(ص) پس از اطلاع از اقدامات خالد بن وليد در يكي از جنگ ها چند مرتبه فرمودند: «خدايا من به تو پناه مي برم و بيزارم از كارهاي خالد بن وليد» (بحارالانوار، ج 86، ص 140 و مصادر ديگر). و در احوالات حجاج بن يوسف ثقفي نقل كرده اند كه او به دليل ميل به دريافت ماليات از غير مسلمانان از مسلمان شدن آنان خوشحال نمي شد و حتي اعلام كرد هر كسي از اهل ذمه كه مسلمان شود بايد كماكان ماليان ويژه غيرمسلمانان را بپردازد. پس برخورد مناسب فاتحان مسلمان با مغلوبان را نبايد به حساب سياست حاكم بر دربار خلافت نهاد. 2. برخوردي كه با اهل بيت(ع) و شيعيان آنان در زمان خلفاي اموي و عباسي صورت مي گرفت و دقيقا توسط كارگزاران خلافت به اجرا در مي آمد. ناشي از هراس خلفا از قدرت گرفتن جانشينان واقعي پيامبر(ص) از يك سو و شدت عداوت و بغض و كينه نسبت به آنان از سوي ديگر بود. از اين رو شيوه برخورد با اهل بيت(ع) و دوستدارانشان به صورتي دقيق و حساب شده از سوي دستگاه خلافت پيگيري مي شد. به عنوان نمونه به نامه هاي معاويه خطاب به استانداران در مورد برخورد با شيعيان و نيز برخوردهاي خلفاي اموي و عباسي با امامان معصوم(ع) بعد از امام حسن(ع) و خلفاي اموي با زيد بن علي(ع) و فرزندان او و رفتار خلفاي عباسي با سادات حسني مي توانيد مراجعه كنيد. از نكات جالب اين قضيه غمناك، نحوه رفتار مجريان اين فرامين بود تا حدي كه رفتار نيروهاي عمر سعد با خاندان اهل بيت(ع) بدتر از خواسته هاي پليد خلافت اموي است. 3. تصوري كه اسلام خلافت در ذهن مسلمانان آن روز ايجاد كرده بود باعث شده بود جنگجويان دستگاه خلفاي اموي و عباسي به دوستداران و شيعيان اهل بيت(ع) با ديده عداوت و انحراف برخورد كنند. در حالي كه اين نگاه نسبت به غير مسلمانان نگاهي معمولا همراه با نرمي بوده است. به عنوان نمونه، يكي از سرداران مسلمان صلاح الدين ايوبي است. او در دو مقطع مهم با دو گروه جنگيد. در فرازي از تاريخ با جنگجويان صليبي اروپايي كه فلسطين را اشغال كرده بودند جنگيد و آنان را شكست داد و در مقطعي ديگر با سلسله فاطميان مصر كه حاكمان مسلمان و شيعه مصر بودند درگير شد و اين سلسله را برانداخت. رفتار اين سردار مسلمان با اين دو گروه مسيحي و شيعه تعجب برانگيز است. در حالي كه او هنگام فتح قدس و ديگر شهرهاي فلسطين به مسيحيان اجازه اقامت يا كوچ از فلسطين را مي داد و احترام كليساهاي آنان را حفظ مي كرد و رفتاري كاملا همراه با عطوفت با آنان داشت ولي در هنگام فتح مصر، تمام آثار علمي و فرهنگي سرزمين فاطميان را اعم از كتابخانه ها، رصدخانه ها، آزمايشگاه هاي علمي، حوزه هاي ديني و... را كه در طي چند قرن توسط خلفاي فاطمي فراهم شده بود در آتش سوزاند و ويران نمود و كار به جايي رسيد كه از تشيع كه زماني مذهب غالب مردم مصر بود جز نامي در آن سرزمين باقي نماند. 4. با توجه به نكات فوق، دليل تفاوت برخوردها را بايد در نتايج و انگيزه هاي اين رفتار ديد. در حالي كه دستگاه خلافت احساس مي كرد برخورد ملاطفت آميز با اهالي غير مسلمان سرزمين هاي فتح شده باعث تحكيم پايه هاي قدرت آنان مي شود. زيرا نارضايتي اتباع جديد را به حداقل مي رساند و پذيرش فرهنگ جديد را براي آنان تسهيل مي كند و چهره حاكمان را نزد مردم زيبا جلوه مي دهد. اما در برخورد با اهل بيت پيامبر(ص) و محبان آنان، احساس حاكمان اين بود كه امامان و شيعيان خالص آنان رقيب آنان به شمار مي آيند بنابراين هر چه به اهل بيت(ع) مجال فعاليت يا حتي حيات عادي داده شود، باعث تضعيف پايه هاي حكومت و زير سؤال رفتن مشروعيت آنان خواهد شد، اين بود كه هر چه از زمان پيامبر(ص) در تاريخ اسلام دور مي شويم سخت گيري نسبت به اهل بيت و محبانشان بيشتر مي شود. در پايان گفتني است شدت جنايت گاهي در مقايسه با شدت كشتار و شكنجه بررسي مي شود و گاهي در مقايسه با موقعيت اجتماعي و بزرگي شخصيت بررسي مي شود. به طور مثال شايد سينه خيز بردن يك سرباز به طور عادي باشد اما «سلام ندادن» به يك افسر ارشد بسيار زشت باشد. بنابراين بي احترامي هر چند كوچك به بزرگان و پاكان كه مورد احترام همگان بايد باشند نشانه شدت پليدي است و توهين هر چند كم به آنان بسيار زياد به شمار مي آيد. براي آگاهي بيشتر ر.ك: گنجينه تاريخ ايران، ج 9، ص 1769، عبدالحسين رضايي، چاپ اول، 1378. موفق و مؤید و پیروز باشید.