( تحصیلات : دیپلم ، 18 ساله )

سلام
آيا در احاديث و اخبار جايي اشاره شده است كه نماز صبح پيامبر قضا شده است ؟
در صورت مثبت بودن آيا اين مطلب با عصمت پيامبر در تضاد نيست ؟
من شنيده ام علامه طباطبايي در سنن النبي به اين موضوع اشاره كرده اند .


مشاور (sayed mojtaba navab)

با عرض سلام و آرزوی احساس سبک بالی پس از ماه نور وقرآن و شهرالله خدمت کاربر گرامی! لطفا ابتدا این مقاله را مطالعه بفرمایید و پس از ان مبحثی را در مورد عصمت انبیا و ائمه ع تقدیم و سوالات مشابهی را در ذیل « اورده ام: حدیثی در سنن النبی می باشد بدین مرقوم: شبى براى حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم عباى دولا انداختند و حضرت روى آن خوابيدند و خوابشان برد و نمازشان قضا شد. ایا حدیث مذکور وثوق در صدور دارد یا خیر!؟؟ اول عین حدیث را خدمت شما عرض و بعدا ان را به نقد می گذاریم در من لايحضره الفقيه شماره حدیث 1031 آمده است: حسن بن محبوب از على بن حسن بن رباط و او از سعيد أعرج روايت كرده: از امام صادق (ع) شنيدم: خداوند رسول خود (ص) را به خواب برد يا خواب را بر او غالب گردانيد. وقت نماز صبح گذشت تا اينكه آفتاب طلوع كرد، آن گاه پيامبر از خواب برخاست، ابتدا دو ركعت نافله صبح را كه قبل از طلوع فجر بايد به جا آورد خواند. پس از آن نماز صبح را به جا آورد. يك بار نيز خداوند حضرت را در نماز چهار ركعتى دچار فراموشى ساخت و حضرت در ركعت دوّم نماز را سلام داد. آن گاه امام حكايت ذى الشّمالين را بيان فرمود: اين دو مورد را نسبت به حضرت واقع نساخت، مگر به خاطر رحمت و شفقت بر امّت، تا مبادا اگر مسلمانى را خواب در ربود و نمازش قضا شد، يا در نماز دچار فراموشى شد، او را سرزنش كنند و با خود گويند فخر كائنات رسول خدا را اين حادثه رسيد. ما را سهل باشد كه سهو و خواب پديد آيد. این روايت ضعیف السند است چون: 1- در سند حدیث« الحسن بن محبوب عن الرباطي عن سعيد الأعرج» وجود دارد که رباطی بین حسن بن رباط بجلی (که در معجم رجالی توصیف نشده ) و علی بن حسن بن رباط که امامی ثقه است، مشترک است. 2- ذو الشمالين و يا ذواليدين ضعيف و يا مجهول الحال است. 3- روايت خبر واحد است. خبر واحد در اصول دين حجت نيست (اين مساله هم چون مربوط به نبوت است، جزو اصول است ) اما در توجيه محتوای آن گفته اند: سهو و فراموشى رسول خدا قابل قبول نيست زيرا اگر جائز باشد كه پيامبر در نماز كه جاى حضور قلب است، سهو نمايد،پس ممكن است در تبليغ احكام الهى نيز دچار سهو شود،زيرا نماز بر حضرت همچنان واجب است كه تبليغ احكام الهى واجب است. (1) 1. من لا يحضره الفقيه،ترجمه غفارى، ج‏1، ص 556-555. . واژة عصمت از مادة عَصَمَ، و در لغت به معناي منع و حفظ و جلوگيري و پيشگيري از ناملايمات است. در بحثهاي عقيدتي، وقتي واژه عصمت دربارة انبياء، و يا اوصياء آنان مطرح مي گردد، مقصود دو نوع مصونيت است،‌كه رهبران منتخب خداوند رحمان از اين دو نوع مصونيت برخوردار بوده اند : 1- مصونيت از گناه ، 2- مصونيت از خطا و اشتباه. منظـور از مصونيت از گناه، و خطا و اشتباه، اينست كه مقام انبياء الهي، از آدم تا خاتم( ، و اوصياء به حق آنان، نه تنها گناهي انجام نداده اند، بلكه هيچ گونه اشتباهي نيز از آنان سر نمي زده است. به عبارت ديگر، انبياء و اوصيا آنها، از يك نوع خصوصيّت و ويژگي برخوردار بودند، كه گناه و اشتباه را براي آنان غيرممكن مي ساخت. (1) به هنگام دريافت وحي و ابلاغ آن به مردم، انبياء الهي ضرورتاً مي بايست از اشتباه بدور باشند؛ چرا كه هيچ گونه احتمالي از جانب مردم، مبني بر اشتباه پيامبر درگيرندگي و رسانندگي وحي الهي، نبايد وجود داشته باشد. در غير اين صورت، اعتماد مردم نسبت به گفته هاي او، سلب مي گردد. بنابراين عصمت پيامبران از اين حيث اجباري است، و موهبتي است از جانب خداوند رحمان. ولي عصمت از گناه جنبه اختياري و ارادي دارد، چرا كه اگر از اين جهت نيز عصمت پيامبران اجباري بود، در آن صورت پرهيز از گناه و معاصي براي آنان ارزشي محسوب نمي گردد. براي ريشه يابي اين نوع عصمت، ابتدا بايد موضوع تقوا تفسير و ريشه يابي شود. هنگامي كه فردي مكرراً از انجام گناه و معصيت دوري كند، بتدريج اين عمل به صورت عادت در مي آيد، و يا به عبارت ديگر ملكة روح او مي شود. و اين تنها اختصاص به تكرار در ترك گناه ندارد، هر عملي را كه انسان به تكرار و دفعات انجام دهد، كم كم به صورت عادت و ملكة راسخه روح او مي شود؛ به گونه اي كه ترك اعمال مذكور، عادتاً براي او امكان پذير نيست. تقوا به معناي ملكه ايست در روح و جان انسان، كه موجب دوري انسان از انجام گناه مي شود. كه در واقع ايجاد اين ملكه به اختيار و اراده خود فرد بوده، در اثر تكرار پرهيز از معاصي بوجود مي آيد. اگر اين ملكه تقويت شود، انسان به مقام عصمت مي رسد. لذا ترك گناه و اجتناب و دوري ا ز محرمات، نيازمند اراده اي قوي و نيرومند است، تا در برابر ميل و خواهش شديد انسان به انجام محرّمات، مقاومت كند. از اين رو بايد در تقويت اراده كوشيد. تحمل سختيها و خو نكردن به تن پروري و عياشي. و عادت دادن خود به زندگي مفيد و سازنده،‌و عمل به واجبات و مستحبات ديني، در تقويت اراده بسيار مؤثر است. به طور خلاصه چنين نتيجه مي گيريم كه تكرار در عمل صالح، واجتناب از محرمات (حسن انتخاب در اعمال و نيّات)، انسان را از مرتبة ايمان به مرتبة تقوا، و با مراقبت از ملكه تقوا، از مرتبه تقوا به مرتبة يقين مي رساند. با رسيدن انسان به مرتبه يقين، علم به حقايق هستي، و از جمله علم به مفاسد و زيان محرمات، براي فرد حاصل مي شود. و اين نوع ادراك و فهم وقتي با ارادة نيرومند او همراه گردد، كاملترين نوع مصونيت را كه همان مقام عصمت است، براي انسان فراهم مي آورد. بنابراين عصمت معصومين( ،‌در نتيجه اراده،‌حسن انتخاب، و تلاشهاي بي وقفه و فداكاريهاي بيدريغ آنان در راه خداي رحمان است. خلاصة مطلب اينكه عصمت از گناه پديده اي است كاملاً اختياري و ارادي، و در انحصار افراد معدودي نيست؛ بلكه هر كس بخواهد، مي تواند اين ويژگي را در خود ايجاد كند، و اصولاً ميزان عصمت از گناه، به تناسب توجه انسان به ذات اقدس الهي، و پيروي از فرامين اوست. (2) اما يادآور شويم كه مقام عصمت، به آدميان اختصاص ندارد، بلكه فرشتگان الهي نيز از اين منزلت والا برخوردارند، كه آيات و روايات هم شاهد اين سخن هستند. امام علي( در خطبة معروف اشباح، به اين نكته اشاره مي كند. و امام حسن عسگري( مي فرمايد : "فرشتگان خدا، به كمك الطاف الهي، از كفر و امور ناپسند، معصوم و در امان هستند. چنانكه خداوند "عزوجل" دربارة آنها مي فرمايد : "از خداوند در آنچه فرمانشان دهد، سرپيچي نمي كنند؛ و هر چه به ايشان فرمان داده شود، انجام دهند." (3) و از انسانها، غير از انبياء و ائمه هدي، و وجود مقدس فاطمة زهرا( ،‌قرآن كريم به طهارت و پاكي حضرت مريم( اشاره دارد. و برخي از مفسران، از جمله علامة طباطبايي، قايلند كه بايد حضرت مريم( از تمام پليديهاي حسّي،‌معنوي و قلبي پاك بدانيم. (4) پس عصمت، مقام نيست كه در اعضاي انبياء و ائمه هدي(، قرار گرفته باشد؛ و دست ساير انسانها از رسيدن به آن كوتاه باشد. بلكه ديگران نيز مي توانند به برخي از مراتب عصمت، يعني عصمت از گناه، دست يابند. كم نبوده اند عالمان تقوا پيشه اي، كه ساليان متمادي نه تنها از حرام، بلكه از امور مكروه نيز چشم پوشيدند. اميد است كه ما نيز در حد توان، از انجام گناه خودداري ورزيم، و اگر نمي توانيم به آن مقام بار يابيم، دست كم در اين مسير گام برداريم. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ منابع و مآخذ : 1. فلسفه وحي و نبوت، محمدي ري شهري 2. همان 3. بحارالانوار،ج56،ص321 ر.ك : الميزان، ج3،ص205 مركز: مؤسسه پيوند با امام (ره) پرسش: خداوند در قرآن اشاره به پيامبر اكرم (ص) مي فرمايند " ووجدك ضالاً فهدي " تو را گمراه ديدم پس هدايت كردم منظور چيست ؟ پاسخ: در مورد معني و منظور " ضلالت " در اين آيه نفي ايمان و توحيد و پاكي و تقوي نيست ، بلكه به قرينه آياتي كه در ادامه به آن اشاره خواهد شد نفي آگاهي از اسرار نبوت ، و قوانين اسلام و عدم آشنايي با اين حقايق بود ، همانگونه كه بسياري از مفسران گفته اند ؛ ولي بعد از بعثت به كمك پروردگار بر همة اين امور واقف شد و هدايت يافت . در شرح آيه " وجدك ضالاً‌ فهدي " " و تو را گمشده يافت و هدايت كرد " بايد گفت : آري تو هرگز از نبوت و رسالت آگاه نبودي ، و ما اين نور را در قلب توا فكنديم كه به وسيله آن انسانها را هدايت كني چنان كه در جاي ديگر مي‌فرمايد : " ما كنت تدري ما الكتاب ولا الايمان و لكن جعلناه نوراً نهدي به من نشاء من عبادنا " يعني تو نه كتاب را مي‌دانستي و نه ايمان را ( از محتواي قرآن و اسلام قبل از نزول وحي آگاه نبودي ) ولي ما آن را نوري قرار داديم كه به وسيله آن هر كس از بندگانمان را بخواهيم هدايت مي‌كنيم 2. روشن است كه پيامبر (ص) قبل از رسيدن به مقام نبوت و رسالت فاقد اين فيض الهي بود ، خداوند دست او را گرفت و هدايت فرمود ، و به اين مقام نشاند ، چنانكه در آيه 3 سوره يوسف مي‌خوانيم " نحن نقص عليك احسن القصص بما اوحينا اليك هذا القرآن و ان كنت من قبله لمن الغافلين " يعني ما بهترين داستانها را بر تو از طريق وحي اين قرآن باز گو كرديم هر چند پيش از آن از غافلان بودي . مسلماً اگر هدايت الهي و امدادهاي غيبي دست پيامبر (صلي الله عليه وآله ) را نمي‌گرفت . او هرگز به سر منزل مقصود راه نمي‌يافت . البته آنچه در خصوص پيامبر (صلي الله عليه وآله ) بيان شد مربوط به دار دنياست و الا آن خلقت نوري مقدس كه اولين مخلوق خداست هيچگاه نامحرم در اسرار خلقت نبوده و نيست و اسراري در سينه مطهرش بوده كه جبرئيل را هم از آن نصيبي نيست و نخواهد بود و چون روح پيامبر (صلي الله عليه وآله ) هم مانند بقيه انسانها در قالب جسم قرار گرفت ، حقايقي بر او مستور شد كه خداوند آن حقايق را به واسطه جبرئيل به پيامبر (ص) گفت . ------- مركز: مركز فرهنگ و معارف قرآن پرسش: با توجه به اين كه اهلبيت: معصوم و پاكاند و گناهي مرتكب نميشوند، و از طرفي، در آية 2 سوره فتح ميخوانيم: "خدا از گناهان گذشته و آيندة تو در ميگذرد و نعمت خود را بر تو تمام ميكند و تو را به راه راست هدايت مينمايد." بفرماييد: الف: مگر پيامبر6 به خدا ايمان نداشت؟ ب: منظور از بخشودن گناه گذشته و آينده چيست؟ ج: آيا سورة فتح فقط مربوط به فتح مكه است؟ پاسخ: الف: به اعتقاد شيعه كه مبتني بر دلايل قطعي و عقلي و نقلي است، پيامبران و اهلبيت: از مقام والاي عصمت از گناه و نيز از درجات بالاي ايمان برخوردار هستند و اساساً عصمت و ايمان قوي از شرايط اصلي برگزيدهشدنشان به مقام نبوت، رسالت و يا امامت و زعامت مردم است.(براي آگاهي بيشتر ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، علامه طباطبايي;، ج 18، ص 275ـ294، ذيل آيه، دارالكتب الاسلامية.) ب: براي پي بردن به جامعترين پاسخ و تفسير دقيق آيه، ابتدا بايد دانست كه رابطة صلح حديبيه كه آيات ابتدايي اين سوره دربارة آن نازل شده(ر.ك: تفسير نمونه، آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران، ج 22، ص 18، دارالكتب الاسلامية.)، با آمرزش گناه چيست؟ در مورد پيامبر گرامي اسلامتهمتها و نسبتهاي ناروا بسيار فراوان بود. او را جنگطلب، آتشافروز، بي اعتنا به سنتهاي راستين و... ميشمردند. "صلح حديبيه" به خوبي نشان داد كه آيين او بر خلاف آنچه دشمان ميپندارند، يك آيين پيشرو و الهي است و آيات قرآنش ضامن تربيت نفوس انسانها و بيانگر ظلم و ستم و جنگ و خونريزي است، بدين ترتيب فتح حديبيه، تمام گناهانيكه قبل از هجرت و پس از آن، يا تمام گناهاني كه قبل از اين ماجرا و حتي در آينده ممكن بود به او نسبت دهند، شست و از بين برد و چون خداوند اين پيروزي را نصيب پيامبر6 نمود، ميتوان آنها را به خداوند نسبت داد. نتيجه اين كه اين گناهان، گناهان واقعي نبود، بلكه گناهاني بود پنداري و در افكار و باور مردم; چنان كه در آية 14 سورة شعرأ، داستان حضرت موسيغ را ميخوانيم كه عرضه داشت: "وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَ نبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ ; فرعونيان بر من گناهي دارند كه ميترسم به جرم آن گناه، مرا بكشند" در حالي كه گناه او چيزي جز ياري فردي مظلوم از بنياسرائيل و كوبيدن ستمگري از فرعونيان نبود. بديهي است اين نه تنها گناه نبود كه حمايت از مظلوم بود، ولي از ديدگاه فرعونيان گناه محسوب ميشد. به تعبير ديگر، "ذنب" در لغت به معناي آثار شوم و تبعات كاري است و ظهور اسلام در آغاز، زندگي مشركان را به هم ريخت، ولي پيروزيهاي بعد سبب شد كه آن تبعات به دست فراموشي سپرده شده.(ر.ك: تفسير نمونه، ج 22، ص 19ـ23.) شاهد ديگر اين تفسير حديثي است كه از امام رضا7 روايت شده كه مأمونـ لعنةاللّهعليه ـ هنگامي كه از اين آيه سؤال كرد، امام در پاسخ فرمود: "در نزد من مشركين عرب هيچ كس گناهكارتر از رسول خدا6 نبود; زيرا آنها سيصد و شصت خدا داشتند، هنگامي كه پيامبر6 آنها را به توحيد دعوت كرد، بر آنان بسيار گران آمده، گفتند: "آيا او همة خدايان ما را به يك خدا تبديل كرده؟! چيز عجيبي است....ما هرگز چنين چيزي را از پدران خود نشنيدهايم، اين جز دروغي بزرگ نيست!" امّا هنگامي كه خداوند مكه را براي پيامبرش گشود، فرمود: اي محمد! ما فتح مبيني را براي تو فراهم كرديم تا گناهان گذشته و آيندة تو را كه نزد مشركان عرب، به خاطر دعوت به توحيد داشته و داري، ببخشد، و چنين شد، زيرا پس از فتح مكه عده مسلمان شدند و بعضي از مكه فرار كردند، آنهايي هم كه ماندند توان انكار توحيد را نداشتند و با دعوت مردم آن را ميپذيرفتند; پس با فتح مكه گناهاني كه رسول خدا6 نزد مشركين داشت، بخشوده شد; يعني ديگر نتوانستند دست از پا خطا كنند. مأمونـ لعنةاللّهعليه ـ عرضه داشت: خدا خيرت دهد يا اباالحسن!"(ر.ك: تفسير الميزان، علامه طباطبايي;، مترجم: سيد محمد باقر موسوي همداني، ج 218، ص 429، بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي.) ج: با نگاهي گذرا بر محتواي اين سوره، ميتوان هفت موضوع را در اين سوره جستجو كرد: 1. سوره با مسأله بشارت فتح آغاز ميشود و آيات انجام آن نيز به همين مسأله مربوط است و تأكيد بر تحقق خواب پيامبر6 دائر بر وارد شدن به مكه و انجام مناسك عمره است! 2. بخش ديگري از سوره، حوادث مربوط به "صلح حديبيه" و "نزول سكينه" و آرامش بر دلهاي مؤمنان و مسألة بيعت رضوان را بازگو ميكند; 3. در بخش ديگري از مقام پيامبر6 و هدف والاي او سخن ميگويد; 4. در قسمت ديگري از كارشكنيهاي منافقان و نمونههايي از عذرهاي واهيشان در مورد عدم شركت در ميدان جهاد پرده بر ميدارد; 5. در بخش ديگر، قسمتي از تقاضاهاي نابجاي منافقان را منعكس ميسازد; 6. سپس كساني را كه از شركت در ميدان جهاد معذورند معرفي ميكند; 7. و بالاخره در بخشي نيز از ويژگيهاي پيروان خط مكتبي پيامبر اسلامو صفات مخصوص آنها سخن ميگويد.(ر.ك: تفسيرنمونه، آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران، ج 22، ص 6 و 7، دارالكتب الاسلامية.) ان شاء الله خوشبخت و سعادتمند شوید. موفق ، موید و پیروز و سربلند باشید!