قاسم ( تحصیلات : لیسانس ، 25 ساله )

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و عرض خسته نباشید
من قبلا هم یکبار دیگه این موضوع رو مطرح کردم و به پاسخ شما هم تا حدی که می شد عمل کردم اما مشکل هنوز پا برجاست.
من همیشه فکر می کنم اگه کربلا بودم تو کدوم دسته بودم جزو یاران بودم یا دشمنان یا جزو کسانی که از ترس در رفتند.
همیشه میگم نکنه منم تو بزنگاه امتحان تو زرد از آب در بیام نکنه نتونم درست تصمیم بگیرم نکنه منم یه روز پشت پا بزنم به همه اعتقاداتم به ولایت به دین و ...
خلاصه همش در شک و تردیدم می ترسم کم بیارم از خدا خواستم کمکم کنه اما بازم می ترسم میگم اگه منم زمان جنگ بودم اونقدر مرد بودم تا آخر سر اعتقاداتم بمونم می دونم به قول شهید آوینی مرا هم عاشورایی هست از این عاشورا و تصمیم تو این روز می ترسم...
چیکار کنم ...
مددیاهو


مشاور (hasan najafi)

دوست عزیز ممنون از اینکه دوباره نوشتی این روحیه شما خیلی خوب است و ان شاء الله به نتیجه مطلوب خواهید رسید. البته نباید به بی قراری و نگرانی تبدیل شود اما اگر دغدغه باشد راهگشا و تاثیر مثبت خواهد گذاشت . ببین دوست گرامی آنچه که عمل ما را تضمین میکند بصیرت است . انسان بصیر در لغزشها و تاریکی ها ثابت قدم خواهد ماند . ولایت مداری و دور نشدن از ولایت تنها نمود این بصیرت است . انسانهایی که اباعبدالله الحسین را تنها گذاشتند و یا به جنگ او آمدند بصیرت نداشتند یعنی ولایت شناس نبودند . آنها می دانستند او فرزند رسول خداست اما آگاه به ولایت او نبودند . یک نکته دیگر هم که در این راستا وجود دارد این است دنیا طلبی (مال و مقام) آفت این بصیرت و پایبندی هاست که در کربلا نمود کرد و امام خود را بر مال و یا مقام های زودگذر فروختند . شما بیا و فکر کن و آفتهای این حادثه را در نظر بگیر ببین چه آفت هایی به مردم آن زمان رسید که اینگونه با امام خویش کردند . خب اگر عالم شوی و بصیرت پیدا کنی دیگر خلاف دستور خدا و ولی او عمل نمیکنی . آنگاه ببین از کدام دسته ای .