( تحصیلات : لیسانس ، 22 ساله )

باسلام
اینجانب دچار سر در گمی وگیجی در زندگی شده ام و دائما مضطرب و غمگین می باشم از شما می خواستم برای کسب نشاط چه کنم؟


مشاور (hasan najafi)

دوست عزیز کلمه به کلمه این سوال در ذهن بسیاری از دانشجویان و جوانان مطرح است. هدف از زندگی چیست؟ یعنی ما برای چه به این دنیا آمده ایم؟ اگر قبول داشته باشید که ما مخلوق هستیم و ما را آفریده اند و توجه کنید که اراده دیگری خواسته است که ما در این دنیا باشیم و بعد از مدتی بمیریم یا لااقل این گونه است که کاملا آگاهانه قدم به این دنیا نگذاشته ایم خود به خود خواهید پذیرفت که از آن اراده برتر و همان که ما را آفرید و زمینه ورود ما را به این عالم فراهم آورد. از او باید بپرسیم که برای چه ما را آفرید و به این دنیا آوردی؟ اگر کسی وسیله ای اختراع کرد نه از وسیله و نه از دیگری بلکه از خود مخترع باید پرسید که این وسیله را برای چه کاری درست کردی؟ خداوند عالم در قرآن کریم چند هدف را برای انسان ها تعیین کرده است که عمده آنها، تکامل، معرفت خدا، بندگی و جانشین خدا شدن می باشد. ما در جریان زندگی نهایتا باید به این هدف برسیم که همه چیز را از خدا بدانیم و در از دست دادن چیزی چندان غمگین نشویم و هنگام بدست آوردن چیزی چندان خوشحال نشویم بفهمیم که تنها رسیدن به خدا و ملاقات با او ما را سیراب و خوشحال می کند و نه چیز دیگر. راه رسیدن به او عمل به دستورها و بهره مندی متناسب از نعمت هاست. آمده ایم تا از نعمت ها و لذت های دنیا در حد خودش بهره مند شویم و دستور و فرمان های او را به اجرا گذاریم او نخواسته است که لزوماً و حتما به فلان مدرک و فلان درجه مالی و اجتماعی ما ... برسیم دستورهای او مشخص است اگر آنها را محقق کنیم و عمل کنیم باید خوشحال باشیم. تحمل سختی های زندگی به واسطه عشق به تکامل که در حین این سختی ها احساس می کنیم و به خاطر عشق رسیدن به او، آسان می شود. بدیهی است که این دنیا و سختی های آن به تنهایی ارزش زندگی کردن ندارد. به قول امام علی هر نعمتی در این دنیا پوشیده شده در سختی هایی است. در این دنیا هر خنده ای قبل و یا بعدش گریه ای است. آنچه که زندگی را شیرین و معنا دار می کند خدا و قیامت است البته صرف اعتماد کفایت نمی کند بلکه تلقین و تذکر پی در پی و مرتب لازم است. پرهیز از معاشرت با تجمل پرستان و رفاقت با خدا خواهان بهترین تلقین است. معنا دهی اعتقاد به خدا و قیامت به زندگی در چند حوزه متصور است: 1. معلوم می کند که برای چه کسی زندگی می کنیم. او برنامه ای دارد و در مراحل بعد از این دنیا معلوم می شود. 2. تمام سختی ها و مشکلات دنیا جبران می شود. در روایت است که در قیامت فرد در نامه اعمالش برای تک تک سختی های دنیا حتی یک خراش کوچک پاداش و جزا می بیند به نحوی که آرزو می کند ای کاش در دنیا با قیچی تکه تکه شده بود تا جزا و پاداش آن را می دید. البته منظور گرفتاری هایی است که فرد خود مسبب آنها نباشد. 3. خوشی ها و ناراحتی های اهل دنیا که از طریق ظلم و بی عدالتی بدست آورده اند در آن دنیا به عقاب و عذاب سختی تبدیل خواهد شد. و حوزه های دیگری که خود آنها را با تامل در می یابید. مرگ اتمام و پایان نیست. برزخ و قیامت و جهنم و بهشت و سرانجام لقاء خدا در راه است. تا حدودی در این دنیا و به طور مفصل و دقیق در طی برزخ و قیامت، کسانی که به زندگی اعتباری دنیا بهای بیش از حد داده باشند با حقیقت روبرو می شوند حقیقتی که برای آنها غیر قابل تحمل و دیوانه کننده است. درست مثل کسی که به بیماری روانی مبتلا بوده است و با افراد و اشیایی که وجود نداشته اند و توهم محض بوده اند زندگی کرده است. و متوجه نبوده و حال او را به دارالمجانین برده اند و او را تخته بند کرده اند و داروهای سخت و دردناک به او تزریق می کنند و او را تمرین می دهند تا وهمیات را فراموش کند و حقایق را بشناسد. جهنم دارالمجانین دنیا پرستان است دارالمجانین که عاقبت اکثر آنها از آن خارج شده و به بهشت می روند اما مکان بدی است و عذاب سختی در آنجا برقرار است. این جا مکان کسانی است که یک بار از خود پرسیدند برای چه آمده ایم؟ و هدف از زندگی چیست! جای بسی خوشوقتی است که شما از این دسته نیستید و متعهدانه می پرسید هدف از زندگی چیست؟ این آغاز راه صلاح و سداد است زندگی عرصه به زمین خوردن و برخواستن و تمرین تکامل و خدایی شدن است. در سختی های زندگی و در پرهیز از گناهان تمرین می کنیم که با اشیاء وهمی و خیالی زندگی را سر بکنیم و با حقایق زندگی کنیم و البته همین که به حقایق انس بگیریم می فهمیم که خوب شد ما را آفریدند آن موقع می فهمیم که چشیدن حقیقت به تحمل سختی هایش ارزش دارد. تحمل سختی های دنیا و سختی های عمل به دین و عقل در واقع مبارزه آگاهانه و اجباری با وهمیات است مبارزه ای که اگر در دنیا انجام ندهیم در آخرت سخت تر باید آنها را انجام بدهیم. پس در ابتدا باید ببینیم هدف چیست و داشتن آن چه ضرورتی دارد؟ یک هدف چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ آیا هدف باید کمی باشد یا کیفی؟ چگونه می‌توان هدفی را انتخاب کرد؟ بعد از آنکه هدف خود را انتخاب کردیم، در ارتباط با آن لازم است چه کاری انجام دهیم؟ و ... در یک تعریف ، هدف وضعیتی است که می‌خواهیم در آینده داشته باشیم. اگر خود نتوانیم وضعیت‌مان را در آینده تعیین کنیم،‌ ناچار محیط پیرامون‌مان ، وضعیت را به ما تحمیل می‌کند. آنچه که محیط بر ما حکم می‌کند چه بسا با ما سازگاری نداشته باشد. پس چه بهتر که خود، هدف مطلوب‌مان را معلوم کنیم و به سمتش در حرکت باشیم. انتخاب هدف، یکی از ضرورت‌های زندگی است که اگر آگاهانه انجام نشود، نا‌آگاهانه صورت خواهد گرفت. یکی از ضرورت‌های انتخاب هدف، این است که تمرکز ذهنی را به همراه خواهد داشت. داشتن ذهنی متمرکز، یکی از شرط‌های لازم برای موفقیت است. یک ذهن متمرکز قدرت تفکر و خلاقیت دارد و پر از انرژی است، بنابراین می‌تواند در مسایل کنکاش کند و اعماق آنها را ببیند. نقطه روبروی ذهن متمرکز، یک ذهن آشفته است. با یک ذهن آشفته نمی‌توانیم کاری از پیش ببریم و تمام انرژی‌مان صرف کارهای بیهوده می‌شود. دلایل عدم موفقیت با یک ذهن آشفته یک ذهن آشفته، لبریز از ایده‌های گوناگون است که ممکن است با یکدیگر متضاد باشند. بنابراین پرداختن به یک ایده، دیگری را خنثی می‌کند و هر دستاورد، دستاورد دیگری را از بین می‌برد. در یک ذهن آشفته، یک خط فکری به صورت ممتد جریان ندارد. یک فکر می‌آید و بعد توسط فکری دیگر قطع می‌شود و پس از مدتی که شخص از مسیر اصلی فکری خود، منحرف شد، به یاد می‌آورد و مجددا ذهنش را روی موضوع متمرکز می‌کند. برای رسیدن به گنج، لازم است که زمین را تا رسیدن به آن حفر کنیم. کسی که ذهنی آشفته دارد، همانند جوینده‌ای است که پس از کندن چند وجب از خاک، نقطه دیگری نظرش را جلب کرده و جهت کندن آنجا، از کارش دست می‌کشد. در یک ذهن آشفته، ارزش‌ها مرتب عوض می‌شوند، زیرا حاصل تجربه و فراست نبوده‌اند. شخص با یک ایده روبرو شده و آن را به عنوان ارزش می‌پذیرد. سپس با ایده دیگری روبرو می‌شود و آن را به عنوان ارزش جدید می‌پذیرد. در یک ذهن آشفته، شخص نمی‌تواند از کارهایش دفاع کند، زیرا آنها را با معیار و دلیل محکم و روشن، انتخاب نکرده است. کسی که یک ذهن آشفته دارد، ثبات شخصیت ندارد، بنابراین محیط بر او تاثیر می‌گذارد. با از دست دادن یک چیز کوچک ناراحت و اندوهگین می‌شود و با بدست آوردن یک چیز کوچک غرق شادی می‌شود. هیجانی است و احساساتش کاذب می‌باشد. از یک ذهن آشفته، عمل نمی‌بینیم. بلکه یک‌سری ایده است که معمولا تا عملی ‌شدن فاصله زیادی دارند و امکان رسیدن به آنها نیست. کسی که ذهنی آشفته دارد، قدرت اراده ندارد. داشتن اراده، نیازمند ثبات است. تا زمانی به عهد خود پایبند می‌مانیم که اصل آن را پذیرفته باشیم و آن اصل، برایمان مهم و با ارزش باشد. وقتی که شخص، قدرت ثبات را از دست داد، دیگر نمی‌تواند برسر عهد خود باقی بماند. کسی که دارای ذهنی آشفته است، توان تصمیم‌گیری ندارد و دائما از محیط و دیگران تأثیرپذیر است و در برابر آنچه به او عرضه می‌شود از جمله تبلیغات، مغلوبه است. یک ذهن مشوش، نمی‌تواند انرژی‌هایش را حفظ کند بنابراین زود خسته می‌شود و با رسیدن به اولین نتایج و محصولات دست از کار می‌کشد و یا این ‌که نمی‌تواند خطاهای کار خود را پیدا کند، بنابراین دائما این خطاها را تکرار می‌کند. کسی که دارای ذهنی آشفته است، در برابر مسایل، قدرت انتخاب و انعطاف را از دست می‌دهد. اما ویژگی‌های هدف: هدف با آرزو تفاوت دارد. آرزو یعنی رسیدن به چیزی که آن را نداریم. ولی هدف یعنی آشکار کردن آنچه که داریم ولی هنوز ناپیداست. معمولا هدف با آرزو اشتباه ‌گرفته می‌شود. آرزو، ما را از واقعیت دور می‌کند و به توهم می‌کشاند و ذهن را اسیر و آشفته خود می‌کند. بنابراین بهتر است که از آن اجتناب شود. هر کدام از ما گنج‌های بی‌شماری در درونش دارد که لازم است که این گنج‌ها را استخراج و آشکار کند. گنج‌هایی همچون دانایی، مهربانی، آرامش، اقتدار، پاکی، اخلاق نیکو، حیاء و ... این گنج‌ها که همگی حالتی کیفی دارند، می‌توانند با توجه شرایطی که در آن آشکار می‌شوند، تبدیل به نتایج و ثمرات عینی ‌شوند. برای مثال، آن‌کس که دانایی خویش را آشکار ‌کند، معلمی خواهد شد که تعالیمی را ارائه می‌دهد و شاگردانی را تربیت می‌کند تا این تعالیم را پاسداری کنند. آن‌کس که اقتدار خویش را آشکار کند، رهبری خواهد شد که یارانش را در راه رسیدن به هدف‌شان یاری می‌کند و به همین ترتیب همه گنج‌ها، دستاوردهای عینی و ملموس خواهند داشت. تحقق یک هدف، فرایندی است که در آن کیفیتی تبدیل به کمیت (هایی) می‌شود. این فرایند چهار مرحله دارد که عبارتند از: قصد، مأموریت، افق حرکتی و برنامه. هر کدام از این مراحل، ویژگی‌هایی دارند و پرداختن به آنها شرایطی دارد. سرگردان نباشید. نباید در عبادت و بندگی دچار افراط شوید. معمولاً انسان ها دچار یک سو نگری و تک بعدی نگری می شوند و فکر می کنند عبادت تنها نماز، روزه یا دوره کردن مفاتیح است. و اصلاً به جنبه ی عاطفی عبادت توجهی ندارند. عبادت سه وجه دارد: در بعد بینشی عبادت باید بدانیم برای چه عبادت می کنیم، عبادت چیست و چه تأثیری در زندگی و وجود و هستی ما دارد که در این زمینه مطالعه بسیار مؤثر خواهد بود. برای تقویت این بعد از ابعاد عبادی خویش مطالعه کتب شهید مطهری و کتاب های علی صفائی حائری را به شما پیشنهاد می کنیم. البته در پایان پاسخ کتب پیشنهادی را ذکر خواهیم کرد. بعد دوم عبادت، بعد عاطفی آن است که باید توجه داشته باشیم هر عبادتی را با نشاط و شادابی انجام دهیم و اگر نشاط و انگیزه لازم برای انجام عبادت را نداریم به عبادت نپردازیم. البته واجبات را باید به طور کامل ادا کنیم حتی اگر نشاط آن را نداشته باشیم. ولی اگر قرار است عمل مستحبی نظیر نمازهای گوناگون و ادعیه و زیارات را بخوانیم باید به نشاط و شادابی خود نگاه کنیم. اگر عبادتی را بدون انگیزه و با خمودگی انجام دادیم اثر این عبادت به ضد خود تبدیل می شود. دقت کنید انجام عبادات (اعمال مستحبی) بدون نشاط بسیار خطرناک اند و نه تنها چشم و دل انسان را باز نمی کنند بلکه باعث کور شدن بصیرت و دانائی انسان می شود و فرد را از عبادت و معبود مشمئز می کند. افراط در عبادت اثر نامطلوبی بر روی اعمال فرد می گذارد. دل و روح و روان انسان ها گاهی نشاط و شادابی دارد و گاهی دچار گرفتگی می شود. پس واجبات را در حد آن رعایت کنید و بیش از آن را به روح و نشاط خود واگذار نمائید. اما بعد سوم عبادت، بعد رفتاری است. همان طور که قبلاً ذکر کردیم همه فکر می کنند عبادت فقط نماز، روزه و ... است در صورتیکه عبادت به این اعمال خلاصه نمی شود. همه ی کارهای ما و لذاتی که می بریم می تواند عبادت باشد. عبادت معنائی فراتر از نماز و روزه و ... دارد. خدمت و احسان به والدین و خلق خدا، خوش رفتاری با دیگران، رسیدگی به امور و گره گشائی برای خلق، همه جزء عبادات هستند. پس نباید تک بعدی نگر باشیم و دچار افراط و تفریط های خطرناک نشویم. خداوند لذت های این دنیا را برای چه کسی خلق کرده؟ خداوند ما را خلق کرده تا از همین لذت ها از راه مشروعش استفاده کنیم ولی سفارش کرده در آن غرق نشویم. ما باید برای بازیابی انگیزه ها و نشاط خود از این لذت ها بهره ببریم. اما باید دقت کنیم که در آن غرق نشویم. عبادات، شغل خوب، تحصیلات، همه و همه موقعیت هائی خدادای هستند که نباید این فرصت ها را از دست بدهیم. با توجه به مطالب ذکر شده حتماً روزانه ورزش کنید تا بدن شما سرزنده و شاداب باشد. رمان های خوب و زیبای دنیا را مطالعه کنید، قصه و شعر بخوانید. موسیقی که به شما نشاط می دهد را گوش کنید البته نه موسیقی که مخصوص مجالس لهو و لعب باشد . با دوستان خوب خود و زیر نظر خانواده به تفریح و مهمانی بروید. مسافرت های کوتاه مدت داشته باشید و در یک جمله اینکه خودتان اسباب نشاط و سرگرمی را برای خود فراهم کنید. از دین، عبادت، خودتان، خواسته ها و نیازهایتان شناخت بهتری کسب کنید و به خواسته های منطقی و شرعی خود پاسخ بدهید. خداوند عبادت شبانه روزی را از شما نمی خواهد. عبادت در گلستان شهدا و زیارت اهل قبور خلاصه نمی شود. خداوند از شما فقط و فقط بندگی می خواهد. در روایات از ائمه (علیهم السلام) ذکر شده از ما نیست کسی که دنیایش را فدای آخرت خویش کند و از ما نیست کسی که آخرت خویش را فدای دنیایش نماید. اگر از لذات حالا خود فاکتور بگیرید سایر جنبه های زندگی را نیز از دست می دهید. انسان مؤمن جامع است هر چند ممکن است کامل نباشد. مطالعه کتب زیر را به شما پیشنهاد می کنیم: 1. کتاب نامه های بلوغ از علی صفائی حائری 2. کتاب انسان و سرنوشت از استاد مطهری 3. کتاب انسان کامل 4. از حال بد به حال خوب ترجمه قراچه داغی 5. تفسیر نور از آقای قرائتی 6. هدف زندگی استاد مطهری