خيلي فوري باسلام مدت شش ماه است ازدواج كرده ام و در يك اتاق از خانه پدرشوهرم و به صورت كاملا مشترك با...
( تحصیلات : لیسانس ، 24 ساله )
خيلي فوري
باسلام مدت شش ماه است ازدواج كرده ام و در يك اتاق از خانه پدرشوهرم و به صورت كاملا مشترك با آنها زندگي ميكنيم (مثل بچه هاي يك خانواده ون همسرم اصلا دوست ندارد از خنواده اش جدا شود)همسرم يك سال و نيم ازمن كوچكتر است ودانشجوي دوره كارشناسي است شغل ايشان آزاد است به همين خاطر تادير وقت وحتي روزهاي تعطيل سركار هستند و وقت بسيار محدودي راهم كه در منزل هستند با پدرشان سپري ميكنند معمولا بامن جايي نمي آيند(امابا پدرشان ساعتها وقت صرف ميكنند متاسفانه اين رفتارهاي ايشان مرا به شدت روي پدرشوهرم حساس كرده درحالي كه در ابتدا ايشان را پدر خودم ميدانستم ولي الان حكم هوويم رادارند )اگرهم جايي برويم يكي از اعضاي خانواده شان را به همراه ميآورنددر كل وقتي رابه من اختصاص نميدهند با توجه به اينكه اول زندگيمان هستيم خيلي به ايشان احتياج داشتم اما درك نكردند به طوري كه كوچكترين اعتراضي در اين زمينه منجر به مشاجرات شديدي از طرف ايشان ميشود كه باعث ميشود كه من به خاطر حفظ حرمت ها سكوت كنم كه اين سكوت ها مثل سم براي زندگيمان عمل كرده مساله بزرگتر اينكه اصلا نميشود با ايشان صحبت كرد چون هم وقتش را ندارند و هم به هيچ عنوان گوش شنوايي براي شنيدن ندارند و سريع جبهه گرفته وكاررا خراب تر ميكنندخيلي وقتها پيش آمده كه براي كاري برنامه ريزي كرده ايم وايشان طبق نظرپدرشان بدون هماهنگي بامن طور ديگري عمل كرده اند به هرحال به دلايلي به اين نتيجه رسيدم كه ازدواج منسابي نداشتيم از طرفي والدين من هم ازدواج ناموفقي داشتند ومن الان خودم را نابود شده ميبينم خيلي عذاب ميكشم واحساس تنهايي ميكنم اغلب خودم رابا گريه تسكين ميدهم ديگر دارم ديوانه ميشوم اصلا آرامش ندارم كمك كنيد كه چطور به آرامش برسم ازهمسرم و زندگي ام كه نااميد شدم لااقل آرامشم رابدست آورم دانشجوي ارشد هم هستم درسهايم سنگين است ونياز به تمركز دارم ولي دائما فكرم به دنبال زندگي ازدست رفته ام است خواهش ميكنم فوري پاسخ دهيد
باتشكر
مشاور (سيداميرحسين کامراني راد)
با سلام و تشکر از ارتباط شما با قسمت مشاوره راسخون شما و خانواده همسرتان در یک خانه زندگی می کنید و مدام به هم سر میزنید. همیشه اینطور نیست که خانواده همسر شما آداب برخورد با یک زوج جوان و حفظ حریم خانه آنها را بدانند؛ گاهی آنها به شما میگویند: « قرار نیست با ازدواج شما برنامههای قبلی زندگیمان عوض شود و تنها تفاوت در اینجا است که تو هم به جمع ما اضافه شدهای!» و شاید این آرزویی باشد که یکروز در کنار همسرتان سفرهای دونفره برای غذا بیندازید. این با هم بودنهای بیش از حد باعث دخالتهای بیحدومرز میشود: دیشب تا کی بیدار بودین؟ چراغ اتاقتون روشن بود!»...«تو که دیروز خونه مادرت بودی، پس چرا باز هم امروز داری آنجا می روی؟» در این حالت، حریم خصوصی شما تهدید و یا شکسته میشود و ممکن است نتوانید مرز زندگی دو نفرهتان را با آنها نگه دارید. شما میتوانید در ازای این کنجکاویهای بیش از حد و شکسته شدن خط قرمز زندگیتان وارد مشاجره باپدر شوهر و مادرشوهر شده و با حرمتشکنی، زندگی خود را سخت و رابطهتان را بد و بدتر و در نهایت به بحران تبدیل کنید اما قطعا به دنبال این کار، از حس ارزشمندی شما کاسته شده و احتمالا کلامی اهانتآمیز نیز خواهید شنید. راهحل بعدی که برخی از شما از آن استفاده میکنید، این است که به همسر خود گله کرده و از او میخواهید که با آنها درگیر شود. ولی توصیه ما به شما این است که این راهحلهای اشتباه را فراموش کنید؛ چون نه تنها سودمند نیستند، بلکه روابط شما را با خانواده همسر و به تبع آن با همسرتان تیره و تار میکند به خاطر داشته باشید که اختلاف داشتن در زندگی امری کاملا طبیعی است و یک مشکل محسوب نمیشود، بلکه شیوه حل اختلاف است که همواره میتواند مشکلساز باشد چه باید کرد؟ در درجه اول شما باید به شیوهای مسالمتآمیز مرز زندگی خودتان با آنها را مشخص کنید و به شیوهای صحیح به آنها بفهمانید که خط قرمزهای روابطشان با شما کجاست.خیلی مودب و مهربان باید جلوی کنجکاویهای مادرشوهر و پدر شوهر را بگیرید. میدانم که حقیقتا پا گذاشتن روی خط قرمزهایی مثل زمان بیداری و خواب یا موعد استحمام و غیره رنجآور است ولی باید بدون اینکه از کوره دربروید، با کلام مناسب و واژهگزینی صحیح این مساله را حل کنید. به خاطر داشته باشید که اختلاف داشتن در زندگی امری کاملا طبیعی است و یک مشکل محسوب نمیشود، بلکه شیوه حل اختلاف است که همواره میتواند مشکلساز باشد.پس در جواب کنجکاویهای بیمورد میتوانید اینطوربگویید: «مادر جان! این مساله خیلی مهم نیست که بخواهد ذهن شما را مشغول کند. میدونم که نگران هستید مبادا خوابیدن من تا نزدیک ظهر در این نخستین روزهای زندگی مشکلزا شود اما نگران نباشید؛ من چارچوب زندگی را طوری ترسیم میکنم که به وظایف زناشوییام خدشهای وارد نشود. مهم نیست 8 صبح بیدار شوم یا 11، مهم آن است که تهیه ناهار و مرتب کردن خانه را مدیریت کنم و همه چیز مهیا باشد تا همسرم به خانه بیاید.» نکته مهمی که نباید فراموش کنید این است که والدین همسر شما سالها با فرزند خود زندگی کردهاند و سبک و سیاق رفتارهایش را میشناسند. اگر هم نوع تغییر رفتاری که او انجام میدهد به درخواست شما نباشد، ممکن است به پای شما نوشته شود و آنها را در لاک دفاعی فرو ببرد، پس باید یاد بگیرید به جای اینکه گله مادر و خواهر و خانوادهاش را بکنید، به شکلی صحیح ابراز وجود کرده و به صحبت کردن با خانواده او و بیان انتظاراتتان بپردازید. در شیوه صحبت کردن و رفتار شما در عین احترام باید این نکته وجود داشته باشد که حتما اطلاعاتتان را حفظ کنید و تا آنجا که امکان دارد اجازه سرک کشیدن دیگران در مسایلی که فقط مختص شما و همسرتان است را ندهید و این نکته را باید حتی در مورد خانواده خودتان در نظر بگیرید. وقتی شما اطلاعات بیش از حد راجع به مسایل بیربط مثل گذشتهتان، دوستانتان و... بدهید، در واقع در این بین نقاط ضعف خود را به طرف مقابل میشناسانید و با زبان بیزبانی به او اجازه میدهید از آنها استفاده کند.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}