ناشناس ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 27 ساله )

سلام من خیلی خیالپرداز هستم اکنون 27 سال دارم ولی شاید هنوز مانند 15 سالگی عواطف و احساسات خود را دارم یک روز در دانشگاه مشاوره رفتم وضعیت خانوادگی گفتم آخرین بچه از خانواده پر جمعیت هستم گفت کودک درون تو در تو زنده هست تو خیلی بالغ بر سرت داشتی که اینجور هستی مثلا خیالپردازی می کنم الان یک مشکل در جامعه هست آمده اند از من مصاحبه کنند و من جواب بدم هی با خودم حرف میزنم یا چند دوست دارم یک واقعه پیش میاد خیالپردازی میکنم من میروم برای اونها این را می گویم تا حدی خود را کنترل میکنم ولی با یک استاد همکلاسی حرف میزنم خیالپردازی میکنم این بیاید با من ازدواج کند البته کوتاه مدت است ولی من مثل هر دختری عاشق یک پسر هستم یکطرفه و خیال پردازی میکنم ازدوج کنم عروسی باهاش چه کنم حتی دیگر در خوابهایم هم خیال پردازی میکنم تا خواب بینم نماز میخوانم تو فکر و خیال پردازی هستم خیلی حاد نیستم ولی با این مشکل مواجه هستم


مشاور (سید حبیب الله احمدی)

باسلام. مسائلی که گفتید فی نفسه، حالت غیرعادی و نابهنجاری محسوب نمی شود. در بعضی از افراد، قوه ی تخیل یا توانایی تصویرسازی و داستان پردازی ذهنی، قوی تر از دیگران است، مخصوصاً اگر شما فردی درونگرا باشید. این خیال پردازی ها حالتی غیرعادی و نابهنجار نیست مگر اینکه زندگی روزمره ی شما را مختل کرده باشد و اجازه ندهد که کارهای روزمره تان را انجام دهید. در این صورت، برای کنترل این خیال پردازی ها دنبال کردن مستمر سه گام، می تواند کمک کننده باشد. البته لزوماً ترتیب مشخصی برای دنبال کردن آن ها نیست و بهتر است که هرسه را همزمان در پیش بگیرید. اولین گام این است که حساسیت خود را نسبت به وجود این خیال پردازی ها در ذهنتان کم کنید. منظور این است که بپذیرید که جریان یافتن این خیال پردازی ها در ذهن شما پدیده ی غیرعادی و نابهنجاری محسوب نمی شود، بلکه جزئی طبیعی از ساز و کار ذهن شما به عنوان یک انسان است. وقتی که این خیال پردازی ها را به صورت پدیده های عادی قلمداد کنید و حضور آن ها را در ذهنتان به عنوان یک جریان ذهنی طبیعی بپذیرید، خیلی راحت تر می توانید آن ها را کنترل کنید. اما وقتی که این خیال پردازی ها را به عنوان نوعی بیماری ذهنی یا هر امر فاجعه آمیز دیگری در نظر بگیرید و انتظار داشته باشید که اصلاً نباید به ذهنتان وارد شوند، آنگاه به محض اینکه این امور، در ذهنتان جریان یابد، اینقدر خودتان را آشفته می کنید که اصلاً نمی توانید به چیز دیگری جز این خیالات، متمرکز شوید. توجه داشته باشید که هیچ انسانی نسبت به ورود این خیالات به ذهنش کنترلی ندارد، ولی تقریباً همه ی انسان ها کنترل کاملی به تداوم این خیالات، در ذهن خود دارند. گام دوم به همین کنترل تداوم این افکار، مربوط می شود،‌ بدین صورت که هرگاه که این خیالات، در ذهنتان جریان یافت، اولاً به این فکر کنید که این افکار، جریانات طبیعی ذهنی است و ثانیاً سعی کنید که به کاری که در حال حاضر در حال انجام آن هستید، تمرکز کنید و فکر خود را به جنبه ای از آن کار، مشغول کنید. اگر در آن لحظه، مشغول انجام کار خاصی نیستید، می توانید به موقعیت فیزیکی که در آن قرار دارید تمرکز کنید؛ مثلاً به آنچه که چشمانتان در آن لحظه می بیند دقت کنید، به آنچه که در آن لحظه می شنوید خوب گوش کنید، به بوهایی که به مشامتان می رسد دقیقاً تمرکز کنید و ... . تمرکز بر هریک از حواس پنجگانه در یک موقعیت، سرنخ های فکری زیادی را به ذهن شما وارد می کند که با دنبال کردن آن ها ذهن شما از خیال پردازی های قبلی، منحرف می شود. گام سومی هم که می تواند به شما کمک کند این است که به قوه ی تخیل قوی خود، جهت دهید. مخصوصاً اگر بتوانید قوه ی تخیل خود را در نویسندگی، جهت دهی کنید خیلی مفید است. قوه های تخیل قوی و سرشاری همچون قوه ی تخیل شما معمولاً بسیار مستعد نویسندگی است. لازم نیست که حتماً به نویسندگی حرفه ای رو به بیاورید، ولی همینکه در طول روز یا هفته، نیروی تخیل خود را در یک مسیر مشخص همچون نویسندگی، سرمایه گذاری کنید، تا حد زیادی می توانید از پراکندگی کارکرد قوه ی تخیل خود، جلوگیری کنید. در این صورت، هرگاه که قوه ی تخیل شما فعال می شود، خیلی راحت می توانید آن را به سمت داستان یا رمانی که در طول هفته در جریان نوشتن آن هستید، جهت دهی کنید.