ناشناس ( تحصیلات : فوق دیپلم ، 21 ساله )

سلام.من و همسرم نزدیکه 1سال و نیمه که عقدیم.من تک دختر خونواده بودم .توی خانواده ای بزرگ شدم که پدرومادرم هردو کارمند بودند و من که هم تک دختر بودم و فرزند بزرگ خانواده اکثر مواقع درخانه تنها بودم.به طور کلی ادم تنهایی بودم البته فقط در خانه. رابطه اجتماعیم خوبه دوستان زیادی دارم اما خب رابطه خیلی خوبی با پدرومادرم ندارم..نه اینکه مشکل خاصی باشه اما با دوستام راحت ترم از اول هم هینطور بودم.در ضمن ادمی هستم که از لحاظ عاطفی زود وابسته میشم.از تنهایی داخل خونه عذاب میکشیدم .همین یکی از دلایلی بود که به ازدواج فکرمیکردم.و دلیل مهم دیگه این بود که 3 سال بود که پسرخالم(شوهرم)بهم ابراز علاقه میکرد.من که عشقشو باور کرده بودم بهش بله گفتم و...
مشکل ما اینه که من خیلی خیلی به همسرم وابسته م. خیلی روش حساسم و حسادت دارم.حتی اگر به خواهر کوچیکتر خودش توجه میکنه حسودی میکنم.پدرومادرش که جای خود دارند.همیشه احساس میکنم براش اهمیتی ندارم.احساس میکنم اون مثل من که بدون اون نمیتونم زندگی کنم نیست و اگر من هم نباشم براش خیلی مهم نیست..همیشه میگه دوسم داره.اما نمیتونه اونطور که من دوس دارم ابراز کنه.مشکل در واقع اینه که دوست داشتن در نگاه ما دوتا متفاوته..من با تمام نداریهاش میسازم و اصلا برام مهم نیس اما بی مهری هاش روانیم میکنه..این باعث شده با خانواده خودش هم رفتارم عوض بشه...خیلی داریم اذیت میشیم همش هم بخاطر توقعات عاطفی من و حسادتهای منه..کمکم کنید ایا راهی هست که اونو به خودم جذب کنم و خودم یه کم متعادل تر شم> توروخدا کمکم کنید بهترین لحطه هامون همش داره به دعوا میگذره ..سر چیزایی مثل اینکه چرا دیر به دیر به من زنگ میزنه یا مثلا اینور چیزهای بیخود...کمکم کنید


مشاور (سیدحبیب الله احمدی)

باسلام. شما چندین مسئله را مطرح کردید که شاید در نظر یک فرد خارج از حیطه ی روانشناسی، مسائل مختلف و مجزایی به نظر برسد، اما با نگاه تخصصی روانشناسی، همه ی این مسائل و ناراحتی ها در واقع ابعاد مختلف بروز یک مشکل است. این مشکل، همان چیزی است که خودتان هم تاحدی به آن واقف شده اید؛ یعنی وابستگی. وابستگی مفهومی بسیار پیچیده تر از یک احساس ساده است. این مشکل، معمولاً از دوران کودکی و نوجوانی و به سبب بعضی از نارسایی ها و ناپختگی ها در روابط والدین با فرزندان نهادینه می شود. در چنین مواردی،‌ وابستگی به طور عمیق و ریشه ای، بر روی افکار، احساسات و رفتار فرد، تأثیر می گذارد. بسیاری از افکار حسادت آمیزی که به ذهن شما خطور می کند، در واقع برخاسته از مبانی منطقی یا یا واقع بینانه ای نیست، بلکه افکاری است که به سبب مشکل وابستگی در ذهن شما تداعی می شود. یا حتی انتظارات بالای شما مبنی ابراز محبت همسرتان و اینکه کاملاً از لحاظ عاطفی در انحصار شما باشد، دقیقاً برخاسته از مسئله ی وابستگی است. تداوم حالت وابستگی، مانع بزرگی برای سلامت روان فردی و به خصوص سلامت و رضایت یک رابطه ی زناشویی است. من به عنوان یک روانشناس بالینی که در حیطه ی روابط بین فردی کار کرده است، با همین اطلاعات محدودی که ارائه کردید، تا حد زیادی به مسئله و مشکل اساسی شما پی بردم و متوجه شدم که مسئله ی شما به لحاظ تخصصی دقیقاً در چه مقوله ای قرار می گیرد و چه نوع مداخله و درمان روانشناختی برای آن باید ارائه شود. ولی این مداخله، به هیچ وجه از طریق یک پاسخ کتبی در این حجم محدود،‌ امکان پذیر نخواهد بود. فقط تنها کمکی که در قالب این مشاوره می توانم به شما ارائه کنم این است که به شما توصیه ی اکید کنم که حتماً هرچه زودتر برای حل این مسئله، به طور حضوری به یک روانشناس بالینی مجرب در حیطه ی مشاوره ی مسائل رابطه ای و بین فردی (حداقل دارای مدرک کارشناسی ارشد و ترجیحاً دارای مدرک دکتری) مراجعه کنید و به طور مستمر و منظم، پیگیر مداخلات تخصصی ارائه شده از جانب روانشناس باشید. این نوع از وابستگی، معمولاً طی چندین سال، بوجود می آید و عمیقاً در شخصیت، نهادینه می شود. به همین دلیل، درمان آن هم یکی از حساس ترین قلمروهای کاری یک روانشناس، محسوب می شود. به طوری که حتی هرروانشناسی صلاحیت پرداختن به درمان این مسائل را ندارد. بهتر است به روانشناسی مراجعه کنید که دارای تخصص یا تجربه ی کافی در حیطه ی مشاوره ی مبتنی بر روابط بین فردی باشد. البته صحبت های من در مورد مهم بودن مسئله ی شما به هیچ وجه به این معنی نیست که این مسئله، موضوع لاینحلی است. مخصوصاً در جمعیت خانم ها افراد بسیاری بوده اند و هستند که با مسئله ی مشابه شما درگیر بوده اند، اما توانسته اند با پیگیری منظم و مستمر مداخلات تخصصی روانشناختی، این مسئله را حل کنند و روابط رضایت بخشی را تجربه نمایند.