ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 23 ساله )

باسلام و عرض خسته نباشید به شما بزرگواران
یه سوال یه راهنمائی یه کمک
الان تو این اوضاع و احوال اقتصادی و حال و احوال جامعه. به کرات می بینم مردم از جامعه و دین بیزار شده اند . البته اینم بگم همه اینطور نیستن ولی باید حقیقت رو قبول کنیم خیلی دارن به این سمت بد حرکت می کنن.حالا دو تا سوال:1-خیلی می بینم از حکومت و دین و استغفرالله به خدا و معصومین توهین می شود که من باتوجه به اعتقاداتم حساسیت نشان می دهم و ناراحت می شوم و عکس العمل نشان می دهم . که این امر سبب دلخوری خانواده ام شده و استدلال انها از این دلخوری این است که موسی به دین خود عیسی به دین خود یا می گویند افراد حساسیت تو رو دیدن و تو رو مسخره می کنن.خانواده من مذهبی هستن ولی می گوین کاری به کارکسی نداشته باش که اگر حساسیت نشون بدی تو رو مسخره می کنن.ولی من در برخورد با این رفتارها واقعا نمی تونم خودمو کنترل کنم.راه حل چیه؟ایا نباید بحث کنم؟اگر بحث کنم چکارکنم که مورد تمسخر قرارنگیرم که البته این امر با اوضاع جامعه بعیده؟ایا من به این ارهم با همه تمسخرها باید ادامه دهم؟
ودیده می شود که در خیلی جاها حتی در دوستانه ترین جمع اگر کوچکترین چیز از دین را گفتی . مثلا اگر تو یه جمع گفتی من یه ساعت خریده ام می خوام ببینم طلا داخلش است که یه وقت نمازم باطل نشه؟مردم مسخره می کنن . اگر بددهن نباشی و مذهبی مذهبی کنی مسخرت می کنن.چکارکنیم؟
ممنون از هر راهنمائی


مشاور (حجة الاسلام منتظمی)

کاریر محترم : از حسن اعتمادتان به مشاوره راسخون، تشكر مي‌كنيم: یکی از آفت­ها و گناهان زبان ناسزا­گویی است که در روایات بسیار مذّمت شده است. این صفت بسیار زشت باعث به وجود آمدن کینه و دشمنی و از بین رفتن پیوندهای عاطفی بین انسانها می­شود. فحش و ناسزا­گویی گاهی به قصد جدّی و آزار دیگران صورت می­گیرد و گاهی به انگیزه شوخی و گاهی نیز این صفت زشت به صورت یک عادت شده که شخص بدون هیچ قصد و انگیزه­ای، بلکه تنها از روی عادت چنین کاری را مرتکب می­شود. (1) ولی در هر صورت ناسزاگویی از جمله صفات بسیار زشت است که برخی از انسان ها به آن مبتلا می­باشند. حضرت امام باقر (ع) می­فرمایند: «ان الله یبغض الفاحش المُتفحِّش؛(2)شخص ناسزا گو و بد زبان مورد خشم و غضب خداوند است». پیامبر اکرم (ص) در روایتی می فرمایند: «أَذَلُّ النَّاسِ مَنْ أَهَانَ النَّاسِ ؛ (1) پست ترین و ذلیل ترین مردم کسانی هستند که به مردم توهین می کنند». اما در رابطه با سؤال شما و اینکه انسان چه بر خوردی باید با این گونه افراد داشته باشد؛ حلم و بردباری از ویژگی های مهمی است که مردان بزرگ به ویژه رهبران الهی، از آن برخوردار بوده و در پرتو این خلق نیکو، افراد بسیاری را به سوی خود جذب کردند. ائمه اطهار علیه السلام در برابر توهین جاهلان بردبار بودند و تا جایی که مصلحت اسلام ایجاب می کرد با دشمنان حق و ناسزا گویان و اهانت کنندگان به آنان، با بردباری برخورد می کردند. ما هم باید تا می توانیم با پیروی از ائمه اطهار (ع) در برخورد با افراد گوناگون جامعه حلیم و بردبار باشیم. تا می توانیم جواب جاهلان و نااهلان را با حلم و بردباری بدهیم. ولی در هر حال در بعضی محافل پیش می آید کسی فردی را مورد اهانت و ناسزا گویی قرار می دهد. در این گونه محافل اولین وظیفه ما تذکر دادن بدون تندی و عصبانیت است. مطمئنا این روش موثرتر از روش های دیگر است. البته تذکر این نکته در اینجا خالی از لطف نیست که به طور کلی برخورد نامناسب نااهلان بر دو گونه است: دسته‏ اول از آن ها دشمنان بدخواه هستند و از روى فهم و با برنامه‏ریزى، با انسان برخورد نامناسب مى‏کنند: البته در مقابل آن ها باید مقابله به مثل کرد. معنای مقابله به مثل توهین و ناسزاگویی متقابل نیست؛ بلکه سکوت نکردن و اعتراض کردن است؛ در برابر توهین ناموسی این افراد اگر به حدّ قذف(یعنی تهمت و نسبت ناروا) برسد می توان از طریق قانون و دادگاه نیز، در صورتی که بتوان چنین چیزی را ثابت کرد، اقدام کرد. دسته دیگر که شامل سوال شما هم می باشد افراد ناآگاه هستند و گفتار و حرکاتشان از روى جهل و ناآگاهى است: در برابر این ‏دسته باید با حلم و نرمش روبرو شد و با پند و اندرز آنها را نصیحت کرد تا دست از کار زشت خود بر دارند؛ ولی با این همه برخی از افراد به هر دلیلی به انسان زبان به ناسزا گویی می گشایند و دست از کار زشت خود بر نمی دارند. خداوند در قرآن وقتی سرگذشت پیامبران و اولیای الهی را ذکر می کند یکی از گرفتاری های پیامبران را تهمتها و آزار و اذیتهایی ذکر می کند که از سوی مخالفان و دشمنان آنها مطرح می شده است. انسان باید سرگذشت پیامبران و اولیای الهی را الگو و سرمشق زندگی خود قرار دهد. و با بی اعتنایی و با صبر و تحمل؛ به خداوند توکل کند و آنها را به خدا واگذار کند. خداوند در قرآن کریم وقتی صفات ویژه بندگان الهی را بر می شمارد می فرماید: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (4) بندگان (خاص خداوند) رحمان، كسانى هستند كه با آرامش و بى‏تكبّر بر زمين راه مى‏روند و هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گويند)، به آنها سلام مى‏گويند (و با بى‏اعتنايى و بزرگوارى مى‏گذرند). نکته دیگری که در پایان به آن اشاره می کنیم این است که انسان نباید خود را در معرض ناسزا گویی افراد هرزه و بد زبان قرار دهد و تا می تواند باید از معاشرت با این افراد خود داری کند و تا می تواند باید خود سعی کند که بهانه به دست دیگران ندهد. نتبجه اینکه: بنابراين در برخورد با چنين افرادي شخص هدايت گر بايد به گونه‏هاي مختلف از عوامل تأثيرگذار بر مخاطب استفاده كند و با برنامه‏ريزي حساب شده و تدريجي و استفاده صحيح از اشتراکات عقيدتي، فکري فرهنگي و سياسي فيما بين، يا بيان واقعيات و ... ، تحول فکري لازم را به وجود آورد. همچنين مي توان از راه‏كارهاي عملي زير اسفاده نمود: الف- براي تاثيرگذاري، در آغاز بايستي زير بناهاي فكري فرد را مورد بررسي قرار داده و در اصلاح آن بكوشيد. ديدگاه فرد در مورد خداوند، جهان هستي، انسان، معاد ، هدف از خلقت انسان و فرجام آن ، راهکارهاي اصلاح جامعه ... اموري است كه نتيجه مستقيم بر رفتارها و موضعگيريهاي فرد دارد. پس بايد به اصلاح و تقويت اين مباني كوشيد. ب- هر شخصي يك نقطه پذيرش و به قول معروف «رگ خوابي» دارد، سعي كنيد اين نقطه پذيرش را به دست آوريد و از اين كانال وارد شويد و هدف خود را تعقيب كنيد و لذا به صرف اين كه بايد شخصي را هدايت كرد بسنده نكنيد بلكه با مطالعه بر روي خصوصيات وي راه نفوذ در او و جلب نظر او را به دست آوريد و اقدام كنيد. ج- در هيچ يك از مراحل ارشاد و راهنمايي از برخورد نيك و ملاطفت‏آميز و احترام نهادن دور نشويد. اگر قصد راهنمايي و تربيت کسي را داريد، در قدم اول از گفتار نرم و با محبت‏بهره گيريد؛ حتي اگر مخاطب شما فرعون سرکش يا سران لجوج کفار جاهلي باشند. (سوره طه/44 و شعرا/215) . اين را بدانيم كه با فشار و اجبار كسي را نمي‏توان هدايت نمود و چه بسا تأثير منفي آن بيشتر از آثار مثبت آن باشد. موفق باشید. پی نوشت ها: 1. تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، تهران، انتشارات موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم، 1381ه ش، جلد چهارم، ص265. 2. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، جلد دوم، ص324. 3. شيخ صدوق، الفقيه (من لايحضره الفقيه)، قم، مؤسسه نشر اسلامي، 1413ق، ج4، ص394 . 4. فرقان (25) آیه63.