ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، ۲۷ ساله )

با سلام،
پسری ۲۷ ساله و مجرد هستم بسیار زود عصبی میشم،متاسفانه نسبت به پدر و مادرم بسیار تندخو هستم و آنها را مسءول کمبودهای زندگیم میدانم،پدرم انسان کم حرف و بی خیالی است که اصلا به نیازهای من توجه نمیکند،شاید در ظاهر ادم مومن و مذهبی باشه ولی با توجه به سنتی بودنش اصلا مرا درک نمیکند و در واقع من ارزشی برای او ندارم،یکبار نشده که با من صحبت کند و از مشکلاتم بپرسد در موقعی که من نیاز به پشتیبانی او در زمینه ازدواج داشتم خودش را کنار کشید و .....این مساءل در ذهن من مانده و من از او کینه عمیقی به دل گرفته ام و این نفرت ها را با تندخویی در منزل خالی میکنم و او را مسءول عقب ماندگی خود میدانم،نمیدانم چکار باید بکنم لطفا راهنمایی فرمایید با تشکر


مشاور (خانم سعیده صفری)

باسلام. از تلخی کلامتان احساس رنج و ناکامی که در حال حاضر در زندگی خود تجربه می کنید، کاملاً مشهود است. این کاملاً طبیعی است که در چنین شرایطی شما چنین احساساتی را نسبت به پدرتان یا زندگیتان داشته باشید، اما مراقب باشید که این هیجان منفی طبیعی باعث نشود که به رفتارهای مخربی دست بزنید که زیان اول و آخرش به خودتان برمی گردد. احساس منفی و خشم شما نسبت به پدرتان، قابل درک است اما با انجام رفتارهایی مثل پرخاشگری اگرچه ممکن است نگرانی هایی برای پدرتان ایجاد کنید ولی بیشتر از او به خودتان آسیب می زند. این را در نظر داشته باشید که شما تنها رفتار خود را می توانید کنترل کنید و تنها کسی که در این دنیا نسبت به او کنترل کامل دارید، خودتان هستید. هرانسانی تمایل دارد که دیگران مخصوصاً افراد خانواده اش مطابق میل او یا حداقل مطابق منطق و عرف و انصاف، رفتار کنند ولی این تمایل به این معنی نیست که ما می توانیم عملاً انتظار داشته باشیم که دیگران همیشه به همین گونه رفتار کنند. مخصوصاً وقتی که این انتظار را خیلی قوی و مطلق گرایانه در ذهنمان پرورش می دهیم، حاصل آن چیزی نخواهد بود جز یک عصبانیت دائمی و نفرت پایداری که تمام وجودمان را اسیر خواهد کرد. بنابراین اگر انتظار خود از درست رفتار کردن پدرتان را صرفاً به عنوان یک «تمایل» بپذیرید و آن را به یک «باید» مطلق و جزمی، تبدیل نکنید، تحمل رفتارهای پدرتان خیلی راحت تر خواهد شد. اگرچه در این حالت هم رفتارهای او شما را ناراحت خواهد کرد، اما دیگر باعث نخواهد شد که دچار چنین احساسات منفی عمیق و ناتوان کننده ای شوید. همچنین در نظر داشته باشید که در حال حاضر، یک ناکامی مهم در زندگی شما وجود دارد که خشم و نفرتتان را از پدرتان بیشتر کرده است، چون او را در این ناکامی سهیم می دانید. آن ناکامی هم ازدواج است. شما در صحبت هایتان اشاره نکردید که پدرتان با ازدواجتان مخالف است. از صحبت هایتان به نظر می رسد که مشکل شما این است که پدرتان این موضوع را خیلی جدی قلمداد نمی کند. شاید بهترین راه حل این مسئله این باشد که جدیت خود را در بیان خواسته ی خود، بالا ببرید. مطمئناً درخواست از پدرتان برای کمک به ازدواج شما مهمترین درخواستی است که تاکنون از او داشته اید، پس سعی کنید با جدیت و قاطعیت خود به او نشان دهید که این درخواست برای شما چقدر اهمیت دارد و صریحاً و با جدیت، اما مودبانه با او مطرح نمایید که به عنوان یک فرزند، انتظار دارید که در این سن، او به ازدواج شما کمک نماید.