ناشناس ( تحصیلات : دبیرستان ، 18 ساله )

سلام و خسته نباشید مشکل من یه مشکل تقریبا عجیب هست درواقع وابستگی شدید و حتی عشق به یه همکلاسی هردو دختریم اول دوستی خوبی داشتیم معمولی و صمیمی بعد تبدیل شد به علاقه ی زیلد در حد پرستش این باعث شد خیلی روش حساس شم و اذیتش کنم تا اینکه دیگه کلا منو گذاشت کنار و وارد گروه دوستی جدیدی شد و من بیش از حد ممکن خودمو جلوش کوچیک کردم حتی ازش التماس کردم که برگرده اما قاطع گفت نه اصلا من امسال کنکور دارم و 7 ماه تمام درس نخوندم و فقط گریه کردمو و ازش خواهش میکردم و نازشو میکشیدم و اون اصلا خم به ابرو نمیاورد و با دوستاش خوش بود این موضوع و فکرو خاطراتش منو دارن به حد جنون میرسونه و داغونم کرده اون در حقم بدی زیاد کرده ولی نمیدونم چرا نمیخوام حقیقتو ببینم کمکم کنید که ازش زده شم


مشاور (سیدحبیب الله احمدی)

باسلام. اگرچه نوع وابستگی و صمیمیت شما با دوستتان یک حالت بهنجار و طبیعی نبوده ولی احساس شکست عاطفی بعد از قطع ناگهانی چنین صمیمیتی، یک پدیده ی طبیعی و قابل پیش بینی محسوب می شود. این کاملاً‌ طبیعی است که گاهی احساس دلتنگی کنید و ناخودآگاه، خاطراتتان را مرور کرده و از دست دوستتان عصبانی باشید. اما اگر مبنای احساس و صمیمیت مفرط و نابهنجاری را که داشته اید درک کنید، راحت تر می توانید این دوره را طی کرده و این تعارض عاطفی را برای خودتان حل نمایید. احساس صمیمیت آتشینی که شما نسبت به دوست خودتان پیدا کرده اید، به ترکیب دو عامل مربوط می شود: 1- دوره ی سنی حساس شما و 2- تعارضات و ناکامی های عاطفی احتمالی که در سنین کودکی و نوجوانی با اعضای خانواده و بویژه پدر و مادر خود داشته اید. در مورد اول، خوب است بدانید که دوره ی نوجوانی،‌ که شما در سال های پایانی آن قرار دارید،‌ دوره ی طوفان هیجانات چه در بعد مثبت و چه در بعد منفی است. یعنی در هیچ دوره ی سنی به اندازه ی نوجوانی،‌ هیجانات، شدت و حدت ندارند. به همین دلیل در این سنین، معمولاً در خیلی از پسران، شاهد بروز رفتارهای پرخطر و پرخاشگری های مهارگسیخته و در شمار قابل توجهی از دختران، شاهد بروز وابستگی های عاطفی مفرط به جنس مخالف یا به یکی از دوستان یا معلمان همجنس خود هستیم. اما چرا این مشکلات در تمام نوجوانان ایجاد نمی شود؟ یکی از پاسخ های کلیدی به این سوال، مربوط به شرایط خانوادگی و جو عاطفی و تربیتی حاکم بر محیط خانه است. در مورد وابستگی های مفرط، اگر در دوران کودکی و نوجوانی، پدر و مادر، هرکدام به سهم خود، به حد کافی پاسخگوی نیازهای عاطفی کودک خود نباشند، و به عبارتی کودک خود را از محبت و عاطفه ی خالص و بی قید و شرط، سیراب نکرده باشند،‌ هنگامی که این کودک پا به دوره ی نوجوانی یا اوایل بزرگسالی می گذارد، بسیار مستعد تجربه ی عشق های آتشین و نسنجیده خواهد بود. چون در چنین شرایطی خودکفایی عاطفی که به طور طبیعی باید در سنین کودکی و نوجوانی شکل بگیرد، تشکیل نمی شود و در نتیجه فرد برای تجربه ی عواطف مثبت، به طور افراطی به فردی دیگر وابسته می شود. حل این موضوع با بینش یافتن نسبت به این مسئله و ایجاد تدریجی ارزش و احترام و محبت درونی نسبت به خود، در عین داشتن صمیمیت بهنجار و حد و مرزدار با دیگران، قابل حصول است. البته مراجعه ی حضوری به یک مشاور یا روانشناس می تواند این روند را بسیار تسریع و تسهیل نماید.