ی ( تحصیلات : لیسانس ، 21 ساله )

سلام نمیدونم از کجا شروع کنم و از کدوم مشکلم بگم پدرم خیلی در حق ما بچه ها ظلم کرده همیشه تحقیرم کرده همیشه کتک خوردم حتی مادرم هم از اول زندگی زیر سلطه و زورگویی پدرم بود و خودش که عادت کرده میخواد مارو هم مث خودش بدبخت کنه بیشتر حرصم از اینه که پدرم همه کاراشو به اسم دین تموم میکنه اگه خودش بلا سرش بیاد میگه امتحان الهی و خودشو عارف به حق حساب میکنه اما اگه خودش کاری کنه ما بدبخت شیم میگه خدا خواسته و چوب خدا صدا نداره و..خلاصه همه حرفاش نیش و کنایه هست.محبتشو خرج غریبه ها میکنه و از ما انتظار داره با زور کتک دوسش داشته باشیم از بچگی خونه فامیل نمیبردمون تا مبادا پسرای فامیلو ببینیم یا بشناسیم طرز فکرش خیلی بد و اشتباهه حالا که به سن ازدواج رسیدیم فقط فکر شوهردادنمونه و حاضر بدبختمون کنه اما مارو شوهر بده که خرجمونو نده همین دیشب واسه خواهرم خاسگار اومده بود که زنشو چندماه طلاق داده و ی بچه 6ساله داشت و با کمال پررویی میگفت همه حقوقم خرج دادن مهر زنم میشه و هیچی ندارم .اونقت پدرم داشت با اشتیاق بدون پرسیدن نظر خواهرم همه اینارو قبول میکرد که خدا خواست و بابام سر ی جمله که میخواست اقتدارشو به داماد نشون بده خاسگاری بهم خورد.جدای از بداخلاقی و زورگویی و بدبینیش واسه خانواده خسیس و کل سال جوری خرجی به مادرم میده که از گشنگی نمیریم حالا هم که عید نزدیک تا اسم پول بیاد ی دعوا راه میندازه که پول نخوایم که هیچ از زنده بودن خودم پشیمون شم بارها خواستم خودکشی کنم اما جراتشو پیدا نکردم چون از مرگ میترسم مشکلاتم اونقدر زیاد و پیچیده ست که میتونم به جرات بگم این مشکل و دردی که گفتم ی قطره از دریای غصه هام هم نیست. کمکم کنید لطفا


مشاور (خانم سعیده صفری)

باسلام خواهر عزیزم در شرایط سخت و ناراحت کننده ای به سر می برید ولی خودتان نیز می دانید که به احتمال زیاد پدرتان در این سن تغییر خاصی نخواهد نکرد و شما همچنان با این شرایط روبرو خواهید بود. پس بهتر است از خودتان شروع کنید و با یک ازدواج موفق این خاطرات ناخوش را تنها در حد یک خاطره نگاه کنید . به همین دلیل توصیه می کنم تا جایی که برایتان مقدور است با ظاهری آراسته و خوشرو در محافل اجتماعی شرکت و کنید تا شانس انتخاب شدن خود توسط افراد مناسبی را بالا ببرید و از این طریق به زندگی تان تکانی جدی دهید .