سلام.مدت 2سال است در عقد به سر میبرم.همسرم از دوران...
ناشناس ( تحصیلات : فوق دیپلم ، 21 ساله )
سلام.مدت 2سال است در عقد به سر میبرم.همسرم از دوران نوجوانی به من ابراز علاقه کرده بود(فامیل هستیم).من شخصیتی فوق العاده احساسی دارم.واقعیت اینه که من هنوز نتونستم بپذیرم همسرم یه شخصیت مستقل از منه.انتظار دارم هرکاری میخاد انجام بده اول از من بپرسه انتظار دارم همیشه فقط من و فقط فقط به من توجه کنه. من میدونم مشکل از شخصیت خودمه اما نمیتونم حلش کنم.ممکنه بخشیش برگرده به دوران کودکی من.من تا 13سالگی تک فرزند و ازون به بعد هم تک دختر خونواده بودم.همیشه از کودکی مشکل همبازی داشتم و همیشه ازینکه مجبور بودم تنها بازی کنم و به دلیل شاغل بودن مادرو پدرم گاها حتی از سنین کم مثل5سالگی مجبور بودم تنها خونه بمونم.همیشه وقتی یه همبازی پیدا میشد که با من بازی کنه از همون اول بازی نگران زمانی بودم که اون میره و من مجبوم دوباره تنها بازی کنم.حالا این حس رو نسبت به همسرم دارم.تا اینکه توجهش یه خرده به من کم میشه یا حواسش به دغدغه های دیگش پرت میشهمنو هول بر میداره که نکنه حواسش به من نیست و من از یاد رفتم و اگه اون نباشه چطور میخام دوباره با تنهایی هام کنار بیام.ترس ازدست دادن همسرم خیلی اذیتم میکنه.بخاطر همین مدام بهش گیر میدم.و بینمون بحث ایجاد میشه.اون به من میگه خودخواه میگه تو فقط میخای من اونی باشم که تو میخای....شاید بتونم بگم بخشی از رفتارم خودخواهیه اما واقعا با این حساسیت های بیش از حد و بچگانه نمیتونم بجنگم با اینکه میدونم اشتباهه.خودم هم از خودم خسته شدم.اینم بگم ما هردومون دانشجوهستیم تو شهرهای متفاوت و هم از هم دوریم هم از خونواده هامون. من و همسرم تقریبا هفته ای یک بار و گاهی 2هفته ای یک بار همدیگه رو میبینیم البته بجز تعطیلات.شرایط عروسی کردن و رفتن به خونه خودمونم نداریم متاسفانه...ممکنه این فاصله ها حساسیت منو بیشتر کرده باشن؟توروخدا کمکم کنید
ممنونم التماس دعا
مشاور (خانم مریم مردانی)
باسلام دوست عزیز، باتوجه به آنچه بیان کردید احتمالا شخصیت وابسته ای دارید. از اینرو هرگونه احتمال ترک شدن از سوی دیگران، منجر به نگرانی و استرس در شما میگردد و واکنشهایی را در شما ایجاد میکند که دیگران را از شما میرنجاند.در کنار این شرایط ، دوری از همسرتان، تماسهای تلفنی و پیامکی و بحثهای احتمالی همراه با آن، منجر به تشدید این علایم درشما می گردد. اتمام تحصیل و زندگی در کنار هم، همراه با انجام اقدامات درمانی، شما را بهبود میبخشد. لازم است به اصلاح الگوهای فکری خود بپردازید. مثلا اگر همسرتان به دلیل مشغله زیاد، نتوانسته سر قرار هر روزه با شما تماس بگیرد احتمالا با هر تأخیر یک دقیقه ای یک فکر و احتمال جدید به ذهنتان خطور میکند و به آن پر و بال میدهد. در نتیجه در طی تماس بعدی بر سر این مسئله مشاجره خواهید داشت. از این رو اولین و مهمترین راه برای جلوگیری از این فرایند پیشگیری است. مثلا در مثالی که عنوان شد اگر ساعت 6بعدازظهر است و قرار بوده همسرتان در این ساعت باشما تماس بگیرد و اکنون این اتفاق نیفتاده ،ذهنتان شروع به ساختن افکار مختلف می کند. ار همین جا جلوی آن را بگیرید. از جا برخاسته در حالی که گوشی تلفن همراه در نزدیکی شماست و شما درصورت تماس از آن آگاه خواهید شد مشغول کاری شوید که ذهن و جسمتان را درگیر کند، بیکار منتظر تماس همسرتان نباشید، خود را مشغول کاری کنید تا از هجوم افکار پیشگیری شود. بها دادن بیش از حد به افکار مخرب باعث میشود افکار بیش از حد بر زندگی شما سیطره یابند در نتیجه به جای آنکه افسار آنها به دست شما باشد افسار شما به دست آنها بوده و هر کجا خواستند شما را بکشند. پس مدیریت افکارتان را بدست گیرید، برنامه ای برای زندگی خودد داشته باشید و هر روزتان رابا فعالیتهای متعدد و متنوع پر کنید، در نتیجه فکرتان در خدمت اهدافتان خواهد بود.مثلا یکی از اهداف مهم شما،فراهم کردن اوقاتی خوش در کنار همسرتان است. برای آن برنامه بریزید و فکر کنید که برای رسیدن به این هدف چه باید کرد.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}