mehdi saeedi ( تحصیلات : لیسانس ، 33 ساله )

با سلام این مثلا در مورد حضرت رضا علیه السلام یا سایرین آمده است که زیارکنی بهشت واجب میشود بر تو . ایا شامل هر گناهکاری که بره زیارت هست ؟پس حق الناس چی میشه تکلیف گناهان کبیره چی میشه؟این همه انذار و عقاب قران چی هست ؟این همه نهی از مکنر پیغمبر چی میشه ؟


مشاور (حجة الاسلام منتظمی)

جواب:کاربر محترم: از حسن اعتمادتان به مشاوره راسخون، تشكر مي‌كنيم: اينگونه احاديث اگر در كتاب هاي معتبر و با سند محكم باشد قابل قبول است و الا از اعتبار كافي برخوردار نيست و بايد سند آنها بررسي شود. در اين مورد چند نكته اساسى را بايد در نظر گيريد: 1 - اين گونه روايات نيز مشتمل بر صحيح و ناصحيح هستند. 2 - مقصود از روايت هايى كه آثار خاصى را براى برخى از اعمال ذكر كرده اند، اين نيست كه فلان عمل «علت تامه»آن اثر است؛ بلكه مقصود اقتضاى اثر است. «علت تامه»، مجموع علل مؤثر بر يك چيز با رفع تمام موانع است. تأثيرچنين علتى بر معلول حتمى و ضرورى است، و به هيچ وجه تخلف بردار نيست. در حالى كه «مقتضى» يكى از شرايط مؤثر بر يك پديده است كه در صورت فقدان موانع، مى تواند اثر كند، ولى اگر مانعى بر سر راه آن قرار گيرد، توان تأثيرندارد. چنين چيزى در جهان ماديات و اسباب و مسببات طبيعى نيز هست؛ مثلاً اگر گفته مى شود: «آتش سبب احتراق چوب است» به نحو مقتضى است؛ يعنى، تا ديگر شرايط مانند وجود اكسيژن پديدار نشوند و موانع بر طرف نشود، عمل احتراق صورت نخواهد گرفت. بنابر اين اگر كسى چوب ترى را در آتش اندازد و با گذشت چند دقيقه از احتراق خبرى نباشد، نبايد در آن گزاره ترديد كند؛ بلكه بايد جست وجو كند كه آيا آن گزاره مشروط به شرايطى نيز هست يا نه؟و آيا مانعى براى تأثير آتش در چوب وجود دارد يا خير؟ آن گاه خواهد ديد كه اين گزاره ضمن دارا بودن ارزش صدق، مشروط به شرايط متعددى از قبيل وجود اكسيژن و عدم موانعى چون رطوبت در چوب، تناسب ميزان حرارت آتش بامقدار مقاومت چوب و ... است. ليكن اگر تمام شرايط و رفع موانع مفروض پديد آمد؛ يعنى علت تامه محقق شد،حتماً چوب آتش خواهد گرفت و تخلف آن، به معناى كذب گزاره فوق مى باشد. تأثير اين اعمال نيز به نحو «جزءالعلة» و «مقتضى» است، و همواره با ديگر شرايط عمل مى كند. اما اينكه آن شرايط دقيقاً چيست؟ سهم هر يك تا چه اندازه است؟ آيا تأثير اين عمل و هر شرط ديگر در همه موارديكسان است؟ يا ممكن است در موردى نقش اصلى ترى را ايفا كند و در جاى ديگر عامل ديگر؟ مكانيسم تأثير چگونه است؟ آيا ديگر ابزارها را در اثرگذارى تقويت مى كند يا خود مستقيماً اثر مى گذارد؟ اينها و ده ها سؤال ديگر، مسائلي است كه ريشه عقلى و فكرى بشر هنوز در حدى نيست كه بتواند به طور كاملاً دقيق به آنها پاسخ گويد، و يكى ازخدمات بزرگ انبيا به بشر، آگاه سازى وى از وجود چنين عاملى است كه عقل به تنهايى قادر به شناخت آن نيست.آنچه به طور كلى مى توان با ژرف كاوى فلسفى و تحقيق در نصوص دينى دريافت اين است كه: اولاً، دايره عليّت منحصر به علل و معلولات مادى نيست؛ بلكه علل طبيعى مقهور ماوراء طبيعت هستند. ثانياً، برخى از شرايط و موانع تأثير در روايات آمده است؛ از جمله اين شرايط مى توان «تقوا» را نام برد و از جمله موانع مى توان از فسق، حقوق والدين، ترك امر به معروف و نهى از منكر، عدم هماهنگى وى با حكمت الهى و سنت هاى خدا در نظام آفرينش سخن به ميان آورد. ثالثاً، در نصوص دينى آمده است كه پذيرش برخى از اعمال، مشروط به اين است كه اگر حقى از مردم به ذمه شخص مى باشد آن را ادا كند و اگر واجبى از او فوت شده، قضا نمايد. نكته ديگر آن كه ثواب هيچ عمل مستحبى نمى تواند جانشين هيچ عمل واجبى گردد.اگر شب تا صبح در مجالس سوگواري شركت نمايد ولي نماز صبح او قضا شود اولا از آنسوگواري بهره كامل را نمي برد ثانيا جاي نماز را نمي گيرد بنابر اين اگر براي عزاداري امام حسين عليه السلام ثوابهاي زيادي وعده داده اند اين ثوابها براي كسي است كه ساير شرائط را رعايت كند ومومن كاملي باشد زيرا امام (ع) براي احياء نماز وامر بمعروف وزنده نمودن تعاليم اسلام قيام كرد پيروان آنها هم بايد در حفظ اينها بكوشند وتصور اينكه صرف شركت در مجالس بدون پايبندي به احكام اسلام اجر دارد تصور نا بجائي است.كسي بهشتي مي شود كه حد نصاب ايمان وعمل صالح را داشته باشد در قرآن كريم 258بار واژه «امنوا»ذكر شده در بيشتر موارد «عمل صالح»هم بدنبال آن ذكر شده است در نتيجه فردي اهل بهشت است كه ايمان او درست باشد وعمل صالح هم انجام دهد واين خصوصيت را تا هنگام مرگ حفظ كند ,خيلي از افراد در برهه اي از زندگي بخاطر انجام اعمالي بهشتي شدند ولي در ادامه زندگي جهنمي شدند همچنانكه عكس او نيز اتفاق افتاد كه مسير باطل را كنار گذاشتند واهل بهشت شدند ونمونه هاي زيادي در طول تاريخ رخ داده است. در هر صورت تصور اينكه ما آزاد هستيم هر عملي را انجام دهيم وبدنبال آن يك عمل مستحبي بجا بياوريم وپرونده ما بسته شود وسند بهشت را بنام ما بزنند تصوري باطل است ,زيرا اگر اين چنين بود حق وباطل بي معني مي شد وديگر جهاد اكبر وتزكيه نفس واز خود گذشتگي وتحمل رنجها بي مفهوم مي شد ودليلي نداشت كه افراد اين سختي به خود بدهند واز هواهاي نفساني ومعاصي پرهيز كنند در حالي كه مي دانيم كار بسيار مشكل است وبدون تحمل رنج وزحمت وجهاد با نفس در طول زندگي,چيزي به كسي نمي دهند. شاهد مهم بر اين گفتار زندگي بزرگان دين ماست كه در چه حدي از ايمان بودند وچه عبادتهاي طاقت فرسائي داشتند ولي در عين حال چه تعبير هاي حاكي از كوتاهي در انجام وظيفه در كلمات آنها به چشم مي خوردبا مطالعه زندگي آنها ومقايسه وضع خودمان مي فهميم كه ما در چه موقعيتي هستيم وچقدر از قافله عقبيم وچه مقدار تلاش وكوشش لازم است تا خود را به آنها نزديك كنيم ,اگر بهشت رفتن به اين سادگي بود نيازي به اين همه عبادتها نبود. بنابراين ثواب هاي ذكر شده: اولا، همه اش سند قطعي ندارند. ثانيا، مشروط است به رعايت ساير شروط مثلا درك ثواب روزه مشروط است به حفظ اعضا و جوارح از گناه. ثالثا، بعضي از اعمال مشتمل بر كيفيتي هستند و آثاري دارند كه طبعا اجر آنها هم فراوان است و نكته آخر فضل الهي است كه بعدي ندارد و خداوند خواسته با بهانه هايي به مردم عنايت كند و براي يك عمل خالصانه كوچك اجرهاي فراوان بدهد. در مورد نماز جمعه و آثار و ثواب هاي آن نيز بايد گفت اين هم مشروط است به اموري از جمله معرفت كامل به اميرمومنان ميزان اعتقاد انسان به اين امور –صحيح انجام دادن عمل – رعايت مشروط صحت نماز (ظاهري و باطني) كامل بودن سائر اعمال و انجام همه وظايف عبادي. خلاصه كلام اين كلام عمل با اجتماع شرائط اين شانيت را دارد كه گناهان انسان به سبب او آمرزيده شود و شايد همين مسئله باعث تقويت اراده انسان براي ترك همه معاصي بشود زيرا هرگز نبايد تصور كرد كه ذكراين ثواب ها چراغ سبزي است براي معاف شدن از تكاليف يا خداي ناكرده انجام معاصي. هيچ عملي مصونيت مادام العمر براي انسان به ارمغان نمي آورد. بايد به همه وظائف و تكاليف عمل كرد واجبات را انجام داد محرمات را ترك نمود و اميد به فضل الهي داشت كه اين ثواب ها به ما داده وشد زيرا كه از فضل الهي بعيد نيست . و در يك كلام دادن اين همه ثواب و بخشش گناهان بعيد نيست، لكن با شرائطي و از جمله شرائط انجام همه دستورات الهي و ترك همه آنچه مورد نهي قرار گرفته است. زيرا انسان تا زنده است و نفس مي كشد تكليف دارد اگر چه ثواب جن و انس را هم به او بدهند زيرا خود معصومين (ع) كه گوينده اين كلمات بودند با اين كه از همه ثواب ها برخوردار بودند لكن بيشتر از همه عبادت مي كردند. در پايان به دو نكته اشاره مي شود: 1. طبقه بندي ثواب ها متناسب با ميزان تاثيرگذاري در هدايت انسان هاست. لذا اگر براي برخي عبادت ها و يا اعمال ثواب فراوان ذكر شده به اين منظور است. به طور مثال براي شركت در مجلس امام عليه السلام و يا گريه بر امام حسين عليه السلام و يا برخي نمازها، ثواب بسيار ذكر شده است. زيرا بسيار ديده شده كه برخي افراد در بهره مندي از يك مجلس امام حسين عليه السلام و يا برگزاري يك نماز خاص نقطه عطفي در زندگي آنها صورت مي پذيرد و موجب هدايت هميشگي آنها مي شود. 2. الزام به تداوم عمل عبادي و يا رفتار صحيح است. به طوري كه گفته شود اهل انجام چنين عبادت و يا رفتار است تا مشمول و بركات اين گونه روايات شود. گفتني است كه لطف و رحمت خداوند بسيار است و آن چه از شخص كريم انتظار مي رود همانا لطف و رحمت بيش از حد معمول است. در غير اين صورت با ديگران تفاوتي نخواهد داشت لذا خداوند با گناهان براساس عدل برخورد مي كند. اما در برابر نيكي ها و عبادت ها براساس لطف و رحمت پاداش مي دهد.خداوند مي خواهد زمينه هاي اميد وبا زگشت را درپيش پاي مردم قرار دهد تادر صورت ارتكاب گناه وكوتاهي در عبادت خود را در بن بست نبينند وراه اصلاح وجود داشته باشد.لذا اين عبادات مستحبي قرار داده شده تا راه جبراني باشد باشدبراي آنها كه مي خواهند در مسير تكامل قدم بگذارند. .نكته پاياني آنست كه محدث قمي ره خبره در فن حديث بوده ومطالب نقل شده در مفاتيح عموما سند دارد وخود ايشان در مواردي كه سند محكم نداشته اشاره ورد كرده اندو يا نحوه صحيح آنرا آورده اند. [پايان كد انتخابي] [پايان كد انتخابي] بايد دانست كه گريه ابراز شديدترين عواطف و احساسات از سوي گريه كننده براي فرد مورد علاقه است. و در حقيقت عامل پيوند عاطفي و معنوي مي شود. چنين پيوندي مي تواند سرآغاز يك تحول عميق در زندگي شود و چنين آثاري براي بسياري از شركت كنندگان در مجلس امام حسين (ع) پيش مي آيد در نتيجه از سوي خداوند پاداش فراواني براي گريه بر امام حسين (ع) وعده داده شده است. البته بديهي است به شرط اين كه اين لطف الهي را شخص گريه كننده نگه دارد. برخى از روايات در خصوص گريه بر امام حسين(ع) عبارت است از: 1. امام معصوم(ع) فرمود: «هر چشمى در روز قيامت به جهت سختى ها، گريان است؛ مگر چشمى كه بر امام حسين(ع) گريسته باشد، اين چشم خندان و بشاش است».الخصائص الحسينيه، ص 140. 2. امام رضا(ع) مى فرمايد: «گريه بر امام حسين(ع) گناهان بزرگ را محو مى كند».مسند امام رضا(ع)، ج 2، ص 27 . 3. امام صادق(ع) مى فرمايد: «كسى كه به ياد امام حسين(ع) به مقدار بال مگسى، اشك از چشمانش جارى شود؛ ثوابش بر خداوند است و خداوند به كمتر از بهشت براى او راضى نمى شود».بحارالانوار، ج 44، ص 291. 4. از امام معصوم(ع) نقل شده است: «هر كه بگريد يا بگرياند يا حالت اندوه و گريه داشته باشد، بر مصيبت امام حسين(ع)، بهشت براى او واجب مى شود».الخصائص الحسينيه، ص 142. 5. امام رضا(ع) مى فرمايد: «... پسر شبيب! اگر مى خواهى براى چيزى گريه كنى، پس براى حسين بن على(ع) گريه كن كه او را ذبح كردند؛ چنان كه گوسفند را ذبح مى كنند ... پسر شبيب! اگر براى حسين چنان گريه كنى كه اشك هايت بر گونه هايت جارى شود، خداوند همه گناهان كوچك و بزرگ تو را مى آمرزد، اندك باشد يا بسيار ...».بحارالانوار، ج 44، ص 285. در مورد حكمت گريه بر امام حسين(ع) مطالبى بيان شده كه به نظر مى رسد به تنهايى صحيح نباشد؛ از جمله: الف. گريه ذاتاً خوب و سبب پالايش روح است؛ كه اين پالايش روحى در مجالس عزادارى امام حسين(ع) بيشترين ثمربخشى را دارد. ب. گريه بر امام حسين(ع) به عنوان تشكّر و سپاس از او است؛ ولى اين مطلب صحيح نيست؛ زيرا اگر ما موظف به تشكر از امام حسين(ع) بوديم، راه ديگرى براى تشكر وجود نداشت كه با آه و اندوه و حزن اين سپاس را عينى سازيم و اصلاً آيا آن حضرت نيازمند به تشكّر است؟! ج. امام حسين(ع) از گريه ما بهره مند مى گردد؛ از آنجا كه با گريه به رشد معنوى مى رسيم و واسطه اين فيض ياد امام حسين(ع) است در نتيجه به مقامات آن حضرت نيز اضافه مى شود. د. برخوردارى از ثواب و شفاعت؛ اين فوائد هر چند براساس بعضى تحليل ها و روايات در حد خود صحيح است؛ ولى آيا نمى توان حكمت مهم تر، با ارزش تر و فراتر از معاملات اين چنينى، در وراى گريه در نظر گرفت تا مجبور شويم حكمت گريه بر امام حسين(ع) را در يك شفاعت و ثواب و يا تشكر، منحصر و محدود سازيم؟! با توجه به آنچه كه در حقيقت گريه رشد روحانى و تقوا و نيز فلسفه عزادارى امام حسين(ع) مطرح است؛ مى توان گفت حكمت گريه بر اباعبدالله(ع) دو امر مهم و اساسى است كه هر يك به نوبه خود اثر وضعى خاصى بر جاى مى گذارند: يكم. بُعد اخلاقى؛ چنان كه روشن است، گريه ارزشى در فرهنگ شيعى اولاً، گريه اى است كه موجب تعالى و رشد روح است و ثانياً سرچشمه آن معرفت است. گريه بر امام حسين(ع)، يا به جهت ياد كردن غم و اندوه از دست دادن عاشق حقيقى خداوند متعال است كه تجلى گاه اوصاف الهى بود و مؤمنان، بوى گل را از گلاب او استشمام مى كردند. چون كه گل رفت و گلستان شد خراب بوى گل را از كه بوييم، از گلاب و يا به دليل عقب ماندگى روحى و نداشته هاى خود، در مقابل مناقب و فضايل آن بزرگوار و ياران باوفايش است. در واقع گريه بر اين است كه حبيب بن مظاهر كه بود و چه داشت و من كيم و چه در كف دارم؟ اشك ريختن بر على اكبر، ناله بر خود است كه آن جوان رشيد چه فضايلى را دارا بود و من تا چه اندازه آن خصلت ها را دارم؟ و ... اگر گريه ما از اين منشأ دور است، بايد بكوشيم اشك و آه خود را به اين سمت سوق دهيم تا بر اثر آن، روحمان تعالى يابد. در حقيقت اين گريه، نشان دادن دردى است كه انسان را به حركت و جوشش وامى دارد تا خود را به آن درجه از كمالات برساند و اين چنين اشكى انسان ساز است. دوم. بعد اجتماعى؛ اگر گريه بر اباعبدالله(ع)، از سر معرفت باشد و منشأ آن نيز بعد اخلاقى اين حركت باشد؛ قطعاً اين حزن و اندوه، پس از آن كه موجب تحوّل درونى انسان گرديد، زمينه را براى تحولات اجتماعى فراهم مى سازد. وقتى گريه بر امام حسين(ع)، گريه اى در جهت تعالى روح شد و موجب گرديد كه آدمى در فضايل اخلاقى و فردى خود، تأمل و تجديدنظر كند؛ قطعاً اين تحوّل درونى، زمينه را براى ساختن اجتماعى در راستاى اهداف متعالى اسلام فراهم خواهد ساخت. زمانى كه انسان متوجّه شد كه حضرت ابا عبدالله(ع) براى چه، چرا و چگونه دست به قيام زد و آن اثر جاودانه را بر قلم خون، بر صفحه تاريخ نگاشت و با اين معرفت بر اثر گريه درونش متحول گرديد؛ اين تغيير بر عرصه جامعه نيز كشيده مى شود و او مى كوشد تا جلوى فساد وانحراف دين را گرفته و آزادى، جوانمردى و ديندارى را نه تنها در روح خود، بلكه در جامعه نيز حكم فرما سازد. به بيان ديگر، در واقع گريه بر اباعبدالله(ع)، با يك واسطه زمينه را براى حفظ آرمان هاى آن حضرت و پياده كردن آن فراهم مى سازد و به همين دليل مى توان گفت: يكى از حكمت هاى گريه بر امام حسين(ع)، ساختن جامعه براساس الگوى ارائه شده از سوى او است و شايد مراد از اين كه گفته مى شود: «ان الاسلام بدؤه محمدى و بقائه حسينى» همين باشد كه بقاى مكتب اسلام - خصوصاً تشيع - وام دار گريه بر امام حسين(ع) است. با توجّه به حقيقت «شفاعت» پاسخ به اين پرسش روشن مى شود. در برخى روايات، مواردى ذكر شده كه موجب مى گردد انسان ها از گناهان، آلودگى ها، تعلّقات و وابستگى ها پاك گردند. براساس روايات سرّ اين شفاعت - كه يكى از مصاديق آن گريه بر اهل بيت و خصوصاً امام حسين(ع) بوده و هم گناهكاران را فرا مى گيرد و هم غيرگناهكاران را - برقرارى رابطه خاص ميان انسان و معصومان(ع) است؛ يعنى، هر انسانى كه با انسانى در زندگى دنيوى در ارتباط روحى بوده، هر دو در يك راه بودند، هم فكرند، هم سليقه، هم عقيده و هم روش بودند، با هم آشنا بوده و به يكديگر معرفت داشتند؛ نسبت به يكديگر محبت و مودت داشتند واز نظر واقعيت يك رابطه تكوينى ميان اين دو انسان برقرار است. بنابراين هر شخصى كه به معصومان(ع) معتقد بوده و مطيع آنان باشد و حدالمقدور به گفته هايشان عمل كند، فكرش، فكر آنان و عقيده اش، عقيده آنان يا دست كم مشابه آنان باشد و بر اين اساس به ايشان محبت و معرفت داشته باشد؛ اين همه، بيانگر آن است كه ميان او و معصومان(ع) رابطه اى هست؛ يعنى، رابطه درونى ميان وجود او و وجود معصومان در عالم ارواح و عالم باطن برقرار است. هر چه سنخيت او با معصومان(ع) بيشتر باشد، اين ارتباط به همان اندازه قوى تر خواهد بود. هر چه كامل تر باشد، رابطه اش بيشتر و هر چه ناقص تر باشد رابطه اش كم و كمتر خواهد بود. وقتى اين رابطه رابطه تكوينى و واقعى پديد آمد؛ موجب مى شود تا وحدتى ميان او و معصومان ايجاد شود و اين وحدت نتيجه خود را در قيامت به اين صورت نشان مى دهد كه معصومان(ع) وى را - كه يا گناهكار و آلوده است يا دلبسته و وابسته به غير خدا - با جذبه خاص خود براساس وحدت و ارتباط تكوينى كه با آنها پيدا كرده است، به سوى بالا كشيده و در رسيدن به جايگاه بهشتى و لقاى حق و نجات از عذاب ها و رنج ها يارى مى دهند. با توجه به سرّ شفاعت، درخواهيم يافت كه در آدمى، بايد آمادگى لازم و كشش به سوى خدا وجود داشته باشد تا با ضميمه شفاعت آنان، از گناه و تعلّق رهايى يابد و اين آمادگى تنها در پرتو هم رنگى با روح آنان ميسر مى شود؛ يعنى، اين نوع شفاعت، تنها به افرادى تعلق مى گيرد كه مؤمن بوده، عمل صالح داشته باشند و خداوند تا حدى از ايشان راضى بوده و آنان مطيع اوامر الهى و معصومان و پيرو راستين آنان باشند و خيلى طاغى و عاصى نباشند.در اين خصوص نگا: تجسم عمل و شفاعت، صص 106 - 116. بنابراين هر كسى، مشمول چنين شفاعتى نيست و هر كس با صرف گريه بر اباعبدالله(ع) راهى بهشت نمى شود و گناهانش بخشوده نمى گردد تا هر خلافى را مرتكب شود و با صرف محبت و رابطه و گريه، بپندارد كه از عذاب ها، فشارها، ترس ها و اضطراب ها نجات خواهد يافت. هر چند محبت حقيقى، انسان را از انجام گناه و دلبستگى ها - تا حد امكان - بازمى دارد؛ ولى شرايطى براى اين نوع شفاعت وجود دارد و آن، راضى بودن حضرت حق از انسان، ايمان و عمل صالح است. امام صادق(ع) در نامه اى كه به اصحابش نوشت اين مهم را متذكر گرديد: «بدانيد حقيقت آن است كه هيچ كس از خلق خداوند، انسان را از خداوند بى نياز نمى كند، نه ملك مقرب نه نبى مرسل و نه غير از اينها؛ پس هر كه مسرور [و شاد است كه ] شفاعت شفاعت كنندگان براى او سودمند است، بايد [صبر كند] و از خدا بخواهد كه از او راضى شود»بحارالانوار، ج 8، ص 53.. پس بايد آلودگى ها، گناه ها، تعلق ها در حدى باشد كه خدا از انسان ناراضى نباشد؛ چرا كه اگر خداوند از آدمى خشنود نباشد، ديگر اين نوع شفاعت، شامل حال او نخواهد شد. اگر انسان با خاطر جمع گناه كند و پشيمان نباشد و ضجّه نكشد و حتى به اين فكر نيفتد كه چرا از آن گناه خلاص نمى شود و صرفاً در مجالس امام حسين(ع) اشكى بريزد؛ از مواردى است كه خداوند از او راضى نبوده و در نتيجه مشمول شفاعت امام حسين(ع) نمى شود. اما اگر در عين آلودگى و گناه ندامتى و ضجّه اى دارد، تأمل و تفكرى در خلاصى از آنها دارد، كوشش مى كند خود را هم رنگ او در عقيده، فكر و عمل سازد و ... چون در سرّ وجودش تنفرى به گناه و آلودگى داشته و يك نوع ابتهاج و لذت به هم رنگى با اباعبدالله(ع)؛ ممكن است اشك و عزادارى او، براى محو گناهانش سودمند افتد. به هر حال اگر خواهان شفاعت حضرت حسين(ع) هستيم، بايد به او محبت ورزيده، با عقايد، افكار، اوصاف، اعمال، خصلت ها و اخلاق او موافقت كرده و مخالفت نكنيم و مهم تر آن كه از حضرت حق - كه در حقيقت شافع اصلى است - بخواهيم كه از ما راضى شود تا در پرتو خشنودى او، از شفاعت امام حسين(ع) بهره مند گرديم. اى خدا! آن كن كه از تو مى سزد كه ز هر سوراخ مارم مى گزد جان سنگين دارم و دل آهنين ورنه خون گشتى در اين رنج و حنين وقت تنگ آمد مرا و يك نفس پادشاهى كن مرا فريادرس گر مرا اين بار ستارى كنى توبه كردم من ز هرناكردنى توبه ام بپذير اين بار دگر تا ببندم بهر توبه صد كمر من اگر اين بار تقصيرى كنم پس دگر مشنو دعا و گفتنم