پرسش :

آيا دلايل عقلي بر لزوم بعثت انبيا وجود دارد؟ (بجز اين دليل که بعثت پيامبر براي هدايت انسان‌ها لازم است.)


شرح پرسش :
پاسخ :
انسان مانند ساير موجودات كمال طلب است؛ امّا كمال حقيقي او از سنخ كمالات مادي و طبيعي نيست؛ بلكه تكامل انساني او در حقيقت تكامل روح است كه با فعاليّت اختياري خويش حاصل مي‌شود. راه وصول به اين كمال ارتباط با كمال مطلق؛ يعني خداوند متعال مي‌باشد كه در سايه اين ارتباط به «مقام قرب الهي» نايل مي‌شود كه آثار آن بهره‌وري از نعمت‌هاي الهي و رضوان الهي است كه حد كامل آن در آخرت ظاهر مي‌گردد، راه كلي رسيدن به اين مقام خداپرستي و تقوا است كه همة شئون زندگي انسان را در برمي‌گيرد.
حال اين پرسش مطرح است كه انسان چگونه به اين هدف متعالي دست يابد آيا خود به تنهايي حركت كند يا از انسان‌هاي همسان خود كمك گيرد يا حكمت الهي ايجاب مي‌كند، خداوند با فرستادن پيامبران سير حركت او را در اين مسير معنوي برايش تعيين كند؟ عقل حكم مي‌كند خداوندي كه آفريدگار انسان است و از نيازهاي گوناگون او اطلاع دارد برنامه اين حركت را برايش تعيين كند.
براي تبيين اين ضرورت دانشمندان ادله عقلي فراواني اقامه كرده‌اند كه جهت رعايت اختصار به ذكر سه دليل بسنده مي‌كنيم:

الف) بعثت انبياء براي تكامل بشر ضروري است
1. هدف از آفرينش انسان اين است كه با انجام افعال اختياري سير تكاملي خود را به سوي كمال نهايي بپيمايد؛ به ديگر سخن، انسان براي اين آفريده شده است كه با عبادت و اطاعت از خداي متعال شايستگي دريافت مقام‌هايي را پيدا كند كه ويژه انسان كامل است.
2. وقتي انسان مي‌تواند راه تكامل خويش را آزادانه و آگاهانه طي كند كه هم هدف و هم راه رسيدن به آن را بشناسد، پس مقتضاي حكمت الهي اين است كه ابزار و وسايل لازم را براي تحصيل چنين شناخت‌هايي در اختيار بشر قرار دهد. وگرنه مانند كسي خواهد بود كه مهماني را به خانه‌اش دعوت كند؛ ولي: محل خانه و راه رسيدن به آن را به او نشان ندهد. بديهي است چنين رفتاري خلاف حكمت است و مي‌دانيم خداوند حكيم است و كار خلاف حكمت انجام نمي‌دهد.
3. شناخت‌هاي عادي و متعارف كه از راه حس و عقل به دست مي‌آيند هر چند نقش مهمي را در تأمين نيازمندي‌هاي زندگي ايفا مي‌كند؛ امّا براي شناختن راه كمال و سعادت حقيقي در ابعاد مختلف دنيوي و اخروي كافي نيست (نارسايي دانش بشر در ناكامي مكتب‌هاي انساني كاملاً آشكار است).
و اگر راه ديگري براي رفع اين كمبودها وجود نداشته باشد هدف خداوند از آفرينش انسان تحقق نخواهد يافت.
نتيجه:
با توجّه به مقدمات فوق به اين نتيجه مي‌رسيم كه مقتضاي حكمت الهي اين است كه راه ديگري بجز عقل و حس براي شناختن مسير تكامل همه جانبه در اختيار بشر قرار دهد و آن همان راه وحي است كه در اختيار پيامبران قرار گرفته است تا انسان‌ها را در مسير كمال و سعادت رهنمون باشند.[1]

نارسايي دانش بشر
در ميان مقدمات اين برهان ممكن است مقدمه اخير، (مقدمه سوم)، مورد تشكيك واقع شود لذا به توضيح بيش‌تري پيرامون آن مي‌پردازيم تا نارسايي دانش بشر براي تشخيص مسير تكامل همه جانبه انسان و نياز وي به راه وحي كاملاً روشن گردد و لذا مي‌گوييم: قانون‌گذار براي شناخت راه صحيح زندگي در همه ابعاد، بايد بر آغاز و انجام وجود انسان و پيوندهايي كه با موجودات ديگر دارد، اطلاع يابد و تأثير اين پيوندها را در سعادت و شقاوت او شناسايي كند تا بتواند براي ميلياردها انسان با ويژگي متفاوت بدني و رواني برنامه‌ريزي كند؛ ولي احاطه بر اين امور نه تنها براي فرد يا گروهي ميسر نيست؛ بلكه هزاران گروه متخصص نمي‌توانند قوانين دقيقي تنظيم كنند، به گونه‌اي كه مصالح فردي و اجتماعي، مادي و معنوي و دنيوي و اخروي همه انسان‌ها تضمين گردد.
روند تغييرات حقوقي و قانوني در طول تاريخ بشر و شكست مكاتب فكري مدعي هدايت بشر از قبيل فرويديسم و ماركسيسم و ... نشانگر نارسايي دانش بشر در ارائه راه سعادت به جامعه انساني و نمايانگر تكامل‌پذيري معارف بشري است. بهترين دليل بر اين نارسايي اعتراف صاحبان اين مكاتب و ايرادات فراوان صاحب نظران بر اين مكاتب و عدم موفقيت آن‌ها در عمل است كه نمونه آن فروپاشي بلوك كمونيستي شوروي سابق است.
اين در حالي است كه اين مكاتب فقط ادعاي برنامه‌ريزي براي دنياي انسان را داشته و سعادت اخروي و كمال معنوي او را به فراموشي سپرده‌اند. و او را در حد يك حيوان تنزل داده و در حصار دنيا و خواهش‌هاي نفساني محبوس كرده‌اند.

ب: انسان قادر بر قانون‌گذاري دقيق نيست
قانون‌گذار كامل بايد شرايط زير را داشته باشد تا بتواند شايسته‌ترين قانون را وضع كند.
1. بايد انسان‌شناسي كامل باشد و به تمام اسرار جسم و جان، عواطف، غرايز و ادراكات عقلي او آگاه باشد و به اصول حاكم بر روابط انسان‌ها احاطه داشته باشد تا بتوانند قوانيني هماهنگ با همه اين‌ها وضع كند.
2. بايد از گذشته و آينده اطلاع كامل داشته باشد تا آثار قوانين امروز را در آينده زندگي بشر ارزيابي كند تنها مفيد بودن قانون براي زمان حال كافي نيست .
3. قانون‌گذار بايد داراي «علم كامل» باشد تا بتواند با وضع قوانين خود تمام استعدادها و شايستگي‌هايي را كه در فرد و اجتماع نهفته است به فعليت رساند.
4. قوانين بايد جنبة عملي داشته باشد نه خيالي، و از ضمانت اجراي كافي برخوردار باشند نه بدون پشتوانه و درك آن هم براي همگان ممكن بوده نه پيچيده و دور از فهم و درك افراد.
5. قانون‌گذار حقيقي بايد از خطا و لغزش مصون بوده و نسبت به افرادي كه مي‌خواهد براي آن‌ها قانون وضع كند مهربان و در عين حال داراي اراده‌اي قوي باشد و از هيچ قدرتي نهراسد.
6. قانون‌گذار شايسته كسي است كه خودش منافعي در آن جامعه نداشته باشد، چرا كه منافع شخصي فكر قانون‌گذار را به سوي خود مي‌كشاند و تأثيرات آگاهانه و ناآگاهانه اين منافع در قانون‌گذاري غيرقابل انكار است. آيا اين جهات شش‌گانه در كسي جز ذات پاك خداوند پيدا مي‌شود، كسي كه خالق بشر است و از تمام اسرار وجود او آگاه است، كسي كه عالم به حال و آينده و نتايج هر حكمي است، بدون خطا و لغزش و بي‌نياز از هر كس و هر چيز؟
با توجّه به مقدمات فوق نتيجه مي‌گيريم كه هر قانوني غير از قانون خدا ناقص و بي‌فرجام است و اتفاقاً تمام بدبختي‌ها و مشكلات بشر از آنجا سرچشمه مي‌گيرد كه خودش مي‌خواهد با آن علم محدود و با آن همه انگيزه‌هاي دنيايي براي خويش قانون وضع كند و اين يكي از دلايل عقلي لزوم بعثت انبياء است.[2]

ج: هماهنگي تكوين و تشريع بعثت انبياء را ضروري مي‌كند
با نگاهي ژرف به جهان آفرينش در مي‌يابيم كه آفريدگار جهان براي رساندن هر موجودي به كمال ممكن خود، هرگونه وسايل لازم و مفيد را در اختيار او گذاشته است. حال اين سؤال پيش مي‌آيد كه آيا آفريدگاري كه در عالم تكوين (آفرينش) اين اندازه وسايل پيش‌رفت و تكامل را در اختيار هر موجودي نهاده است چگونه ممكن است، موضوع فرستادن انبيا كه مهم‌ترين نقش را در تكامل انسان در جنبه‌هاي مادي و معنوي دارد، ناديده گرفته باشد و جامعة انساني را از اين موهبت بزرگ محروم سازد!
ابوعلي سينا در كتاب «شفاء» با عباراتي كوتاه و تشبيهي جالب به اين حقيقت اشاره مي‌كند:
«احتياج به بعثت پيامبران براي بقاي نوع انسان و تحصيل كمالات وجودي او از روييدن موهاي مژه، ابرو، و فرورفتگي كف پا (كه راه رفتن و ايستادن را براي انسان آسان مي‌سازد) و امثال اين منافعش بيش‌تر است؛ بنابراين ممكن نيست عنايت ازلي الهي آن منافع را ايجاب كرده باشد و بعثت پيامبران را كه اساس زندگي انسان است ايجاب نكند.»[3]
مشابه اين استدلال را «هشام بن حكم» شاگرد معروف امام صادق ـ عليه السّلام ـ براي «عمرو بن عبيد» دانشمند معروف اهل سنّت بيان كرده است.[4]
علاوه بر دلايل فوق و دلايل عقلي ديگر كه به جهت اختصار ذكر نشد لازم به تذكر است، تمسك به آيات قرآن و روايات پيشوايان دين در اين موضوع و ديگر موضوعات از باب تعبد و استدلال به دلايل نقلي نيست؛ بلكه گاه مي‌توان از اين آيات و روايات براهين عقلي استخراج كرد؛ به عبارت ديگر با نگاه بيرون ديني به قرآن، نيازمندي به پيامبر را به صورت عقلي مي‌پذيريم. قرآن از زواياي گوناگوني، بعثت انبيا را ضروري شمرده است و مسائلي چون تثبيت و تكميل توحيد، اميدواري به قيامت، رفع اختلاف، فصل خصومت، اجراي عدالت در جامعة بشري، اتمام حجت، تزكيه و تعليم كتاب و حكمت را به عنوان فلسفة بعثت پيامبران بيان نموده است.[5]
در نتيجه بعثت انبيا هم براي هدايت انسانها و هم براي تكامل انسان‌ها امري است كه هم عقل و هم شرع و هم فطرت سليم آن را لازم و ضروري مي‌داند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. راهنما شناسي، آيت الله مصباح يزدي.
2. رسالت جهاني پيامبران، آيت الله جعفر سبحاني.
3. شناخت و اعجاز قرآن، آيت الله سيد ابوالقاسم خويي، ترجمه: محمد صادق نجمي، هاشم هريسي.
4. عقايد اسلامي (طرحي نو در تدريس)، جعفر امامي، محمد رضا آشتياني.
5. قلمر دين، عبدالحسين خسروپناه.

پی نوشتها:
[1] . مصباح يزدي، محمد تقي، راهنماشناسي، قم، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه، چاپ اوّل، 1367، فصل اوّل ضرورت نبوت؛ و آموزش عقايد، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، چاپ نهم، 1372، ج2، درس بيست و دوّم.
[2] . مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، مدرسة امام علي بن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ چاپ سوم، 1375، ج 7، ص41 ـ 44.
[3] . ر.ک: مکارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، ج7، ص 46، به نقل از: ابن سينا، حسين، شفاء، الهيات، مقاله دهم، فصل دوم.
[4] . کليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، كتاب الحجة، باب الاضطرار الي الحجة، ج 1، حديث 3.
[5] . خسروپناه، عبدالحسين، قلمرو دين، مركز مطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي حوزه علميه، چاپ اوّل، 1381.
منبع: اندیشه قم