پرسش :
بعد از رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ امام علي ـ عليه السلام ـ و پيروانش براي اثبات ولايتش چرا به افتخارات خود با پيامبر اشاره مي كرد و هرگز از واقعة غدير خم براي دفاع از خود استفاده نمي كرد؟
شرح پرسش :
پاسخ :
اين سوال را ميتوان در دو بخش سقيفه و بعد از آن پاسخ داد. درباره عدم احتجاج به غدير در سقيفه به پاسخ مرحوم شرف الدين به شيخ سليم بشري عالم اهل سنت اكتفاء ميكنيم،
اين سؤال در نامة 101 كتاب ارجمند المراجعات مطرح شده است؛ مرحوم شيخ سليم بشري مي نويسد: «چرا امام، در روز سقيفه، با ابوبكر و بيعت كنندگان با او، به نصوصي (احاديث صريحي) كه دربارة خلافت او بود، و شما شيعه همواره تكيه تان بر اين نصوص است، استدلال نكرد؟ آيا شما شيعه، از خود علي، بهتر از اين امور خبر داريد؟
مرحوم سيّد شرف الدين نيز در پاسخ فرمودند: «همة مردم مي دانند كه امام(ع) و ديگر دوستانش، از بني هاشم و غير بني هاشم، در بيعت با ابوبكر حضور نداشتند و پا به سقيفه نگذاشتند. آنان از سقيفه و آنچه در سقيفه مي گذشت دور بودند. آنان با همة وجودشان سرگرم مصيبت بزرگ مرگ پيامبر(ص) بودند. و به وظيفة واجب و فوريِِ كفن و دفن پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ پرداخته بودند. و جز به اين حادثه به چيزي نميانديشيدند. از طرف ديگر، تا آنان مشغول تجهيز بدن پيامبر و اداي مراسم نماز و دفن او بودند، اهل سقيفه كار خود را كردند و مسألة بيعت با ابو بكر را سر و صورت دادند و از باب احتياط و دور انديشي، در برابر هر نظر يا حركت مخالف، كه باعث در هم ريختن تشكيلات آنان مي شد، به اتفاق ايستادگي مي كردند. بنا بر اين، علي كجا بود و سقيفه كجا؟ علي كجا بود و ابو بكر كجا؟ علي كجا بود و بيعت كنندگان با ابو بكر كجا؟ تا بتواند براي آنان استدلال كند؟ ..... از اينها گذشته، علي(ع) در آن روز، براي استدلال و استشهاد، نتيجهاي نميديد جز بر پا شدن فتنه و آشوب و در آن شرايط (كه اسلام دورانِ نخستينِ خويش را مي گذرانيد و نهال دين تازه كاشته شده بود)، ترجيح مي داد كه حق او ضايع شود اما شرّ و آشوبي بر پا نگردد. علي(ع) به خوبي متوجّه خطرهايي بود كه دين اسلام و كلمة «لا اله الا الله» را تهديد مي كرد. در واقع، علي بن ابيطالب در آن ايّام به مصيبتي گرفتار شده بود كه احدي بدان گونه مصيبت گرفتار نشده است، زيرا بار دو امر بزرگ بر دوش علي سنگيني مي كرد: يك خلافت اسلام، با آنهمه نص و وصيت و سفارشي كه از پيامبر دربارة آن رسيده بود، و اينهمه متوجه علي بود و در گوش او فرياد ميكشيد و با شكوه اي دلگداز و جگر خراش او را به شور و حركت فرا مي خواند. دوم آشوبها و طغيانهايي كه ممكن بود منتهي شود به از هم پاشيدن جزيره العرب و مرتد شدن اعراب نو مسلمان و ريشه كن شدن اسلام و ميدان يافتن منافقان مدينه و ديگر اعراب منافق و دو رويي كه به نص قرآن، اهل نفاق و دورويي بودند ... علاوه بر اين، دو امپراطوري روم و ايران، در آن روزگار، در كمين اسلام بودند... آري در چنين شرايطي، علي(ع) بر سر دو راهي بزرگ رسيد و طبيعي بود كه مانند علي ابن ابيطالبي، حق خلافت خويش را فداي اسلام و مسلمين كند و چنين هم كرد؛ نهايت براي اينكه نظرية خلافت حقّة اسلام را كه خلافت شرعي او بود حفظ كند و در برابر كساني كه حق اسلامي خلافت را از او سلب كرد، موضعگيري لازم را كرده باشد ... براي اين مقصود، در خانه نشست و بيعت نكرد، تا اينكه او را به زور ـ اما بي خونريزي ـ از خانه به مسجد آوردند. چرا؟ چون اگر علي(ع) خود به پاي خود براي بيعت رفته بود، حجتي براي خلافت او نمي ماند و براي شيعه (و هر طالب حقّي) برهان حق آشكار نمي گشت ... و با اين همه كه گفتيم، علي و اولاد علي و عالمان شيعه، از آن روز تا امروز، همواره با روشي حكيمانه، احاديث وصايت را ذكر كرده اند و نصوص روشن نبوي را در اين باره نشر داده اند ...»[1].
كتاب قيّم و ارجمند (الغدير) مرحوم آيت الله علامه اميني (رحمه الله عليه) پر است از احتجاجهاي علي ـ عليه السلام ـ ، در مورد غدير. در روز شوراي خلافت ـ طبق نقل اهل سنّت ـ و در روزگار خليفة سوم و روزگاران ديگر بدان احتجاج كرد. علاوه بر (الغدير)، مرحوم علامه اميني كتاب مستقلي در اين موضوع دارند به نام (المناشده و الاحتجاج بحديث الغدير) كه در حدود 100 صفحه روايات اهل سنّت را در اين باب با سند ذكر مي كند كه به عنوان نمونه يك روايت نقل مي شود بدون ذكر سند:
امام علي ـ عليه السلام ـ در روز شورا طي سخناني پس از احتجاج به افتخارات بزرگ خود از قبيل سبقت در توحيد، برادري جعفر طيار، داشتن عمويي چون شير خدا و رسول و سيد الشهداء حمزه، داشتن همسري چون فاطمه، سيدة زنان اهل بهشت، داشتن دو سبط نبي چون حسن و حسين دو آقاي بهشت، فرمودند: شما را به خدا قسم آيا كسي جز من در شما هست كه پيامبر به او گفته باشد: هر كه من مولاي اويم پس علي مولاي اوست، خدايا هر كه ولايتش پذيرفت او را تحت ولايت خود قرار ده يا دوست بدار دوستانش را و دشمن بدار دشمنانش را و ياري كن ياورانش را، حاضران به غايبان نيز برسانند و همگي گفتند نه به خدا قسم.
از اين قبيل روايت فراوان داريم و حتّي در روايتي كه در الغدير نيز آمده است امام علي ـ عليه السلام ـ مفصّلتر، واقعة غدير و سخنان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را نقل و بيان مي فرمايند.
مرحوم سيّد شرف الدين (رحمه الله عليه) در المراجعات نامة صد و چهارم به بعد پاره اي از احتجاجات امام و يارانش را ذكر مي كند كه ما نيز نمونه اي ديگر به نقل از ايشان ذكر مي كنيم: «امام ـ عليه السلام ـ ، در انتشار نصوص، آرامش را سخت مراعات مي كرد و احتياطاً بر اينكه به اسلام ضربه اي نرسد آن را با تندي در برابر دشمنانش ارائه نمي نمود و به خاطر حفظ شوكت مسلمانان حاضر نبود سخت به مقابله برخيزد. گاهي از سكوت و عدم مطالبه حقّش ـ در آن زمينه ـ بدينگونه اعتذار جسته كه «انسان را بر تأخير در گرفتن حقش عيب نمي كنند، عيب بر آن كس گرفته مي شود كه آنچه حقش نيست بگيرد». آن حضرت در مورد انتشار نصوصي كه درباره وي رسيده روش خاصّي داشت كه حكمت از آن تجلّي مي كند. ملاحظه فرماييد كه در روز «رحبه» در ايام خلافتش چگونه مردم را براي ياد آوري روز «غدير» جمع فرمود، همه را گرد آورد و به آنها گفت: «شما را به خدا سوگند مي دهم، هر مسلماني از پيامبر شنيده كه در روز غدير چه فرمود، بپا خيزد و آنچه را شنيده شهادت دهد و بجز كسي كه در آن روز پيامبر را مي ديده بپا نخيزد.»؛ سي نفر از صحابه كه 12 نفر آن ها از اهل «بدر» بودند بپا خاستند و به آنچه در مورد نصّ غدير شنيده و شاهد بودند شهادت دادند و اين تلاشي بود كه اوضاع دشوار آن روز در اثر قتل عثمان و فتنه بصره و شام به وي اجازه مي داد، انجام دهد و به جان خودم سوگند به ندرت اتّفاق مي افتد كه در چنان روزي احتجاج از روي حكمت صورت گيرد. و سلام بر او و بر آن مقام بلندش كه نص غدير را كه داشت از اذهان محو مي گرديد و به دست فراموشي سپرده مي شد بار ديگر زنده ساخت و براي آن جمعيت عظيمي كه در «رحبه» گرد آمده بودند، گذشته را روشن ساخت.[2]
و اينچنين است بيان حقيقت، كه در عين روشنگري حقايق تابناك ولايت و تشيّع علوي آنچنان حكيمانه مطرح ميشود كه روزگار پر آشوب عصر خلفا را متلاطم و پر هرج و مرج نمي كند و خط امامت راستين را روشن مي كند و صفوف مسلمين را در برابر دشمنان از هم ريخته نميباشد.
پی نوشتها:
[1] . المراجعات، 1 ـ 3 ـ 3 ـ 3 ، نقل ترجمه يا خلاصه از استاد محمد رضا حكيمي (كتاب حماسة غدير).
[2] . امامي، محمد جعفر، ترجمة المراجعات، ص 433 تا 444.
منبع: اندیشه قم
اين سوال را ميتوان در دو بخش سقيفه و بعد از آن پاسخ داد. درباره عدم احتجاج به غدير در سقيفه به پاسخ مرحوم شرف الدين به شيخ سليم بشري عالم اهل سنت اكتفاء ميكنيم،
اين سؤال در نامة 101 كتاب ارجمند المراجعات مطرح شده است؛ مرحوم شيخ سليم بشري مي نويسد: «چرا امام، در روز سقيفه، با ابوبكر و بيعت كنندگان با او، به نصوصي (احاديث صريحي) كه دربارة خلافت او بود، و شما شيعه همواره تكيه تان بر اين نصوص است، استدلال نكرد؟ آيا شما شيعه، از خود علي، بهتر از اين امور خبر داريد؟
مرحوم سيّد شرف الدين نيز در پاسخ فرمودند: «همة مردم مي دانند كه امام(ع) و ديگر دوستانش، از بني هاشم و غير بني هاشم، در بيعت با ابوبكر حضور نداشتند و پا به سقيفه نگذاشتند. آنان از سقيفه و آنچه در سقيفه مي گذشت دور بودند. آنان با همة وجودشان سرگرم مصيبت بزرگ مرگ پيامبر(ص) بودند. و به وظيفة واجب و فوريِِ كفن و دفن پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ پرداخته بودند. و جز به اين حادثه به چيزي نميانديشيدند. از طرف ديگر، تا آنان مشغول تجهيز بدن پيامبر و اداي مراسم نماز و دفن او بودند، اهل سقيفه كار خود را كردند و مسألة بيعت با ابو بكر را سر و صورت دادند و از باب احتياط و دور انديشي، در برابر هر نظر يا حركت مخالف، كه باعث در هم ريختن تشكيلات آنان مي شد، به اتفاق ايستادگي مي كردند. بنا بر اين، علي كجا بود و سقيفه كجا؟ علي كجا بود و ابو بكر كجا؟ علي كجا بود و بيعت كنندگان با ابو بكر كجا؟ تا بتواند براي آنان استدلال كند؟ ..... از اينها گذشته، علي(ع) در آن روز، براي استدلال و استشهاد، نتيجهاي نميديد جز بر پا شدن فتنه و آشوب و در آن شرايط (كه اسلام دورانِ نخستينِ خويش را مي گذرانيد و نهال دين تازه كاشته شده بود)، ترجيح مي داد كه حق او ضايع شود اما شرّ و آشوبي بر پا نگردد. علي(ع) به خوبي متوجّه خطرهايي بود كه دين اسلام و كلمة «لا اله الا الله» را تهديد مي كرد. در واقع، علي بن ابيطالب در آن ايّام به مصيبتي گرفتار شده بود كه احدي بدان گونه مصيبت گرفتار نشده است، زيرا بار دو امر بزرگ بر دوش علي سنگيني مي كرد: يك خلافت اسلام، با آنهمه نص و وصيت و سفارشي كه از پيامبر دربارة آن رسيده بود، و اينهمه متوجه علي بود و در گوش او فرياد ميكشيد و با شكوه اي دلگداز و جگر خراش او را به شور و حركت فرا مي خواند. دوم آشوبها و طغيانهايي كه ممكن بود منتهي شود به از هم پاشيدن جزيره العرب و مرتد شدن اعراب نو مسلمان و ريشه كن شدن اسلام و ميدان يافتن منافقان مدينه و ديگر اعراب منافق و دو رويي كه به نص قرآن، اهل نفاق و دورويي بودند ... علاوه بر اين، دو امپراطوري روم و ايران، در آن روزگار، در كمين اسلام بودند... آري در چنين شرايطي، علي(ع) بر سر دو راهي بزرگ رسيد و طبيعي بود كه مانند علي ابن ابيطالبي، حق خلافت خويش را فداي اسلام و مسلمين كند و چنين هم كرد؛ نهايت براي اينكه نظرية خلافت حقّة اسلام را كه خلافت شرعي او بود حفظ كند و در برابر كساني كه حق اسلامي خلافت را از او سلب كرد، موضعگيري لازم را كرده باشد ... براي اين مقصود، در خانه نشست و بيعت نكرد، تا اينكه او را به زور ـ اما بي خونريزي ـ از خانه به مسجد آوردند. چرا؟ چون اگر علي(ع) خود به پاي خود براي بيعت رفته بود، حجتي براي خلافت او نمي ماند و براي شيعه (و هر طالب حقّي) برهان حق آشكار نمي گشت ... و با اين همه كه گفتيم، علي و اولاد علي و عالمان شيعه، از آن روز تا امروز، همواره با روشي حكيمانه، احاديث وصايت را ذكر كرده اند و نصوص روشن نبوي را در اين باره نشر داده اند ...»[1].
كتاب قيّم و ارجمند (الغدير) مرحوم آيت الله علامه اميني (رحمه الله عليه) پر است از احتجاجهاي علي ـ عليه السلام ـ ، در مورد غدير. در روز شوراي خلافت ـ طبق نقل اهل سنّت ـ و در روزگار خليفة سوم و روزگاران ديگر بدان احتجاج كرد. علاوه بر (الغدير)، مرحوم علامه اميني كتاب مستقلي در اين موضوع دارند به نام (المناشده و الاحتجاج بحديث الغدير) كه در حدود 100 صفحه روايات اهل سنّت را در اين باب با سند ذكر مي كند كه به عنوان نمونه يك روايت نقل مي شود بدون ذكر سند:
امام علي ـ عليه السلام ـ در روز شورا طي سخناني پس از احتجاج به افتخارات بزرگ خود از قبيل سبقت در توحيد، برادري جعفر طيار، داشتن عمويي چون شير خدا و رسول و سيد الشهداء حمزه، داشتن همسري چون فاطمه، سيدة زنان اهل بهشت، داشتن دو سبط نبي چون حسن و حسين دو آقاي بهشت، فرمودند: شما را به خدا قسم آيا كسي جز من در شما هست كه پيامبر به او گفته باشد: هر كه من مولاي اويم پس علي مولاي اوست، خدايا هر كه ولايتش پذيرفت او را تحت ولايت خود قرار ده يا دوست بدار دوستانش را و دشمن بدار دشمنانش را و ياري كن ياورانش را، حاضران به غايبان نيز برسانند و همگي گفتند نه به خدا قسم.
از اين قبيل روايت فراوان داريم و حتّي در روايتي كه در الغدير نيز آمده است امام علي ـ عليه السلام ـ مفصّلتر، واقعة غدير و سخنان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را نقل و بيان مي فرمايند.
مرحوم سيّد شرف الدين (رحمه الله عليه) در المراجعات نامة صد و چهارم به بعد پاره اي از احتجاجات امام و يارانش را ذكر مي كند كه ما نيز نمونه اي ديگر به نقل از ايشان ذكر مي كنيم: «امام ـ عليه السلام ـ ، در انتشار نصوص، آرامش را سخت مراعات مي كرد و احتياطاً بر اينكه به اسلام ضربه اي نرسد آن را با تندي در برابر دشمنانش ارائه نمي نمود و به خاطر حفظ شوكت مسلمانان حاضر نبود سخت به مقابله برخيزد. گاهي از سكوت و عدم مطالبه حقّش ـ در آن زمينه ـ بدينگونه اعتذار جسته كه «انسان را بر تأخير در گرفتن حقش عيب نمي كنند، عيب بر آن كس گرفته مي شود كه آنچه حقش نيست بگيرد». آن حضرت در مورد انتشار نصوصي كه درباره وي رسيده روش خاصّي داشت كه حكمت از آن تجلّي مي كند. ملاحظه فرماييد كه در روز «رحبه» در ايام خلافتش چگونه مردم را براي ياد آوري روز «غدير» جمع فرمود، همه را گرد آورد و به آنها گفت: «شما را به خدا سوگند مي دهم، هر مسلماني از پيامبر شنيده كه در روز غدير چه فرمود، بپا خيزد و آنچه را شنيده شهادت دهد و بجز كسي كه در آن روز پيامبر را مي ديده بپا نخيزد.»؛ سي نفر از صحابه كه 12 نفر آن ها از اهل «بدر» بودند بپا خاستند و به آنچه در مورد نصّ غدير شنيده و شاهد بودند شهادت دادند و اين تلاشي بود كه اوضاع دشوار آن روز در اثر قتل عثمان و فتنه بصره و شام به وي اجازه مي داد، انجام دهد و به جان خودم سوگند به ندرت اتّفاق مي افتد كه در چنان روزي احتجاج از روي حكمت صورت گيرد. و سلام بر او و بر آن مقام بلندش كه نص غدير را كه داشت از اذهان محو مي گرديد و به دست فراموشي سپرده مي شد بار ديگر زنده ساخت و براي آن جمعيت عظيمي كه در «رحبه» گرد آمده بودند، گذشته را روشن ساخت.[2]
و اينچنين است بيان حقيقت، كه در عين روشنگري حقايق تابناك ولايت و تشيّع علوي آنچنان حكيمانه مطرح ميشود كه روزگار پر آشوب عصر خلفا را متلاطم و پر هرج و مرج نمي كند و خط امامت راستين را روشن مي كند و صفوف مسلمين را در برابر دشمنان از هم ريخته نميباشد.
پی نوشتها:
[1] . المراجعات، 1 ـ 3 ـ 3 ـ 3 ، نقل ترجمه يا خلاصه از استاد محمد رضا حكيمي (كتاب حماسة غدير).
[2] . امامي، محمد جعفر، ترجمة المراجعات، ص 433 تا 444.
منبع: اندیشه قم
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}