پرسش :

چرا حاکمان و زمامداران با توجيهات و يا تمهيدات، سرزمين فدک را از عترت پيامبر(ص) گرفتند؟


شرح پرسش :
پاسخ :
با تقدير و تشکر از شما که سؤال جالب و مناسبي مطرح نموديد که اطلاع از جوابش نه تنها براي شما بلکه براي همه حقيقت جويان لازم است که بدانند چرا بعضي از زمامداران نسبت به سرزمين فدک طمع ورزيدند و حقوق صاحبانش را تضييع نمودند و چه هدفي را از اين کار تعقيب مي کردند که قول و عمل رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را در اين مطلب ناديده انگاشته و مخالفت نمودند؟
آنچه که در اين موضوع از مطالعه به تاريخ و دقت در آن استفاده مي شود اين است که:
سرزمين فدک دهکده اي آباد و سرسبز و بسيار حاصلخيز و درآمدزا بود. ابعاد اقتصادي بيشماري را دارا بود که صاحبش از امکانات مالي و قدرت اقتصادي زيادي برخوردار مي گشت که مي توانست به توسط درآمد سرشار آن براي پيشبرد اهدافش بهره بگيرد و خدمات زيادي را در خدمت به ديانت و بشريت به انجام برساند و امت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را با اين پشتوانه مالي و اقتصادي هدايت و حمايت نمايد، از فقر و احتياج رهائي بخشد و زمينه گمراهي و انحراف را از بين ببرد و مسببين آن را رسوا سازد. ادلّه و شواهد بر حاصلخيزي و ارزش مادي و اقتصادي سرزمين فدک نکات فراواني است که از کتب تاريخ استفاده مي شود و در اين جا به چند مورد از آنها اشاره مي گردد.
1. ملاحظه تعبيراتي که در وصف فدک گفته شده است به اينکه مقدار نخل هاي[1] موجود در آن به تعداد درختان نخل سرزمين کوفه در قرن ششم هجرت بوده است، همانطور که ابن ابي الحديد[2] در شرح نهج البلاغه نوشته است.[3]
2. استفاده از کلام خود ابوبکر که در صحت خلافت براي اثبات ادعايش، در ضمن سخنانش پيرامون فدک به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ گفته است:[4] «سرزمين فدک مال خصوصي و شخصي پيامبر نبوده بلکه از اموال همه مسلمين بوده که در اختيار داشته و از درآمد آن جهت کمک به آنها و انفاق در راه خدا و تقويت دين اسلام استفاده مي نمود».
واضح و مبرهن است براي تأمين زندگي و معاشِ مسلمانان و کمک به آنها و مکتب مقدس اسلام و انفاق در راه خدا به توسط سود حاصل از اين سرزمين - همانطور که در کلام ابوبکر است - بايد درآمد بسيار زيادي باشد که بخشي از آن از فدک بدست آيد.[5]
3. استفاده از کلام عمر بن خطاب است که خليفه اول ابوبکر را توصيه کرده فدک را براي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ باقي نگذارد چون بنيه مالي حکومت ضعيف است و کمبود درآمد دارد، پس لازم است درآمد عمومي دولت تقويت شود تا توانائي لازم براي دفاع از جنگهاي خارجي و سرکوب شورشهاي داخلي وجود داشته باشد.[6]
از اين سخن به روشني استفاده مي شود سرزميني که به واسطه درآمد و سود حاصل از آن، اموال حکومت تعديل مي شود و ضعف بنيه مالي آن تقويت مي گردد و به حکومت توانائي لازم جهت مقابله با جنگها و شورش ها عطا مي کند، حتماً بايد آن زمان داراي فوائد زياد و درآمد سرشار باشد.[7]
4. دليل چهارم، تأمل در کار معاويه است که فدک را به سه قسمت براي سه نفر تقسيم کرد[8] آن هم براي اشخاصي که به گواه تاريخ داراي ثروت عظيم از باغات و حيوانات و درهم و دينار بودند و منابع درآمد بيشماري را در اختيار داشتند. معلوم است فدک بايد از منابع عظيم و حاصلخيزي باشد، داراي درآمد بسيار، بعد از اينکه بين شان تقسيم مي شود مورد توجه هر يک قرار بگيرد.[9]
ملاحظه و دقت در اين چهار مطلب و ساير مطالبي که به مطالعه کتب تاريخ براي هر محقق و پژوهشگر حاصل مي شود، دلالت بر مدعا دارد که سرزمين فدک بسيار حاصلخيز و پردرآمد بود و جنبه اقتصادي بيشماري را در بر داشت، لذا بعضي از زمامداران را به طمع انداخت که آن را به تصرف خويش درآورند و صاحبانش را محروم نمايند.[10]
علاوه بر بعد اقتصادي، موضوع ديگري که در غصب فدک تأثير به سزائي داشت، بيم و هراس آنها جهت حفظ قدرت و سلطنت خودشان مي باشد، چون حکومت و سلطنت شان از مسير صحيح و سالم شکل نيافته بود و از راه حق و عدل ناشي نشده بود بلکه با فريب و زر و زور فراهم شده بود، پس سست و بي پايه شکل گرفته بود و در مقابل، صاحبان حقيقي حکومت را که واجد شرائط جانشيني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بودند و تصريح و تعيين از ناحيه پيامبر0 را نسبت به امامت و خلافتشان در پي داشتند در بين مردم و جامعه مي ديدند و از طرفي هم مي دانستند که مردم در عين حال که به حکومت و سلطنت اين زمامداران تن داده اند، اما به حقيقت مطلب و انحراف مسير خلافت و حکومت آگاه هستند و از کردار خود پشيمان، لذا نگران موقعيت بودند و هر لحظه در بيم و هراس به سر مي بردند و از هر گونه مخالفت و زمينه مخالفتي مي ترسيدند که مبادا سلطنت ظاهري از چنگ آنها بيرون ورد و به صاحب حقيقي بازگردد. بدين جهت قدرت اقتصادي صاحبان حقيقي حکومت را زمينه ساز سقوط حکومت خودشان مي دانستند، لذا به هر وسيله ممکن، دنبال اين بودند که سرمايه و ثروت و درآمدشان را از آنها بگيرند و تهي دست نمايند و يکي از موارد ثروت و درآمد سرزمين فدک بود که از فاطمه ـ سلام الله عليها ـ و اولادش غصب کردند و به تصرف خويش درآوردند تا از خطر محفوظ باشند.[11]
بعد از رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ابوبکر و همفکرانش، وجود اين قدرت اقتصادي را در دست همسر علي بن ابيطالب عليه السلام مزاحم قدرت سياسي خود مي ديدند و نگران بودند که مبادا مردم آنها را رها کرده، متوجه علي بن ابيطالب عليه السلام شوند و با او بيعت کنند، در حالي که شرائط اجتماعي و سياسي و معنوي و مادي را دارا باشد و واجد هر گونه امکانات است و قدرت مادي بسيار در اختيار دارد، پس تصميم گرفتند، علي بن ابيطالب عليه السلام و يارانش را از هر نظر منزوي کنند و از عدم توجه و مراجعه مردم جدا نمايند و اقتدار مالي و اقتصادي او را در هم بشکنند، پس اولين گام را به اين هدف، بر جداسازي سرزمين فدک برداشتند.
شاهد بر اين مطلب کلام جعفر بن محمد الصادق عليه السلام براي جناب مفضل بن عمر است که مي فرمايد:
«لمّا بويع ابوبکر اشار اليه عمر ان يمنع علياً و اهل بيته الخمس و الفي ء و فدکاً فان شيعته اذا علموا ذلک ترکوه و ابتلوا اليک رغبة في الدنيا فصرفهم ابوبکر عن جميع ما هو لهم؛ زماني که مردم با ابوبکر بيعت کردند و به حکومت رسيد، عمر بن خطاب به او توصيه کرد که علي بن ابيطالب و خاندانش را از گرفتن اموالي چون خمس و سهم ذوي القربي ممانعت کند و سرزمين فدک را از او جدا کند تا مردم و پيروانش دور او متفرق شوند و او را رها کنند و به خليفه روي آورند. پس ابوبکر هم به توصيه عمر عمل کرد در نتيجه حقوقشان را تضييع و اموالشان را از آنها تفکيک کرد».[12]
در اجراء اين تصميم به بهانه حديث ساختگي[13] «نحن معاشر الانبياء لا نورّث» از قول پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ که «انبياء بعد خودشان چيزي به ارث باقي نمي گذارند»، سرزمين فدک را تصرف کرده، حق حکومت و مورد درآمد آن قرارداد با اين که فاطمه ـ سلام الله عليها ـ رسماً آن را به تصرف داشت و در دست او بود و به اصطلاح فقهي (اعم از عامّه و خاصه) «ذواليد» ناميده مي شود در موارد وقوع نزاع، هيچ حاکمي در مقام قضاوت از شخص «ذواليد» تقاضاي شاهد و بيّنه نمي کند، از آن مخدّره شاهد خواست با اين حال او شاهدهائي آورد که پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فدک را در حال حيات خويش به او بخشيده است، ولي متأسفانه اعتناء نکرد و پذيراي مطلب نگشت.
نتيجه: آنچه را عوامل و موجبات ماجراي تلخ و تأسف بار غصب فدک مي توان گفت، دو عامل است:
1. عامل مادي و اقتصادي که فدک با درآمد سرشارش واجد آن بود، بعضي از حکام را به طمع ورزي واداشت.
2. عامل سياسي و اجتماعي و حکومتي که زمامداران نگران قيام و مخالفت اشخاصي مثل علي بن ابيطالب عليه السلام و اولادش بودند واز اقتدار اجتماعي و اقتصادي آنها بيم و هراس داشتند، بدين جهت در صدد منزوي کردن و از بين بردن نفوذشان برآمدند و منابع اقتصادي را از آنها منع و فدک را غصب کردند.
در خاتمه، سخني را از جناب استاد باقر مقدسي که بسيار جالب و زيبا بيان کرده است، خدمت شما عرض مي کنيم: « حاکمان و زمامداران در سلطنت و خلافت از اشخاصي که اهليت خلافت و جانشيني رسالت را داشتند، پيشي گرفتند و غصب خلافت نمودند و مسلط بر زمام امور جامعه شدند، کساني که اين جرات و جسارت را دارند خلافت را به ناحق غصب کنند برايشان غصب چيزهاي پايين تر از سلطنت (مثل فدک و خمس) بسيار آسان است. کساني که با خدا و رسولش مقابله نمودند و دستوراتشان را عمل نکردند برايشان مقابله با فاطمه و علي و ساير بني هاشم سهل و آسان است. پس همه اين کارها را مرتکب شدند به جهت اين که قدرت و سلطنت خود را حفظ و تقويت کنند و جبهه معارض و مخالف که صاحبان حقيقي حکومت باشند را تضعيف نمايند و به هر طريق ممکن از نظر مردم منزوي نمايند و تمام امتيازات مادي و معنوي را از آنها سلب نمايند، تا نتوانند جهت احقاق حقوق خود و هدايت مردم کاري بکنند».

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ناشر دار احياء الکتب العربيه، طبع دوم، چاپ مکتبة آيت الله العظمي المرعشي، 1404 هجري قمري، جلد 16، ص 236 و 237.
2ـ فدک في التاريخ، شهيد محمدباقر صدر(ره)، ناشر دار الکتب للطباعة و النشر ايران، ص 25 و 26.
3ـ فدک، موسوي قزويني و ملحقات آن اثر استاد باقر مقدسي، ناشر مطبوعات النجاح بالقاهره، طبع دوم، ص 173-176.

پی نوشتها:
[1] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ناشر دار احياء الکتب العربيه، طبع دوم، 1378 هجري، از منشورات مکتبة آيت الله العظمي المرعشي، 1404 هجري، ج 16، ص 236. - الصدر الشهيد، محمدباقر، فدک في التاريخ، ناشر دارالکتب للطباعة و النشر ايران، ص 26.
[2] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ناشر دار احياء الکتب العربيه، طبع دوم، 1378 هجري، از منشورات مکتبة آيت الله العظمي المرعشي، 1404 هجري، ج 16، ص 214.
[3] . صدر ، محمدباقر، فدک في التاريخ، ناشر دارالکتب للطباعة و النشر ايران، ص 26.
[4] . همان، ص 25.
[5] . همان، ص 25.
[6] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ناشر دار احياء الکتب العربيه، طبع دوم، 1378 هجري، از منشورات مکتبة آيت الله العظمي المرعشي، 1404 هجري، ج 16، ص 216.
[7] .صدر ، محمدباقر، فدک في التاريخ، ناشر دارالکتب للطباعة و النشر ايران، ص 26.
[8] . استاد مقدسي، باقر، ملحقات فدک للموسوي القزويني، ناشر مطبوعات النجاح بالقاهره، طبع دوم، ص 176.
[9] . همان، ص 174.
[10] . کشکول السيد حيدر آمدي، به نقل از ملحقات فدک للاستاد المقدسي، ناشر مطبوعات النجاح بالقاهره، طبع دوم، ص 175.
[11] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ناشر دار احياء الکتب العربيه، طبع دوم، 1378 هجري، از منشورات مکتبة آيت الله العظمي المرعشي، 1404 هجري، ج 16، ص 214.
[12] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ناشر دارالکتب الاسلاميه، چاپ دوم، ج 23، ص 511.
[13] . مقدسي، باقر، ملحقات فدک للموسوي القزويني، ناشر مطبوعات النجاح بالقاهره، طبع دوم، ص 173.
منبع: اندیشه قم