پرسش :

آیا امام حسین علیه السلام در کربلا یک برنامه ای برای مبارزه داشت ؟ یا براساس جمله «ان الله شاء ان یراک قتیلا» برای مرگ می رفت؟


شرح پرسش :
پاسخ :
سوال از دو بخش تشکیل یافته است که به همدیگر وابسته هستند که عبارتند از این که ـ آیا امام حسین ـ علیه السلام ـ طبق بیان پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ان الله شاء ان یراک قتیلا دستور خصوصی و امر به کربلا رفتن داشت؟ و این که آیا واقعه کربلا امر و مشیت تکوینی خداوند بود یا مشیت تشریعی؟
برای روشن شدن قسمت اول سوال باید به این ماجرا توجه داشته باشیم. سوّمین پیشنهاد انصراف از سفر عراق به امام از طرف برادرش محمد حنفیه انجام گرفته که برای مناسک حج و دیدار حسین بن علی به مکه وارد شده بود و بنا به نقل علامه حلی شدیداً مریض بود.[1] شبانه قبل از حرکت امام به حضور وی رسید و عرضه داشت که مردم کوفه پیمان شکن هستند به آن جا نروید. و پیشنهاد نمود که در این صورت بهتر است به جای عراق به یمن یا منطقه امن دیگری حرکت کند. امام ـ علیه السلام ـ فرمود پیشنهاد شما را نیز مورد توجه قرار می دهم ولی امام حسین ـ علیه السلام ـ صبح به سوی عراق حرکت کرد، چون خبر به محمد حنفیه رسید سریعاً خود را به امام رساند به امام عرض کرد که قرار بود در مورد پیشنهاد من فکر کنید. امام فرمود که پیامبر را درخواب دیدم فرمود که یا حسین اخرج الی العراق فانّ الله تعالی شاء ان یراک قتیلا.[2] حالا بحث در این است که این روایت دستور خصوصی بر امام ـ علیه السلام ـ است یا نه؟
منظور از دستور خصوصی یا این است که باید حسین ـ علیه السلام ـ به کربلا برود و در آن جا شهید شود و اگر مثلاً امام صادق ـ علیه السلام ـ در آن زمان بود به جای امام حسین ـ علیه السلام ـ تکلیف قیام و رفتن به کربلا را نداشت. چون روایت فقط از حسین ـ علیه السلام ـ این حرکت را خواسته است و یا منظور از خصوصي بودن این است که چون امام حسین ـ علیه السلام ـ طبق جریانات زمان خود و خطراتی که اسلام را تهدید می کرد با اختیار خودش اقدام به قیام می کند، در خصوص این اقدام امام حسین و جریان مطالبی از قبل و از سوی پیامبر گفته شده است؟! مسلماً قسم اول درست نیست چون اوّلاً روایتی نداریم که این نوع دستور خصوصی را ثابت کند ثانیاً روایت ان الله تعالی شاء ان یراک قتيلاً این دستور را نمی رساند. ثالثاً اگر هم دستور خصوصی را می رساند اجباری بودن قیام حسین ـ علیه السلام ـ را از طرف خداوند ثابت می کرد که این هم دو نتیجه و تالی فاسد دارد: 1ـ اگر امر و دستور خصوصی باشد آن وقت شهادت حسین ـ علیه السلام ـ چندان ارزشی نداشت و این حرکت و عمل بی سابقه و صبر و استقامت فوق العاده که نه تنها انسان ها بلکه ملکوتیان را نیز متحيّر ساخته است از شهادت و جانبازی یک فرد معمولی که با اختیار خویش شهادت را پذیرفته است کم ارزش تر خواهد بود. زیرا این فرد با اراده و اختیار خویش این راه را انتخاب کرده ولی حسین ـ علیه السلام ـ در انتخاب این راه مقدر و معیّن مجبور بوده و نمی توانست بر خلاف مشیت و تقدیر خداوند حرکت کند. 2ـ نباید لشکر کوفه و کشنده گان حسین ـ علیه السلام ـ را خیلی مورد ملامت قرار داد زیرا مگر نه این است که کشته شدن حسین ـ علیه السلام ـ خواسته خداوند بود و هر مقتولی به ناچار نیازمند قاتل است. خلاصه همان گونه که مقتول مجبور است قاتل نیز مجبور بوده است.[3]
اما اگر منظور از دستور قسم دوّم باشد. این مورد قبول است و روایت نیز دلالتش بر آن آشکار است. چون خداوند می دانست که حسین بن علی این فرمان بزرگ الهی را با اراده و اختیار خویش اطاعت خواهد نمود و همه آن چه را که غیر خداست فدای راه خدا خواهد کرد. لذا قبلاً همین موضوع را به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ خبر داده بود ولی این علم خدا و این خبر قبل از حادثه کربلا کوچک ترین تاثیری در سلب اختیار از امام حسین ـ علیه السلام ـ ندارد.
فقط از باب تاکید بر تصمیم و اراده حسین ـ علیه السلام ـ است و این که خدا می خواهد حسین را کشته ببیند.[4]
پس نتیجه بحث در بخش اول سئوال این است که حسین ـ علیه السلام ـ دستور خصوصی و اجباری برای ایجاد واقعه کربلا به معنای قسم اول نداشت ولی طبق وظیفه امامت که حفاظت از دین خدا و اصلاح جامعه است با اختيار خودش حرکت کرد و در مورد این حرکت حسین بن علی ـ علیه السلام ـ خبرهایی داده شده که دلالت بر تاکید در اراده حسین ـ علیه السلام ـ دارند که از جمله آن روایت ها روایت ان الله تعالی شاء ان یراک قتیلا می باشد.
اما بخش دوم سوال که آیا کار حسین ـ علیه السلام ـ مشیت تکوینی خداوند بود یا تشریعی! از جواب بخش اول معلوم می شود. اصلاً اجبار یا اختیاری بودن واقعه کربلا منشاش همین بخش دوم است که اگر مشیت تکوینی باشد حسین ـ علیه السلام ـ در کارهايش مجبور است ولی اگر تشریعی باشد، اختیار دارد کما این که ثابت شد که حسین ـ علیه السلام ـ اختیار داشت چون اگر اختیار نداشت اصلاً شهادت ارزش نداشت. پس واقعه کربلا نیز مشیت تشریعي خداوند می باشد نه تکوینی.[5] و برای روشن شدن معنای تکوینی و تشریعي به این نکته توجه باید کرد که مشیت و تقدیر خداوندگاهی تکوینی است و گاهی تشریعی. اراده تکوینی خداوند به طور کلی از اختیار بندگان خارج است و انسان ها در مقابل این مشیت مجبور و ناچارند مانند تولد، مرگ، خلقت زمین و آسمان ، اما تقدیر تشریعي عبارتست است از این که خداوند انجام پذیرفتن و یا ترک شدن را صلاح بداند وقوع و یا ترک آن را بخواهد و طبق خواسته و صلاح دید امر به انجام آن یا نهی از ترک آن کند.
اما با وجود این تقدیر و اراده الهی و با وجود این امر و نهی اختیار انجام و یا ترک آن را به اراده خود افراد محوّل کند. مانند تکالیف شرعی از قبیل روزه، نماز، حج، جهاد، مشیت خداوند تعلق گرفته که این تکلیف ها انجام پذیرد ولی نه بدون واسطه بلکه امر تعلق گرفته و افراد را نیز مخیر گذاشته است.[6]
اینک با روشن شدن این دو نوع مشیت و اراده بر می گردیم به اصل موضوع مورد بحث، حسین ـ علیه السلام ـ اوضاع و شرایط را چنان می بیند که خود را مشمول فرمان الهی کتب علیکم القتال[7] می داند که باید قدم به میدان جنگ و جهاد گذاشت و آن گاه به ارزش اقدام و عظمت حرکت حسین ـ علیه السلام ـ بیشتر پی می بریم که بدانیم او نه تنها از نظر اراده تکوینی در انتخاب مسیر خویش مجبور و ملزم نبود و از ابتدا این راه را آزادانه و با اراده و خواست خود انتخاب نمود بلکه تا مرحله شهادت در هر قدم و در هر لحظه برای وی امکان داشت از راهي که انتخاب کرده بود منصرف گردد و مانند تمام عقلای قوم برای متوقف ساختن برنامه سفر عراق دلایل عقلی و شرعی فراوان که برای هر شنونده ای مورد قبول باشد اقامه نماید؛ ولی حسین ـ علیه السلام ـ بر خلاف تمایل و پیشنهاد انسان ها امر پروردگار و خواسته او را مقدم داشته و قدم به میدان جهاد بگذارد و با نداشتن نیروی کافی در مقابل دشمن در ظاهر شکست بخورد ولی نتیجه باطنی آن در دراز مدت همان است که به هنگام خروج از مدینه در وصیت نامه اش نوشت انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدّی ....[8]

خلاصه:
رفتن کربلا یک امر تشریعی از طرف خداوند می باشد و امر تشریعی هم هیچ اجباری و دستور خصوصی از نوع قسم اول در آن وجود ندارد بلکه اختیار است که موجب می شود کار حسین ـ علیه السلام ـ جاودانه باشد و باعث شگفتی عالم وجود شود و هر حدیثی هم در مورد کربلا بیان شده خبر از وقوع و تاکید جریان کربلا است نه امر و دستور به آن.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مقتل شوشتری، گرد آورنده ابراهیم سلطانی نسب، ناشر آرام دل، ص 32.
2ـ لهوف، سید بن طاوس، ص65
3ـ بيست سخنرانی پیرامون حماسه سازان، حجه الاسلام صادقي واعظ (قمی)

پی نوشتها:
[1] . قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، چاپ تهران، ج 1، ص 322.
[2] . لوط ابن یحیی، ابي مخنف، مقتل، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی با تحقیق استاد محمد هادی یوسفی غروی، ص 31.
[3] . نجمی، محمد صادق، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، انتشارات اسلامی، ص 66.
[4] . شیخ محمد بن طاهر السمّاوي، سلحشوران طفّ، انتشارات زائر، ص 61.
[5] . نجمي، محمد صادق، سخنان حسین از مدینه تا کربلا، انتشارات اسلامی، ص 69.
[6] . امامت پژوهی، بهکوشش جمعی از نویسندگان، زیر نظر دکتر محمود یزدی مطلق فاضل، انتشارات دانشکده علوم اسلامي رضوی، ص 230.
[7] . بقره / 216.
[8] . نجمی، محمد صادق، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، انتشارات اسلامی، ص 71.
منبع: اندیشه قم