پرسش :

چرا امام حسین ـ علیه السلام ـ بین جوان خود علی اکبر و سایر افراد مانند قاسم فرق گذاشت این عمل از امام که برای همه باید پدری مهربان باشد پذیرفتنی نیست؟


شرح پرسش :
پاسخ :
عاشورا و حوادث آن دارای دو رویه است و هر سوی آن نمایشگاه و نمایانگر یک بعد انسان و ویژگی های او می باشد. یک سوی آن که سپاه و لشکر ابن زیاد به رهبری یزید فرزند معاویه و عملکرد آنان را نشان می دهد که مظهر و آینه تمام نمای پستی و ناجوانمردی، پلیدی و گمراهی، پشت کردن به تمام ارزش های انسانی و الهی برای رسیدن به متاع اندک و بی ارزش دنیا می باشد.
اما سوی دیگر این حادثه جانسوز آینه تمام نمای ارزش های انسانی و الهی و تجلیّ گاه نهائی عشق، صفا، صمیمیت و عرصه تسلیم در برابر اراده الهی و میدان مبارزه در برابر طاغوت زمان به انگیزه رهایی انسان و انسانیت از زیر يوغ گمراهی و شقاوت و بدبختی می باشد که در یاران اندک و اهلبیت مظلوم امام حسین ـ علیهم السلام ـ و عملکرد جانانه آنان به رهبری امام زمان شان یعنی سالار شهیدان به منصه ظهور گذاشته شده است. اگر برای هر کدام از ارزش های انسانی و الهی و روحی و باطنی در نظر بگیریم، بی تردید مظهر و مطلع آن عملکرد امام حسین ـ علیه السلام ـ و اهل بیت و یاران آن بزرگوار می تواند باشد.
در سوال توضیح داده نشده است که امام حسین ـ علیه السلام ـ در چه موردی بین جناب علی اکبر ـ علیه السلام ـ و سایر جوانان و افراد در روز عاشورا فرق قائل شده است؟ مطالعه تاریخ خونبار کربلا نشان می دهد که امام حسین ـ علیه السلام ـ نه تنها بین جوانان هاشمی فرق نگذاشته بلکه در شب عاشورا از همه یاران و اصحاب و اهل بیت خودش تجلیل نموده به گونه اي که همه را یکسان مخاطب قرار داده و فرمود: «من اصحابی با وفاتر و بهتر از اصحاب خود و خانواده ای فرمانبردارتر و به صله رحم پای بندتر از خاندان خود نمی شناسم. پس خدای، شما را جزای نیکو دهد...»[1] و هنگامی که اصحاب و یاران آن حضرت به شهادت رسیدند و نوبت به اهل بیت رسید، اولین کسی که اذن رفتن به میدان جنگ خواست علی اکبر ـ علیه السلام ـ بود: «و آن حضرت (یعنی علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ ) از نیکو صورت و زیبا ترین مردم بود و شبیه ترین افراد به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود، از پدرش دستور خواست که به میدان جنگ برود، دستور داد آن گاه بدو نگریست و چشم به زیر انداخت و بگریست».[2] و هنگام میدان رفتن قاسم بن الحسن ـ علیهما السلام ـ، برادر زاده آن بزرگوار، او را در آغوش گرفت و با هم گریستند و به او اذن رفتن به میدان نداد پس آن جوان (قاسم) بر دست و پای عموی خود افتاد و بوسه می داد تا اذن گرفت و به میدان رفت. و بعد از شهادت قاسم امام ـ علیه السلام ـ بدن شریف او را در آغوش گرفته و در کنار پسرش علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ نهاد با کشته گان دیگر از اهل بیت خود که برگرد او بودند»[3] همان گونه که بر بالین بدن به خون آغشته علی اکبر آمد و او را در آغوش گرفت. چنان که هنگام شهادت جون بن ابی مالک غلام ابی ذر غفاری که «بنده سیاه بود (و پیش از میدان رفتن اش) امام حسین ـ علیه السلام ـ به او گفت تو را مرخص کردم که در پی ما آمدی، ... مبادا در این راه آسیبی به تو برسد... جون گفت: ای فرزند رسول خدا ..... به خدا قسم که بوی من نا خوش وحسب من پست و رنگم سیاه است ... به خدا سوگند از شما جدا نگردم تا خون سیاه من با خون شما آمیخته گردد، و قتال کرد تا شهید شد و امام بر بالای سر او آمد همان گونه که بر سر جوانان هاشمی آمد و گفت: خدایا روی او را سفید گردان و بوی او را خوش کن و حشر او را با نیکان قرار ده و او را با محمد و آل محمد ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ آشنا و همنشین گردان».[4] و البته این روش امام ـ علیه السلام ـ بود درباره همه شهدا و جوانان که از یاران و اصحاب و اهل بیت آن بزرگوار به شهادت می رسیدند، چه آن که حسین سمبل ایثار، فداکاری، عدالت و مساوات است و او شهید راه عدالت و مبارزه با تبعیض و بی عدالتی است .
ای کاش ما او را بهتر می شناختیم و اندکی در زندگی حسینی می اندیشيدیم که به حسین اندیشیدن آغاز راه سعادت و کرامت و حسینی شدن اوج و انتهای سعادت و خوش بختی است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، شیخ عباس قمی.
2ـ حماسه حسینی، شهید علامه مطهری.

پی نوشتها:
[1] . قمی، شیخ عباس، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ص 243.
[2] . قمی، شیخ عباس، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ص 337.
[3] . همان، ص 341.
[4] . همان، ص 306ـ307.
منبع: اندیشه قم