پرسش :

مبا وجود اين که حضرت اباالفضل العباس ـ عليه السلام ـ 30 نفر را فراري داد چرا امام چند روز قبل از واقعه عاشورا سپاه حر را غافلگیر نکرد و شکست نداد؟ نبع:اندیشه قم


شرح پرسش :
پاسخ :
جهاد در اسلام، تلاشي است توأم با رنج و مشقت در راه اعتلاي کلمه حق در جهان، جهت رهايي از استعمار فکري و فرهنگي و عقيدتي.
در اسلام، جهاد به معني نابودي طرف مقابل نيست. بلکه نوعي زنده کردن ايشان است. لذاست که آخرين راه بعد از نصيحت و خطابه و يادآوري حق، جنگ و قتال بوده است.
هر شخصي که پا به ميدان مبارزه مي گذارد به دنبال پيروزي خود و شکست دشمن است، ابي عبدالله ـ عليه السلام ـ نيز از اين قانون مستثني نيست. ولي شکست و پيروزي از نظر آن حضرت مفهوم ديگري دارد، که براي برخي درک و تصور آن دشوار است. پيروزي از نظر امام ـ عليه السلام ـ ، انجام دادن وظيفه الهي و به پايان بردن مسئوليت شرعي و تحکيم ارزش هاي انساني است، خواه در اين راستا پيروزي ظاهري به دست آيد يا نيايد. مقصود اصلي امام حسين ـ عليه السلام ـ امتثال امر خداوند و حفظ دين و حمايت از حق بوده است که با کشيدن خط بطلان بر حکومت بني اميه همراه بود.
در جواب به پرسش فوق مي توان دو نظريه را مورد بررسي قرار داد. اولا چرا امام ـ عليه السلام ـ در زماني که توان دشمن کمتر بود، جنگ را آغاز نکرد، و ثانيا چرا امام ـ عليه السلام ـ با حيله و ترفند از شکست خود در جنگ جلوگيري نکرد.
در بيان فرضيه اول که چرا امام آغاز گر جنگ نبود، بايد گفته شود امام در موارد متعدد بيان فرموده بودند که ما آغازگر جنگ نخواهيم بود.
ايشان در قيام خود همواره از يک سري شيوه ها و تاکتيک هاي تبليغي استفاده کردند تا بدين وسيله حقيقت را بر مردم آگاه سازند، سعي ايشان و يارانش در بيداري دل هاي مردم کوفيان آن چنان خودنمايي مي کند که بيان آنها شايد اطاله کلام گردد، ولي در اشعار، سخنراني ها، رجزها و موارد ديگر کاملا مشهود است.[1] سعي امام در بيداري مردم و عدم جنگ با ايشان مهم ترين دليل است بر اين که چرا امام ـ عليه السلام ـ جنگ را شروع نکردند. در تاريخ کربلا نيز هست که حتي امام ـ عليه السلام ـ تقاضاي برگشت به مدينه را دارند ولي اين سپاه کوفه بود که قبول نمي کنند.[2]
در فرضيه دوم که چرا امام ـ عليه السلام ـ با حيله و ترفندي از شکست جلوگيري نکردند، بايد گفته شود که در قاموس قرآن و فرهنگ اهل بيت ـ عليهم السلام ـ پيروزي بر دشمن از راه هاي غير متعارف همچون ظلم و حيله و نيرنگ محکوم است.
پيروزي بر دشمن در جنگ از مهم ترين دستاوردهاي يک جنگ شمرده مي شود ولي چنان چه اين پيروزي همراه با ذلت و پيروي از اخلاق رذيله باشد ارزش نخواهد داشت.
در واقعه کربلا نيز امام ـ عليه السلام ـ که قرآن ناطق زمان خود بودند و اخلاق اسلامي و آزاد منشي را زينت خود کرده بودند، هيچ گاه در صدد پيروزي همراه با رذايل اخلاقي نبوده اند.
در خبر شهادت قيس بن مسهر که خبر از وضعيت نا آرام کوفه داشت. در همين زمان طرماح بن عديّ بن حاتم طايي که از کوفه آمده بود، از امام درخواست مي کند ، قبل از اين که سپاهيان کوفي به کمک حر بيايند با سپاه هزار نفري حر بجنگد . امام مي فرمايند ما با حر قراري داريم که از آن تخلف نمي کنيم.[3]
در منطقه شراف به دستور امام ـ عليه السلام ـ آب فراواني ذخيره مي گردد . در همان زمان سپاه تشنه حرّ به امام ـ عليه السلام ـ مي رسد و حرّ از امام ـ عليه السلام ـ مي خواهد تا به سپاه آب دهند. امام ـ عليه السلام ـ نيز به اصحاب فرمودند تا آب ذخيره خود را به آنان دهند و ايشان را سيراب کنند.[4]
بي شک برخورد امام ـ عليه السلام ـ با سپاه دشمن همراه با اخلاق اسلامي بود. هر چند امام ـ عليه السلام ـ در موارد متعدد توان غافلگيري و مکر و حيله را داشت ، امّا پايبندي به اصول انساني و اسلامي، ايشان را از اين اعمال مبرا مي ساخت.
امام حسين ـ عليه السلام ـ مي توانست آب را ببندد و سپاه تشنه حر را قلع و قمع کند و آنچنان که علامه مجلسي فرمودند: از کمک فرشتگان در نابودي سپاه کوفه کمک بگيرند.[5] ولي هدف ايشان بيداري سپاه حر و کوفيان بود، نه کشتن و کشته شدن.
اينک مي توانيم پي ببريم که چرا امام ـ عليه السلام ـ ، برادر خود را جهت کشتن غافلگيرانه به سمت سپاه کوفه نفرستاد ، هدف امام ـ عليه السلام ـ بيداري بود هر چند از سپاه چند هزار نفري تعداد معدود و اندک ، همچون حر بن يزيد رياحي به واسطه اخلاق اسلامي به دامان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ پناهنده شوند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ حماسه حسيني، شهيد مطهري، انتشارات صدرا.
2ـ پرسش ها و پاسخ هاي دانشجويي، شماره 13، محرم.
3ـ سوگنامه آل محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ، محمد محمدي اشتهاردي.

پی نوشتها:
[1]. محمد بن محمد الشيخ المفيد، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، قم، موسسه آل البيت(ع)، 1413ق، ج2، ص96.
[2]. احمد بن داود دينوري، اخبار الطوال، قم، انتشارات الرضي، 1960م، ص247.
[3]. محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، قاهره، انتشارات دارالمعارف، 1983م، ج5، ص406.
[4]. عبدالله بن قتيبه دينوري، الامامة و السياسة، قم، منشورات الشريف الرضي، 1413ق، ج2، ص5.
[5]. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، بيروت، موسسه الوفاء 1403ق، ج44، ص331..
منبع:اندیشه قم