پرسش :

نقش جريان نهضت آزادي در انقلاب اسلامي چيست؟


شرح پرسش :
پاسخ :
در تاريخ معاصر ايران و در واکنش به رشد صنعتي و پيشرفت مادي تمدن غرب و هجوم ارزشها و سرمايه‌هاي غربي دو جريان به وجود آمده است : جريان اول، جريان احياء فكر ديني و اسلام مبارز و خط اصيل اسلام مي‌باشد كه از سيد جمال الدين اسد آبادي و جنبش تنباكو به رهبري ميرزاي شيرازي تا امام خميني و انقلاب اسلامي استمرار و تداوم داشته است. جريان دوّم كه در دوران پنجاه ساله اخير داراي سوابق تشكيلاتي بود جريان تجدّد و پيروي از تمدن غرب و يا شرق است كه مربوط به نيروهاي غير اسلامي و نيروهاي مسلماني مي‌باشد كه هدفشان حكومت اسلامي نبود و مبارزاتشان حداكثر جنبه ناسيوناليستي و يا ضد استبدادي داشت. كساني چون ملكم خان‌ها و تقي‌زاده‌ها و گروه ‌هايي همچون حزب توده،جبهه مليّ و جناحهايي از نهضت آزادي از اين مجموعه هستند که هر چند تعدادي از آنها گرايش به شرق و تعدادي گرايش به غرب داشتند، ولي به خاطر بستر فكري متأثر از آراء و فلسفه‌هاي سياسي غرب و برخاسته از آنها داراي يك كليّت تا حدّي مشترك فكري بودند و در نهايت به همديگر نزديك مي‌شدند. اينها خواهان حفظ سلطنت و قانون اساسي گذشته و يا جمهوري‌هاي دموكراتيك بودند كه از نظر ماهيّت و ايدئولوژي متفاوت با حكومت اسلامي بود و در چارچوبة نظامهاي سياسي موجود حاكم بر جهان قرار مي‌گرفت. همچنين آنها از نظر روش مبارزه با روش حركت انقلاب اسلامي ايران در تضاد و مخالفت بودند. جناح چپ اين جريان را شرق محوراني تشكيل مي‌دادند كه تابع بي‌چون و چراي سياستهاي شوروي بودند و بر اساس دستورالعمل‌هاي آن عمل مي‌كردند و جناح راست اين جريان را غرب‌باوراني تشكيل مي‌دادند كه وجهه مشخصه عمده فكر و بينش آنها ليبراليسم بود.
جريان ليبراليسم در شكل نهضت آزادي ايران با نخست وزيري بازرگان و با تشكيل يك حكومت ائتلافي حدود 9 ماه مسئوليت اجرايي مملكت را به عهده گرفتند، جرياني كه در دوران مبارزه با رژيم طاغوت همواره خواهان اصلاحات به جاي انقلاب بود و معتقد به مبارزه پارلمانتاريستي در چارچوب قانون اساسي، و شعار معروفشان اين بود كه شاه بايد سلطنت كند نه حكومت. اينها با داشتن رگه‌هاي ليبرالي ، ناسيوناليستي و غربگرايانه و سياست‌ گام به گام و با اصالت دادن به علم و تخصص و روحيه رفاه طلبي و عدم اعتقاد و اتكاء به مردم و اصل شمردن «نفي استبداد» به جاي «نفي سلطه خارجي» خطر سرمايه‌داران وابسته، سيستم و روابط حاكم بر ارتش كه براساس نظم دلخواه آمريكا شكل گرفته بود و نيز خطر وابستگان فكري و فرهنگي غرب و آمريكا را ناديده مي‌گرفت و حركت انقلابي ملت ايران را كند و در زمينه‌هايي متوقف مي ساختند. با اين ديد و بينش ، آنها در مورد سياست خارجي كه امتداد طبيعي سياست داخلي است، اعتقادي به استقلال به معناي واقعي کلمه و شعار نه شرقي و نه غربي و جهان شمول بودن انقلاب و صدور انقلاب و بسياري اصول ديگر نداشتند و مسأله اسلام و مكتب را امري شخصي در برخورد با مسائل جهاني مي‌دانستند و مسائل ايران را به عنوان يك واحد ملّي از مسائل جهان جدا تصور كرده و تقدم را به حل مشكلات داخلي كشور بدون ربط دادن آنها به جهان استكباري، مي‌دادند، آنها معتقد به سياست موازنه و عملاً به نفع غرب بودند... آنها با حسن ظن نسبت به آمريكا و اعتقاد به داشتن روابط و مذاكره با آمريكا در حقيقت به مذاكره‌اي كردن انقلاب (يعني مورد معامله قرار دادن انقلاب) معتقد بودند. همان جريان خطرناك و ضد انقلابي كه در مصر و سازمان آزاديبخش فلسطين كار انقلاب را به سازش و معامله كردن كشاند. نظر دولت موقت اين بود كه ما نبايد كاري كنيم كه آمريكا از دست ما عصباني شود و بايد شعار مرگ بر آمريكا را از ذهن مردم بيندازيم در حالي كه امام امّت خميني كبير (ره) مي‌فرمودند: «هرچه فرياد داريد بر سر آمريكا بكشيد».«ما آمريكا را زير پا مي‌گذاريم»، «ما هر چه مي‌كشيم از آمريكا مي‌كشيم، آمريكا دشمن شماره يك ملت ماست.»«ايران بايد تا قطع تمام وابستگي‌هاي سياسي، نظامي، اقتصادي، فرهنگي خود از آمريكا به مبارزات قاطع خود عليه اين جهان‌خوار بي‌رحم ادامه دهد.»، «رابطه ما با آمريكا رابطه بره و گرگ است و رابطه مظلوم با ظالم.»[1]
از سويي ديگر شيوه مبارزه امام خميني(ره) بسيار ساده و به دور از هر نوع پيچ و خم سياست بازيهاي امروزه بود. او از ابتدا هدف خود را نه در پيروزي و تحقق خواسته‌هاي خود مردم بلكه در اجرا و اداي تكليف شرعي قرار داد. او مي‌فرمود كه ما صرفاً به تكليف الهي و شرعي خود عمل مي‌كنيم يا پيروز مي‌شويم يا كشته مي‌شويم كه در هر صورت پيروزيم.
اين شيوه مبارزه براي كساني كه سالها به روشهاي سياسي ماكياولي عادت كرده بودند و اعمال تاكتيك‌هاي سياسي غربي را در مبارزات اجتماعي و معاملات سياسي خود مي‌پسنديدند بسيار ناخوشايند بود و نه تنها دولتها و مخالفين ايشان را به خشم مي‌آورد. بلكه براي نزديكان و همراهان ايشان نيز شگفت‌آور بود.
مهندس بازرگان و ياران ليبرالش از كساني بودند كه بيش از همه از اين شيوه برخورد امام عصباني و گيج بودند.[2] امام امت با شناخت دقيق از تجربيات گذشته با بيان معروف «آمريكا از انگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر و شوروي از هر دو بدتر و از همه پليدتر، اما امروزه سروكار ما با اين خبيثها هست، با آمريكاست.»[3] راه هر نوع نفوذ و اميد را بر وابستگان به سياستهاي خارجي براي شركت در مبارزه و دزديدن ثمرات مبازرات مردم بستند

پی نوشتها:
[1] . موثقي، سيد احمد، مجموعه مقالات سياسي، ص 324، 314، قم، دفتر تبليغات حوزه علميه قم، ارسال، 72.
[2] . محمدي، منوچهر، تحليلي بر انقلاب اسلامي، ص 97، تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، چاپ اول، 1365.همچنين در این زمینه مراجعه شود به مصاحبه مهندس بازرگان با حامد الگار در «مواضع نهضت آزادی در برابر انقلاب اسلامی » انتشارات نهضت زنان مسلمان، ص 124.
[3] . امام خميني، روح الله، صحيفه نور، جلد اول، ص 205.
منبع: اندیشه قم