پرسش :

معني مردم سالاري ديني چيست؟ چرا در سال هاي اخير از اين واژه بيشتر استفاده مي شود؟


شرح پرسش :
پاسخ :
به منظور پاسخ گويي به اين سوال ابتدا لازم است درباره واژه دموکراسي که ارتباطي تنگاتنگ با مفهوم مردمسالاري پيدا مي کند توضيح داده و نسبت آن را با آموزه هاي ديني مورد بررسي قرار دهيم تا بهتر بتوانيم معنا و جايگاه مردمسالاري ديني را درک نماييم . دموكراسي كه رايج ترين اصطلاح در علم سياست است دو كلمه يوناني Demos به معناي مردم و Kratos به معناي قدرت و حكومت آمده و تركيب آن دو "حكومت مردم" معني ميدهد.1
اين واژه كه ابتدائاً در دولت - شهرهاي يونان كهن پديد آمد به معناي حقّ اتخاذ تصميم همگان دربارة مسايل مورد علاقة عمومي و يا به عبارتي به معناي حكومت مردم بر مردم ميباشد و معيارها و ويژگيهاي آن به طور خلاصه از اين قرارند:
الف. مردم با انتخاب خود، نمايندگاني را براي تصميم گيريهاي كلان انتخاب كنند، اين انتخابات بايد آزاد باشد يعني هر شهروندي حقّ رأي دادن داشته باشد و رأي دهنده از طريق مخفي بودن رأي در مقابل ارعاب محافظت مي شود ضمن اينكه منتخب او بايد آزادانه بيانش را مطرح كند.
ب. چنين انتخاباتي گزينش مؤثر را امكانپذير كند يعني گزينش انتخاب كنندگان فقط محدود به يك حزب نباشد و بايد اكثريت آراء در مقابل دولت صاحب قدرت منجر به تغيير شود.
ج. سومين ويژگي آن است كه اکثريت برگزيدة نمايندگان، حق قانونگذاري، حقّ رأي براي مالياتها و مهار بودجه و استيضاح علني و بحث و انتقاد و مخالفت با اقدامات حكومت را بدون آن كه مشمول تهديد به مداخله يا بازداشت شود را داشته باشد.2
اين كلمات خلاصه اي بود از معناي دموكراسي كه عمدتا غربي ها آن را مطرح کرده اند . امّا اينكه آيا دموكراسي در اسلام هست يا خير؟ توجه شما را به نظريات دو انديشمند اسلامي جلب مي كنيم:
شهيد مطهري (ره) در اين مورد مي گويد: در اسلام ... آزادي فردي و دموكراسي وجود دارد، منتها با تفاوتي كه ميان بينش اسلامي و بينش غربي وجود دارد... در نقطة مقابل دموكراسي و آزادي "مدل غربيها"، دموكراسي اسلامي قرار دارد. دموكراسي اسلامي بر اساس آزادي انسان است امّا اين آزادي انسان در آزادي شهوات خلاصه نمي شود. از ديدگاه اسلام، آزادي و دموكراسي بر اساس آن چيزي است كه تكامل انساني انسان ايجاب مي كند، يعني آزادي حق انسان بما هو انسان است... دموكراسي در اسلام يعني انسانيت رها شده، حال آن كه اين واژه در قاموس غرب معناي حيوانيت رها شده را متضمّن است.3
همين طور آيت الله مصباح يزدي در اين مورد معتقد است كه: دموكراسي جديد در غرب هنگامي شروع شد كه متدينين غربي متوجه شدند كه آيين مسيحيت كارايي و قابليت اين را ندارد كه در تمام جنبه هاي زندگي انسان به ويژه زندگي اجتماعي نقش داشته باشد و قانونگذاري نمايد. از اين رو گفته اند حوزة كاربرد دين و حكمراني خدا محدود به زندگي انسان و چگونگي رابطة او با خدا باشد يعني دين فقط بايد احكام را بگويد و ديگر ربطي به آن ندارد كه در حوزة سياست و حكومت دخالت كند و... حال آيا اسلام هم مانند مسيحيت تحريف شده است كه نتواند درباره مسائل اجتماعي و حكومتي و بين المللي نظر دهد و حكم كند؟ ... آيا اسلام به ما اجازه مي دهد فقط در مسائل نماز، روزه، زكات و مانند اينها به سراغ خدا برويم، امّا در مسئله حكومت و سياست معيار مشروعيّت قانون را رأي مردم بدانيم... امّا اگر منظور از دموكراسي اين باشد كه مردم در چارچوب احكام الهي و قوانين شرعي در سرنوشت خود مؤثر باشند، چنين تعبيري با دين مخالفت ندارد.4 در يك كلام بايد گفت كه اگر دموكراسي را به معناي ارج نهادن به رأي مردم در چارچوب ارزشها و اصول پذيرفته شده، تفسير كنيم مي توان از سازگاري حكومت ديني با دموكراسي سخن بگوئيم. بر اين اساس، در جامعة اسلامي رأي اكثريت تا آن جا محترم و نافذ است كه با اصول و مباني ديني سازگاري داشته باشد که به چنين شيوه حکومتي «مردمسالاري ديني» مي گويند . به عبارتي مردمسالاري ديني عبارت است از : «مشاركت مردم در سرنوشت خود در راستاي فرامين الهي. »
در پاسخ به اينکه چرا در سال هاي اخير واژه مردمسالاري ديني بيشتر به کار مي رود لازم است بگوييم که اولاً اين موضوع در دوران بعد از انقلاب اسلامي به طور جدّي مورد نظر قرار داشته است و هدف اصلي انقلاب اسلامي نيز حاکميت مردمسالاري ديني بوده است که نمود آن استقرار نظام جمهوري اسلامي بوده است . بنابر اين اگر ديده مي شود كه اين موضوعات اكنون نمايان تر شده است و مورد بحث قرار مي گيرد، دليل بر اين نمي شود كه در قبل وجود نداشته و يا موجب تمايز و فرق بين دهه هاي بعدي انقلاب شده است؛ زيرا اين تعابير مورد تأييد و تأكيد امام امت (ره) بوده و ايشان قاطعانه خواهان اجراي اين مسائل بوده اند. به عنوان مثال بايد يادآوري نماييم بعد از سقوط حكومت پهلوي، وقتي از امام خميني سؤال شد نوع حكومت شما چيست، فرمودند: جمهوري اسلامي، نه يك كلمه بيشتر و نه يك كلمه كمتر. با اين توضيح بايد گفت كه منظور ايشان از كلمة جمهوري اسلامي، حكومت مردمي اسلامي است كه در واقع به معناي مردمسالاري در چارچوب مسايل شرعي و اسلامي مي باشد .
امام امت در معناي جمهوري اسلامي مي فرمايند: ... اينكه ما جمهوري اسلامي مي گوئيم، اين است كه هم شرائط منتخب و هم احكامي كه در ايران جاري ميشود، اينها بر اسلام متكي است، لكن انتخاب با ملت است و طرز جمهوري هم همان جمهوري است كه همه جا هست. در جايي ديگر شهيد مطهري در اين مورد مي گويد: "كلمة جمهوري شكل حكومت پيشنهاد شده را مشخص مي كند و كلمة اسلامي، محتواي آن را . جمهوري اسلامي يعني حكومتي كه شكل آن انتخاب رئيس حكومت از سوي عامّه است براي مدت موقت و محتواي آن، اسلامي است." پس مشخص شد كه اين واژه ها از مسائل اساسي در جمهوري اسلامي ميباشد، ولي اينكه اكنون مورد بحث بيشتر قرار گرفته است به خاطر فضاي ايجاد شده طي ساليان اخير است. زيرا به اعتقاد ما سالهاي بعد از انقلاب را ميشود به سه دسته تقسيم كرد:
1. از سالهاي 1358 تا 1367، كه كشور دچار التهاب جنگ و ترور و بازسازي اوليه طرح حكومت جمهوري اسلامي بود؛
2. از سالهاي 1368 تا 1375 كه كشور گرفتار مسائل بعد از جنگ، بازسازي و مقابله با فشارهاي خارجي بود؛
3. از سالهاي 1376 تا امروز كه التهابات اوليه تا حدود زيادي فروكش كرد و پايه هاي جمهوري اسلامي مستحكم شد. وقتي كه پايه ها مستحكم شد اكنون موقع ساختن بناي رفيع جمهوري اسلامي و حكومت الهي و علوي بود.
لذا مباحثي از قبيل مردمسالاري ديني، جامعة مدني اسلامي و... شكل گرفت. به عبارت ديگر، بايد گفت كه اين مسائل در بطن انقلاب ما و جمهوري اسلامي وجود داشت و به صورت بالقوه در درون آن نهفته بود ولي در سالهاي اخير فعليّت آن عيان تر شده است . غير از اين وجود مجلسي كارآمد با رأي مردم، انتخاب رئيس جمهور با رأي مستقيم مردم، انتخاب رهبر با رأي غيرمستقيم مردم و.... از ابتداي انقلاب تاكنون نمونه اي بارز از وجود مؤلّفه هايي مانند مردمسالاري ديني و دموكراسي اسلامي در كشور ايران مي باشد.

پی نوشتها:
1 . فرهنگ جديد سياسي، نوشتة محمود مهرداد، چ انتشارات هفته، ص 58.
2 . فرهنگ انديشه نو، نوشته اوليور استلي برس و آلن بولك، ترجمة گروه مترجمان، چ مازيار، ص 376.
3 . پيرامون انقلاب اسلامي، انتشارات صدرا، ص 99 الي 104.
4 . پرسشها و پاسخها، آيت الله مصباح، انتشارات موسسه امام خميني، از ص 37 الي 41.
منبع: اندیشه قم