پرسش :
بین امام خميني و مردم چه رابطه ای حاکم بود و امام خمينی برای مردم چه نقشی قائل بودند؟
شرح پرسش :
پاسخ :
در بررسي انقلاب ها مطالعه دو ركن اساسي انقلاب (رهبري و مردم) و تعامل اين دو ركن از اهميت خاصي برخوردار است، با توجه به اعتراف اكثر محققين و ناظران، انقلاب اسلامي از مردميترين و در واقع مردميترين انقلابها بوده است[1] و از طرف ديگر نقش رهبري امام خميني نيز در اين انقلاب غيرقابل انكار است و همانطور كه حضرت آيتالله خامنهاي مطرح كردند «اين انقلاب بينام خميني درهيچ جاي جهان شناخته شده نيست». فلذا آگاهي از چگونگي رابطه مردم و رهبري حائز اهميت ميباشد. براي پاسخ دادن به اينكه چرا عليرغم مردمي بودن تحولات سياسيـ اجتماعي ايران در گذشته مانند نهضت مشروطيت و ملي شدن صنعت نفت سرانجام اين تحولات به ناكامي كشيده شد و مردم از صحنه خارج شدند اما در انقلاب اسلامي عليرغم همه حمايتهاي جهاني از رژيم شاه مردم توانستند بدون دست بردن به اسلحه قدرت عظيم پادشاهي را سرنگون نموده بلكه بمدت بيست و پنج سال در قبال همه توطئهها و بحرانهاي عظيم همچنان و به صورتي استوار حضور خود را در صحنه حفظ كنند. در اينجا بايد ضمن شناخت چگونگي ارتباط امام و مردم، برداشت امام از نحوه مشاركت و حضور مردم و برخوردهاي او با مردم مورد بررسي و كنكاش قرار گيرد.
با مطالعه در زندگي امام و رابطه او با مردم در دورانهاي قبل و بعد از انقلاب به اين نكته مهم برميخوريم كه امام در بيشتر مواقع نه فقط بعنوان يك رهبر كاريزما و نه تنها به عنوان يك مرجع تقليد بلكه به عنوان يك معلم و مرشد نيز عمل ميكرده است. وي در وادي تعليم و تربيت هم از لحاظ عملي و هم در وادي نظري، استادي نمونه بود. او با روشهاي تربيتي خويش موفق شد جامعهاي را كه سالها بلكه در دو سه قرن اخير در خمودي و ضعف و جهالت بسر برده و به نوعي بيتفاوتي سوق داده شده بود پيشگام نهضت بزرگ ديني ساخته و تحولي عظيم در آن بوجود آورد.
حضرت امام در برخورد با مردم بر نقش زيربنايي فرهنگ تأكيد مكرر داشت و ميفرمود: «فرهنگ مبدأ همه خوشبختيهاي ملت است. . . آن چيزي كه ملتها را ميسازد فرهنگ صحيح است. » و براي آموزش اين فرهنگ صحيح به مردم روشهاي خاصي داشت كه به آنها اشاره ميكنيم.
شناخت عميق نسبت به توده مردم
امام با شناخت عميقي كه از متن تودههاي جامعه ايران داشت به نحو فوقالعاده موفقيت آميزي آنها را در جهت خواستهها و اهداف خود به حركت درآورد. به عنوان مثال تودههاييكه بخاطر اعتقادات عميق مذهبي خود و پايبندي به مراسم سنتي در بزرگداشت ايام سوگواري بويژه ايام محرم بصورتي بالقوه آماده فداكاري و خيزش در جهت اعتقادات خود بودند، آنها كه سالها بلكه قرنها نسل اندر نسل از مظلوميت امام حسين (ع) شكوه و ناله كرده و بر سر و سينه خود زدند و يزيد را لعن و نفرين كردند و آرزو ميكردند كه در زمان قيام امام حسين زنده بودند تا با ايثار جان و مال و فرزندان خود مراتب ارادت و محبت خود را به اهل بيت به اثبات ميرساندند. امام آنها را در مساجد، تكايا و حسينيهها يافته و با ارشادات و تعاليم خود به آنها فهماند كه اگرچه قرنها از زمان قيام حسيني ميگذرد ولي امروز هم ميتوان مصاديق آنرا مشاهده كرد. او به آنها نشان داد كه حسين زمان و يزيد زمان چه كساني هستند و او به مردم آموخت كه امروزه هزارها هزار مشت گره خورده با يكديگر را بايد بر سر و صورت و اندام يزيد زمان يعني پهلوي بكوبند و او بود كه با درايت خاص خود انرژي عظيمي را كه سالها در دل تودهها عقده شده بود آزاد كرده و در خدمت انقلاب اسلامي قرار داد.
اين در حقيقت چيزي بود كه در گذشته هم ليبرالها و هم ماركسيستها از آن غافل بوده و يا درك درستي از آن نداشتند و حتي زمانيكه ليبرالها شناخت محدودي از اين امر پيدا كردند چون قادر به بسيج اين نيروي عظيم نبودند بصورت تاكتيكي با روحانيت كنار آمده و لكن زمانيكه قدرت گرفتند آنها را كنار زدند. غافل از آنكه با اين اقدام حمايت تودهها را هم از دست ميدهند.
امام حتي در برخورد با ساختار نظام حكومت معتقد بودند بدنه نظام از متن همين جامعه برخاسته و با ساير اقشار جامعه تفاوتي ندارند و تنها تفاوت آنها در نوع اشتغال و احياناً درجه آگاهي آنها ميباشد. لذا با آگاهي دادن به همين اقشار جامعه موفق شد ساختار نظام حاكم را از قاعده هرم سست و متزلزل نموده و آنرا شكست دهد و در واقع با استفاده از همين شيوه استثنايي توانست در اواخر حكومت پهلوي به ناگهان يك اعتصاب همگاني و تقريباً بيبديل در كليه ادارات و وزارتخانهها و بويژه در صنعت نفت يعني شريان حياتي تأمين اقتصادي رژيم ايجاد نموده در نتيجه نظام حاكم را فلج كند.
با بررسي تحولات دوران انقلاب و همچنين دوران حيات سياسي امام و مطالعه سخنرانيها و وقايع تاريخي ميتوان چند اصل مهم را در برداشت امام از نحوه مشاركت مردم دريافت كه به آنها ميپردازيم.
تقسيمبندي مردم از ديدگاه امام
در اغلب مكاتبي كه انقلاب را ثمره تلاش مردم ميدانند و نقش عمده را در انقلاب به عهده مردم ميگذارند، تنها بر بخشي از مردم تأكيد و تكيه دارند كه از ديدگاه آنها نقش فعال و مؤثر در پيشبرد انقلاب را برعهده داشته ودر نتيجه اين طرز تفكر ضرورتاً تمام مردم يك كشور را در انقلاب دخيل ندانسته و در عمل آنها را محرك و صاحب انقلاب نميدانند و اما اينكه امام نيز مانند رهبران ساير انقلابهاي جهان به تقسيمبندي مردم قائل بوده و يا همه مردم را صاحب انقلاب ميداند و يا اگر به تقسيم بندي قائل است معيار اين تقسيم بندي چگونه ميباشد سئوالي است كه با غور در آثار امام و برخوردهاي ايشان با اقشار مختلف جامعه معين ميگردد.
1. تقسيمبندي ارزشي
مهمترين تقسيمبندي كه در آثار امام مشاهده ميگردد تقسيمبندي ارزشي است بدين معنا كه امام جامعه را به دو دسته مستضعف و مستكبر تقسيم ميكند.
مستكبرين در ديدگاه امام كساني هستند كه به نحوي خواهان ايجاد سلطه مادي، اقتصادي، فرهنگي و يا سياسي بوده و به بهرهكشي از اقشار محروم جامعه ميپردازند و اين تنها دستهاي ميباشد كه امام آنها را از مردم مستثني ميكند و در قطب مخالف و دشمن قرار ميدهد. در ديدگاه امام «سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستكبرين است و تا اين سلطه طلبان بيفرهنگ در زمين هستند مستضعفين به ارث خود كه خداي تعالي به آنها عنايت فرموده نميرسند. »[2]
هم چنين امام (ره) فرمودند: «آن روز مبارك است برما كه سلطه جهانخواران بر ملت مظلوم ما و بر ساير ملتهاي مستضعف شكسته شود و تمام سرنوشت خودشان را بدست خودشان بگيرند. »[3]
به همين خاطر هميشه ميدانند كه مسئولين كشور، مستضعفين را فراموش نكنند.
امام (ره) هم اين موضوع را تأکيد مي کنند: «خدا نياورد آن روزي را كه سياست ما و سياست مسئولين كشور با پشت كردن به دفاع از محرومين در رو آوردن به حمايت از سرمايهدارها گردد و اغنيا و ثروتمندان از اعتبار و عنايت بيشتري برخوردار شوند. معاذالله كه اين با سيره و روش انبياء و اميرالمؤمنين و ائمه معصومين عليهمالسلام سازگار نيست دامن حرمت و پاك روحانيت از آن منزه است تا ابد هم بايد منزه باشد و اين از افتخارات و بركات كشور و انقلاب و روحانيت است كه به حمايت از پابرهنگان برخاسته است و شعار دفاع از حقوق مستضعفان را زنده كرده است».[4]
متقابلاً مستضعفين از ديدگاه امام كساني هستند كه مورد ظلم و استثمار ـ اعم از فرهنگي، سياسي يا اقتصادي ـواقع شدهاند و از آنجا كه اسلام دين عدالت و حامي مستضعفين است با آن همنوا هستند و ارزشهاي آنرا درك كرده و بدان معتقدند.
امام پيروزي انقلاب را بطور عمده مديون فداكاري و از خودگذشتگي اين قشر عظيم از جامعه ميداند و معتقد است كه با آگاهي دادن و آموزش اين دسته از مردم ميتوان نيروي عظيمي را كه بصورت بالقوه در ايشان موجود است به صورت بالفعل درآورد. لذا همواره به نقش مستضعفين در انقلاب اشاره ميكند و ميفرمايد:
«ما مجدداً ميگوئيم يك موي سر اين كوخنشينان و شهيد دادگان به همه كاخ و كاخنشينان جهان شرف و برتري دارد».[5]
و يا مي فرمايد: «تمام اديان آسماني از بين تودهها برخاستهاند و با كمك مستضعفين بر مستكبرين حمله برده است. مستضعفين بر تمام اديان حق دارند مستضعفين به اسلام حق دارند نهضت ما هم با مستضعفين پيش رفت».[6] لذا همچنين فرمودند:
«تنها آنهايي تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند، فقرا و متدينين بيبضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعي انقلابها هستند. »[7]
امام نيز اظهار داشتند: «همين محرومين به مملكت خدمت كردند و قيام كردند و با دست همين طبقه اين نهضت به اين جا رسيد ـ اينها بودند كه توانستند اين قدرت شيطاني را بشكنند و اين سد را خرد كنند. »[8] و براي همين خاطر است که ايشان تأکيد مي کنند:
«آن چيزي كه روحانيون هرگز نبايد از آن عدول كنند و نبايد با تبليغات ديگران از ميدان به در روند حمايت از محرومين و پابرهنهها است. چرا كه هركسي از آن عدول كند از عدالت اجتماعي اسلام عدول كرده است. »[9] و چه زيبا بيان داشتند:
« اين پائين شهريها و اين پابرهنهها به اصطلاح شما اينها ولي نعمت ما هستند. »[10]
با توجه به مطالب فوق و از آنجا كه اكثريت مردم جامعه بلكه جهان را مستضعفين تشكيل ميدهند امام به استثناي مستكبرين كه عموماً از ميان سرمايهداران و مرفهين بيدرد هستند هيچيك از گروهها و اقشار را ناديده نگرفته و مستثني نميكند و در نتيجه ميتوان گفت از نظر امـام تمامي افراد جامعه جزء نيروي بالقوه انقلاب اسلامي ايران بشمار ميروند محدود به طبقه يا قشر خاصي نيست. امام در عين حال كه به ملتها و قوميتهاي مختلف بها ميداد و آنها را نيز بخشي از تودههاي مستضعف ميدانست كه بايد دست به دست يكديگر و برعليه ظلم و سلطه استكبار و عوامل استكبار قيام كنند با پديده مليگرايي يا ناسيوناليسم و قوميتگرايي به همين دليل شديداً مقابله ميكرد و آنرا دست آورد وترفند عوامل سلطه ميدانست كه موجب تفرقه و تشتت جوامع اسلامي و مستضعفين گرديدهاند تا زمينهساز تداوم سلطه استكبار باشند. ايشان در اين زمينه اظهار ميدارند:
«نقشه قدرتهاي بزرگ و وابستگان آنها در كشورهاي اسلامي اين است كه اين قشرهاي مسلم را كه خداي تبارك و تعالي بين آنها اخوت ايجاد كرده است و مؤمنان را بنام اخوه ياد فرموده است از هم جدا كنند و به اسم ملت ترك، ملت كرد، ملت عرب، ملت فارس، جدا از هم كنند بلكه با هم دشمن كنند و اين درست برخلاف مسير اسلام است و مسير قرآن كريم».[11]
وي عليرغم اينكه خود مرجع شيعيان بود و در اعتقادشان مستحكم و پابرجا، و اهل تسامح و تساهل نبود. معهذا روي وحدت شيعه و سني تكيه اساسي داشت, ايجاد هفته وحدت، دفاع از مسلمانان سراسر جهان به خصوص مسلمانان فلسطين از جمله اين تلاشها بود. امام حتي، اقليتهاي مذهبي را ناديده نگرفته و به آنها اطمينان ميدهد كه در جامعه اسلامي آنها از آزادي بيشتري براي انجام تعاليم مذهبي خود بهرهمند خواهند شد.
نكته جالب اينكه حتي رهبران مذهبي ـ سياسي در گذشته به اين نيروي عظيم و شگرف توجه كافي مبذول نداشته و حركتهاي سياسيـ اجتماعي خـود را برپايههاي ديگري بجز حركت تودهها قرار داده بودند و عملاً هم با شكست مواجه شدند. سيدجمال الدين اسدآبادي وحدت جهان اسلام را در ارشاد و نصيحت پادشاهان و حكام بلاد اسلامي و ايجاد اتحاد ميان آنها ميديد. رهبران نهضت مشروطه به قشر روشنفكر غربزده اميد بسته بودند و آيت الله كاشاني نيز تنها موارد اتکايش بازاريان و طبقه متوسط و بازهم روشنفكران بودند و تاريخ نشان داد كه همه آنها در رسيدن به هدف متعالي خود ناكام و ناموفق ماندند.
قيام اصلاح طلبانه امام و پيامهاي او تنها به جامعه ايران و ديگر جوامع اسلامي محدود نميشد او معتقد بود كه فطرت تمامي انسانها براساس گرايش به توحيد و خير و حقيقت جوئي و عدالت خواهي سرشته شده است و اگر آگاهيهاي عمومي افزايش يابد و شيطان نفس اماره و شياطين بيروني مهار و تضعيف شوند آحاد جامعه بشري راه خداجويي و زيستن در محيطي آكنده از عدالت و صلح را پيشه خواهند كرد. از اينرو امام خميني در اغلب پيامهاي خويش مستضعفين و ملتهاي دربند جهان سوم را به قيام عليه مستكبران فرا ميخواند و در روزهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي آشكارا ايده تشكيل حزب جهاني مستضعفين را مطرح مينمايد و به صراحت مي فرمايند:
«مستضعفين همه بلاد همه ممالك بايد حق خودشان را با مشت محكم بگيرند، منتظر نباشند كه آنها حق آنها را بدهند مستكبرين حق كسي را نخواهند داد. »[12]
2. تقسيم بندي كاربردي
امام خميني جامعه را متشكل از مردم محرومي ميدانست كه بايد به آنها در گرفتن حقشان كمك كرد و تقسيم بندي را اعم از مليت، مذهب و. . . براي اين قشر مستضعف قائل نبود. اما براي آنكه تمامي مردم را به اين خودآگاهي و وحدت برساند كه بايد براي گرفتن حق خود قيام كنند و با توجه به حرفه و تخصص و يا جنسيت خود جايگاه و نقش خود را در نهضت بيابند جامعه را براساس كاركردشان به اقشار مختلف تقسيم بندي كرده و با هر قشر خاص به زبان خودش صحبت مينمود تا همگي اقشار جامعه راه چگونه سهيم شدن خود را در انقلاب بيابند. اين بينش امام موجب ميشد كه اقشار مختلف جامعه جايگاه جديدي در پيروزي و پيشبرد اهداف انقلاب براي خود يافته و در نتيجه براي تحقق آرمانهاي انقلاب تمامي سعي و تلاش خود را بنمايند. در اينجا به گوشهاي از اين شيوه برخورد با اقشار مختلف جامعه ميپردازيم.
كارگران و كشاورزان
امام گرچه از كارگران و كشاورزان به عنوان گروه مولد اصلي در جامعه با احترام و قدرداني ياد ميكند و آنها را ولي نعمت جامعه ميداند و در سخنانشان به نقش كارگران اين چنين اشاره ميكنند:
«كشاورزان و كارگران اساس استقلال كشورند. همانطور كه سرحدات را قواي مسلح نگهداري ميكنند شما متن كشور را از وابستگي حفظ ميكنيد آنها مجاهد في سبيل الله هستند و شما هم مجاهد في سبيل الله هستيد. »[13]
امام در بياناتشان خطاب به اين دو قشر اظهار ميدارند شما بايد به حرفه خود نه تنها بعنوان يك شغل و حرفه درآمدزا براي خود و خانواده بلكه خدمتگذار و تأمينكننده نيازهاي جامعه و بالاتر از آن بعنوان گروهها و قشري كه با تلاش و كوشش خود بندهاي وابستگي به اجانب را قطع نموده و استقلال و عدم وابستگي براي كشور تأمين مينمايند، نگاه كنيد.
بازاريان
امام همه جا بازاريان مؤمن و متعهد را ياور انقلاب معرفي كرده ميگويد:
«تجار و كسبه كسب صحيح كنند، گرانفروشي نكنند، از قراري كه گفته ميشود اشخاصي خيلي گرانفروشي و بيانصافي ميكنند ميدانند اينها كه ملت ما الان بسياري از آنها ضعيف هستند بسياري از آنها در اين قضايا ضرر بردند بسياري از آنها از پا درآمدند. اگر بنا باشد كه كاسبها باز گرانفروشي راه بيندازند و بيانصافي بكنند ممكنست كه اينها صدمه بخورند من خواهش ميكنم از تمام اقشار ملت كه انصاف را نصبالعين خودشان قرار بدهند رضاي خدا را نصبالعين خودشان قرار بدهند. »[14]
زنان
امام زنان را كه نيمي از جامعه را تشكيل داده و تا اين زمان در جوامع اسلامي به آنها كمتوجهي شده و از آنها انتظاري جز خانهداري و بچهداري نميرفت به ناگهان به ميدان كشاند و به آنها شخصيتي مضاعف داد. امام براي زنان دو رسالت اجتماعي قائل شد، اول آنكه خود بعنوان نيمي از نيروي خلاق جامعه وارد ميدان مبارزه گرديده و دوش به دوش مردان در تظاهرات، اعتصابات، و هم فعاليتهاي سياسي مشاركت داشته باشند و علاوه بر آن بعنوان نيروي محركه مردان در ترغيب و تشويق شوهران و فرزندان و برادران خود نقش فعالي داشته باشند و بدينسان ملاحظه ميگردد كه چه احترام فوقالعادهاي براي مادران و همسران شهدا قائل است.
«در اين نهضت زنان حق بيشتري از مردان دارند زنان مردان شجاع را در دامان خود بزرگ ميكنند و قرآن كريم انسان ساز است و زنان نيز انسانساز. اگر زنان شجاع و انسانساز از ملتها گرفته شوند ملتها به شكست و انحطاط كشيده ميشوند ـ قوانين اسلام همه به صلاح زن و مرد است. زن بايد در مقدرات اساسي مملكت دخالت كند. شما همانگونه كه در نهضتها نقش اساسي داشتهايد و سهيم بودهايد. اكنون هم باز بايد در پيروزي سهيم باشيد و فراموش نكنيد كه هر موقع كه اقتضاء كند نهضت كنيد و قيام كنيد مملكت از خود شماست ان شاء الله شما بايد مملكت را بسازيد. »[15]
دانشگاهيان و روشنفكران و روحانيون
امام رهبري واقعي جامعه را از آن ملت و تودههاي آگاه و محروم ميداند و در اين راستا نقشي كه براي علما و روشنفكران و روحانيون جامعه قائل است معلمي و آموزش و تعليم و آگاهي دادن به مردم است نه نمايندگي و وكالت از طرف مردم. لذا بسيار بر وحدت حوزه و دانشگاه تأكيد داشته و نسبت به دانشگاهي كه متأثر از تعاليم فكري غرب و جدا از حوزه و معارف اسلامي باشد نگران بود و انقلاب فرهنگي را هم در همين راستا برنامهريزي كرد.
«بايد همه بهم دست بدهيم و شما آقايان محترم مردم مردم را موعظه كنيد و مردم همه با هم دست بهم بدهند و اين ويرانه را بسازند. »[16]
«چه دانشگاه شما و چه دانشگاه روحانيون، اين دو قشر هستند كه تربيت امت به عهده اين دو قشر است اين دو قشر از همه قشرها عملشان شريفتر و از همه قشرها مسئوليتشان بيشتر است عمل شريف براي اينكه مركز انسان درست كردن است، دانشگاه بايد مركز درست كردن انسان باشد چه دانشگاه روحاني و چه دانشگاه شما و اين يك امري بوده است كه انبيا عليهمالسلام مأمور بر همين امر بودهاند كه انسان درست كنند.»[17]
«شما دانشگاهيها كوشش كنيد كه انسان درست كنيد اگر انسان درست كرديد مملكت خودتان را نجات ميدهيد. اگر انسان متعهد درست كرديد انسان امين، انسان معتقد به يك عالم ديگر، انسان معتقد به خدا، مؤمن به خدا، اگر اين انسان در دانشگاههاي شما و ما تربيت شد مملكتتان را نجات ميدهد.»[18]
نيروهاي مسلح
عليرغم آنكه قبل از پيروزي انقلاب نيروهاي مسلح جزئي از نظام ضد مردمي تلقي و مأموريت سركوب انقلاب را برعهده داشت و عموماً با آنها به عنوان ابزار اصلي قدرت دشمن برخورد ميگردد. معذلك امام حتي همان قبل از انقلاب نيز با طرح اين مسئله كه نيروهاي مسلح برادران ما بوده و مقابله با آنها به معناي ايجاد و تشديد نوعي برادركشي است از مردم خواست كه در مقابل گلوله به سربازان گل تقديم نموده! و از طرفي با فراهم نمودن زمينه و آگاهي لازم فرمان صادر كرد كه سربازان، پادگانها را تخليه و به مردم بپيوندند. اين امر آنچنان مؤثر و مفيد بود كه نه تنها فرماندهان بدون فرمانبر شدند بلكه در مواردي نيز سربازان دست به شورش زده و عليه فرماندهان خود قيام كردند. بعبارت ديگر به جاي مقابله مسلحانه با سربازان قلبهاي آنها را تسخير كرد.
جالب توجه آنكه بعد از پيروزي انقلاب و سقوط رژيم پهلوي وعليرغم اينكه بخاطر كشتارهاي صورت گرفته توسط نيروهاي مسلح، مردم نسبت به آنها خوشبين نبودند و براساس همين زمينه مساعد گروهكها پيشنهاد انحلال ارتش و ايجاد ارتش خلقي را ميكردند امام با تكيه بر همان منطق نه تنها اجازه انحلال نيروهاي مسلح را نداد بلكه سريعاً در جهت احياء و بازسازي آنها كه در خدمت نظام انقلابي قرار گرفته بودند همت گماشتند و زمينه آشتي ملي والحاق قلبي و روحي نيروهاي مسلح را به مردم انقلابي فراهم آوردند. معذلك نسبت به كساني كه به كشتار مردم دست زده يا مرتكب خيانت هاي ديگري شده بودند از طريق دادگاههاي انقلاب با آنها برخورد نمودند.
«و من بايد يك نصيحت به ارتش بكنم و يك تشكر از يكي از اركان ارتش يك قشرهايي از ارتش. اما نصيحتي كه ميكنم اين است كه ميخواهيم شما مستقل باشيد. . . »[19]
«اگر چنانچه ارتش، دولت، به وظايف ارتشي خودشان، به وظايف دولتي خودشان، به وظايف اسلامي عمل كنند محيط در يك كشور محيط محبت ميشود، محيط آرامش روحي ميشود و اين هم براي ملت مفيد است و هم براي دولت و هم براي ارتش.»[20]
بينش امام نسبت به حكومت ودولتمردان
در بينش امام حكومت اسلامي صرفنظر از تفاوتهاي ظاهري در هدفها و آرمانها، از نظر تشكيلات و اركان نيزتفاوتهاي اساسي با نظامهاي سياسي معاصر دارد در اين نظريه اكثريت تنها بر مدار حق، مشروعيت مييابد و به تبع آن وجوب اعمال ولايت منوط به فراهم بودن شرايط آن و از آن جمله پذيرش عمومي مردم است كه در جريان انتخاب طبيعي مستقيم و يا از طريق انتخاب خبرگان منتخب ملت جلوهگر ميشود. بنابراين پيوند رهبري با مردم به طور طبيعي، پيوندي اعتقادي بنيادي و عميق است و به همين سبب بود كه امام يكي از مردميترين نوع حكومتها را پايهريزي و رهبري كرد. در اين حكومت برخلاف همه نظامهاي سياسي موجود جهان مردم پس از تعيين رهبري و برگزاري انتخابات از خود سلب مسئوليت نكرده و به خود وانهاده نميشوند بلكه حضور آنان در صحنه اداره جامعه ا سلامي و مشاركت در سرنوشت نظام اسلامي بعنوان يك تكليف شرعي تضمين ميشود.
از نظر امام حكومت اسلامي پايهاش بر عشق و اعتماد متقابل مردم و رهبري صالح و عادل است ولذا ميفرمود:
«اگر فقيهي يك مورد ديكتاتوري بكند از ولايت ميافتد. »[21]
«رهبر و رهبري در اديان آسماني و اسلامي بزرگ چيزي نيست كه خود به خود ارزش داشته باشد و انسان را خداي ناخواسته به غرور و بزرگ انديشي وادارد. »[22]
و با چنين برداشتي بود كه ميفرمود:
«اگر به من بگوييد خدمتگزار بهتر از اين است كه بگوييد رهبر، رهبري مطرح نيست. خدمتگزاري مطرح است. اسلام ما را موظف كرده است كه خدمت بكنيم. »[23]
«من با مردم ايران برادر هستم و خود را خادم و سرباز آنان ميدانم. »[24]
امام خطاب به دولتهايي كه خود را فرمانفرما و برتر از مردم ميدانستند ميفرمود:
«دولت در حكومت اسلامي در خدمت ملت است بايد خدمتگزار ملت باشد. »[25]
«آگاهي مردم و مشاركت و نظارت و همگامي آنها با حكومت منتخب خودشان. خود بزرگترين ضمانت حفظ امنيت در جامعه ميباشد. »[26]
تفاوت اين نظريه در باب حكومت و امنيت ملي و اجتماعي با نظريهاي كه در دمكراتيكترين نظامهاي سياسي، دولت و حكومت را تنها در پهنه «قدرت» و ابزار و لوازم آن تعريف ميكند و بر همين مبنا مهمترين ركن امنيت اجتماعي را در قوه قهريه ميداند، آشكار است.
امام ميفرمايد:
«يك قدرت بزرگ وقتي پايگاه ملي ندارد اين قدرت نميتواند بايستد. »[27]
ايجاد خودآگاهي و خودباوري
امام برخلاف نظريهپردازان غربي اعم از ليبرالها و ماركسيستها كه معتقد هستند از آنجا كه تودهها نا آگاه هستند طبقه روشنفكر و نخبه بايد به نمايندگي آنها و در قالب احزاب مهار آنها را بدست گرفته و در جهت آنچه كه بعنوان سعادت و تعالي ايشان تشخيص ميدهند آنها را هدايت نمايند، معتقد بود رسالت رهبران جامعه اين است كه با آموزش كافي، تودههاي مردم را از شرايط حاكم و حقوق و تكاليف آنها آگاه نموده و در نتيجه اين باور را در آنها به وجود آورند كه آنها نه تنها ميتوانند خود سرنوشت خود را به دست گيرند بلكه مكلف نيز هستند كه با قيام خود حق خويش را از ظالمين بازستانند.
به همين جهت امام در رهبري جامعه اسلامي بيش از آنكه به هدايت و نمايندگي اعتقاد داشته و به آن بپردازد و نيز با وجود مشروعيت و مقبوليتي كه داشت جلوتر از مردم حركت نميكرد بلكه مهمترين رسالتي كه براي خود قائل بود ارشاد و تعليم و آگاهي دادن لازم به مردم بود تا خود تصميم بگيرند و خود حركت كنند. امام قبل از آنكه معتقد به تحولات سياسي در مردم باشد معتقد به تحول فرهنگي در آنها بود. براين اساس امام اصولاً نهضت خويش را از آغاز براساس آيه شريفه ”ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما به انفسهم“ قرار داده و بر تقدم انقلاب فرهنگي تكيه داشت و از طرف ديگر دست زدن به انقلاب و تحولات اجتماعي بوسيله مردم را ضرورتي اجتناب ناپذير دانسته و معتقد بود كه مبارزات حزبي و پارلماني نتيجهاي نداشته و حتي مبارزات مسلحانه بدون پشتوانه مردمي در شرايطي كه آمادگي لازم در تودههاي جامعه فراهم نشده است بيثمر و بي فايده خواهد بود.
در حاليكه احترام به رأي و خواسته مردم در نظام رهبري حضرت امام جايگاه فوقالعادهاي داشت ايشان آنچنان به اصل آموزش پايبند بود كه حتي در حساسترين مسئله نيز حاضر به اعمال نظر شخصي خود نبود هرچند كه چنين دخالتي به دليل محبوبيت و مقبوليت ايشان نزد مردم و مسئولين نظام عادي بوده و نه فقط مشكلي را بوجود نميآورد بلكه مورد قبول و اجرا صميمانه آنها نيز قرار ميگرفت. اين نكته جالب در بررسي سيره سياسي امام و در برخورد با مردم به اثبات ميرسد كه ايشان هرگز تلاش نميكرد مطابق تشخيص و نظر خود مردم را بدون آنكه آمادگي پذيرش داشته باشند به سمت معيني سوق دهد بلكه به خواست آنها تا حدي كه خطري جدي و بنيادين براي اسلام وانقلاب بوجود نميآورد احترام ميگذاشت. در عين حال با بيانات و پيامهاي خود تلاش ميكرد كه آگاهي لازم را در مردم بوجود آورده تا زمينه پذيرش حقيقت را داشته باشند. براي مثال اسناد و مدارك و خاطرات كسانيكه از نزديك با ايشان در تماس بودند نشان ميدهد كه در انتخابات دوره اول رياست جمهوري عليرغم اقبالي كه نيروهاي انقلاب از بنيصدر كرده بودند ايشان با انتخاب وي موافق نبوده و به او رأي نيز ندادند. معهذا به خواست مردم احترام گذارده و رياست جمهوري او را تنفيذ كرده و در عين حال در پيامهاي خود آگاهي لازم را به مردم ميدادند و آنگاه زمانيكه رأي دهندگان به بنيصدر واقعاً پي به ماهيت او برده و از رهگذر تظاهرات و راهپيمائيها عدم اعتماد خود را به وي ابراز يا به بياني روشنتر رأي خود را پس گرفتند امام نيز مخالفت خود را علني كرده نسبت به عزل وي از فرماندهي كل قوا اقدام و نهايتاً نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بر عزل بنيصدر از رياست جمهوري رأي دادند.
همانطور كه مشخص است مكتب تربيتي امام با آنچه كه تحت عناوين جامعهشناسي و انسانشناسي در دانشگاههاي جهان سوم و ممالك اسلامي تدريس ميشود هيچ سنخيتي ندارد. اساس نهضت امام بر روش انبياء استوار بود. اين روش در عصر حاضر فراموش شده بود و آنچه كه اكنون به نام علوم انساني مطرح است تعريف انسان و روابط انساني در مقولههاي مختلف ليبراليسم، سوسياليسم و يا اومانيسم ميباشد كه آن نيز خود برآيند عصر رنسانس و نتيجه خود فراموشي و پذيرش اصالت و حاكميت ماشين بر انسان است. در حاليكه شيوه تربيت امام براساس بازگشت انسان به خويشتن خويش و قرار گرفتن در مسير الهي بود امري كه به تودههاي جامعه آنچنان قدرت و شجاعتي ميدهد كه هيچ قدرتي قادر به مقابله با آن نيست.
تحقير و ناچيز شمردن دشمن
يكي از ابزار مهم و رواني براي ايجاد رعب و وحشت در دل ملتها القاء قدرقدرتي دشمن و تسخير ناپذير بودن قلاع و استحكامات آنها است. بعد از جنگ جهاني دوم و اختراع و انحصار سلاحهاي هستهاي در دست ابرقدرتها بويژه آمريكا اين ذهنيت در ملتهاي جهان سوم ايجاد شده بود كه نه تنها با قدرتهاي بزرگ داراي سلاح اتمي نميتوان مقابله نمود بلكه براي ادامه بقاء و حيات چارهاي جز تكيه بر آنها نميباشد. دوران جنگ سرد و قانونمندي حاكم بر آن داراي چنين خصيصهاي بود و از طرف ملتها و دولتهاي كوچك و ضعيف هم پذيرفته شده بود. بارها اتفاق افتاد كه به محض حركت ناوگانهاي آمريكا به طرف يك منطقه از جهان دولتهاي كوچك منطقهاي در مقابل خواستهاي آنها تسليم و از خواستها و مواضع خود عدول ميكردند.
امام از آنجا كه به نيروي لايزال ملت براساس باورها و اعتقادات الهي خود اطمينان قلبي داشت اين قانونمندي را زير سئوال برده زمانيكه ميگويد:
«آمريكا هيچ غلطي نميتواند بكند. »[28] «ما آمريكا را زير پاي خود ميگذاريم. »[29]
ترس و دلهره را از دل تودههاي مردم خارج و آنها را به سمت اين باور سوق داده كه عظمت سلاح هاي هستهاي و زرادخانههاي عظيم، معيار قدرت يك كشور نيست بلكه بالاتر از آن عزم ملتهاست كه ميتواند بر آن فائق آيد.
«ابرقدرتها محتاج به شما (كشورهاي اسلامي) هستند اگر يك روز از سلاح خود استفاده كنيد آنها مطيع شما ميشوند معالاسف هم ذخاير ما را ميبرند و هم حكومتها اطاعت از آنها ميكنند.»[30]
«آمريكا كه سيلي خورده است از شما، آمريكايي كه دل بسته بود به ايران و نفت ايران و ذخاير ايران، اين آمريكا را بيرونش كرديد.»[31]
تكيه بر سلاح ايثار و شهادت
امام با توجه به تعاليم عاليه اسلامي معتقد بودند كه اگر جامعهاي و ملتي مسئله مرگ را براي خود حل كرد و به اين باور رسيد كه مرگ پايان زندگي نيست بلكه مرگ شرافتمندانه توأم با شهادت آغاز زندگي نوين و درخشانتري ميباشد از برخورد با دشمن نه تنها هراس نداشته بلكه در مقابل اين سلاح، دشمن را عاجز و ناتوان ساخته و نهايتاً سر تسليم فرود خواهد آورد.
و بدين ترتيب و با اين شيوه بود كه امام عليرغم برخورداري از قدرت فوقالعاده كاريزماتيك و عليرغم برخورداري از اختيارات و قدرت مرجعيت راه طولاني و سخت ارشاد و آگاهي دادن را انتخاب كرده و با اين شيوه توانست ملتي را آنچنان تربيت كند كه خود امامگونه حركت نموده و قدرتي را ايجاد كند كه اساس و ركن اصلي ثبات و اقتدار نظام جمهوري اسلامي گردد. اينك نيز كه سالياني از رحلت جانسوز ايشان ميگذرد اين ملت همچنان و به همان شيوه در صحنه انقلاب حضور داشته و از آنجا كه شامهاي قوي نيز پيدا كرده است بمحض احساس خطر براي انقلاب و نظام اسلامي حاكم فوراً به صحنه آمده و شعله نفاق و الحاد را خاموش ميكند.
پی نوشتها:
[1]. Theda seocopel, Renter State and Shia Islam in the Iranian Revolution. Theory& Socity 1982. 11No. 3: 265-304.
[2]. آئين انقلاب اسلامي: گزيدهاي از انديشه و آراء امام خميني، ناشر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني1377، تأليف حميد انصاري، صفحه 188.
[3]. همان منبع، صفحه 188.
[4]. صحيفه امام، جلد 20، صفحه 24.
[5]. صحيفه امام، جلد 20، پيام برائت از مشركين به تاريخ 6/5/66، ص24.
[6]. صحيفه امام، جلد 7، صفحه 32.
[7]. صحيفه امام، جلد 21، صفحه 86.
[8]. همان منبع، جلد 7، صفحه 47.
[9]. همان منبع، جلد 21، صفحه 99.
[10]. همان منبع، جلد 16، صفحات 25ـ 19.
[11]. انصاري، صفحه 187، آئين انقلاب اسلامي، گزيدهاي از انديشه و آراء امام خميني، ناشر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1373.
[12]. صحيفه امام، جلد 12، صفحه 143.
[13]. صحيفه امام، جلد 14، صفحه 329.
[14]. سخنراني امام در جمع پاسداران و اقشار مختلف مردم 28/12/57.
[15]. صحيفه امام، جلد 6، صفحه 301.
[16]. بيانات امام خميني در جمع روحانيت غرب تهران 11/12/57.
[17]. صحيفه امام، جلد 8، صفحه 61.
[18]. صحيفه امام، جلد8، صفحه 67.
[19]. صحيفه امام، جلد 6، صفحه 17.
[20]. صحيفه امام، جلد 8، صفحه 86.
[21]. صحيفه امام، جلد9، سخنراني امام در جمع انجمن اسلامي به تاريخ 30/6/58.
[22]. صحيفه امام، جلد 18، صفحه؟.
[23]. صحيقه امام، جلد10، صفحه463.
[24]. صحيفه امام، جلد 5، صفحه 354.
[25]. صحيفه امام، جلد 6، صفحه 463.
[26]. صحيفه امام، جلد4، صفحه 248.
[27]. صحيفه امام، جلد 7، صفحه 511.
[28]. صحيفه امام، جلد 10، صفحه 516.
[29]. صحيفه امام، جلد 17، سخنراني به تاريخ 21/1/62.
[30]. سخنراني در جمع نمايندگان سازمانهاي آزاديبخش جهان 20/10/58، ج12، ص111.
[31]. سخنراني در جمع فرماندهان سپاه پاسداران و روزنامه اطلاعات 28/5/60، صحيفه امام، جلد 15، ص115.
منبع: اندیشه قم
در بررسي انقلاب ها مطالعه دو ركن اساسي انقلاب (رهبري و مردم) و تعامل اين دو ركن از اهميت خاصي برخوردار است، با توجه به اعتراف اكثر محققين و ناظران، انقلاب اسلامي از مردميترين و در واقع مردميترين انقلابها بوده است[1] و از طرف ديگر نقش رهبري امام خميني نيز در اين انقلاب غيرقابل انكار است و همانطور كه حضرت آيتالله خامنهاي مطرح كردند «اين انقلاب بينام خميني درهيچ جاي جهان شناخته شده نيست». فلذا آگاهي از چگونگي رابطه مردم و رهبري حائز اهميت ميباشد. براي پاسخ دادن به اينكه چرا عليرغم مردمي بودن تحولات سياسيـ اجتماعي ايران در گذشته مانند نهضت مشروطيت و ملي شدن صنعت نفت سرانجام اين تحولات به ناكامي كشيده شد و مردم از صحنه خارج شدند اما در انقلاب اسلامي عليرغم همه حمايتهاي جهاني از رژيم شاه مردم توانستند بدون دست بردن به اسلحه قدرت عظيم پادشاهي را سرنگون نموده بلكه بمدت بيست و پنج سال در قبال همه توطئهها و بحرانهاي عظيم همچنان و به صورتي استوار حضور خود را در صحنه حفظ كنند. در اينجا بايد ضمن شناخت چگونگي ارتباط امام و مردم، برداشت امام از نحوه مشاركت و حضور مردم و برخوردهاي او با مردم مورد بررسي و كنكاش قرار گيرد.
با مطالعه در زندگي امام و رابطه او با مردم در دورانهاي قبل و بعد از انقلاب به اين نكته مهم برميخوريم كه امام در بيشتر مواقع نه فقط بعنوان يك رهبر كاريزما و نه تنها به عنوان يك مرجع تقليد بلكه به عنوان يك معلم و مرشد نيز عمل ميكرده است. وي در وادي تعليم و تربيت هم از لحاظ عملي و هم در وادي نظري، استادي نمونه بود. او با روشهاي تربيتي خويش موفق شد جامعهاي را كه سالها بلكه در دو سه قرن اخير در خمودي و ضعف و جهالت بسر برده و به نوعي بيتفاوتي سوق داده شده بود پيشگام نهضت بزرگ ديني ساخته و تحولي عظيم در آن بوجود آورد.
حضرت امام در برخورد با مردم بر نقش زيربنايي فرهنگ تأكيد مكرر داشت و ميفرمود: «فرهنگ مبدأ همه خوشبختيهاي ملت است. . . آن چيزي كه ملتها را ميسازد فرهنگ صحيح است. » و براي آموزش اين فرهنگ صحيح به مردم روشهاي خاصي داشت كه به آنها اشاره ميكنيم.
شناخت عميق نسبت به توده مردم
امام با شناخت عميقي كه از متن تودههاي جامعه ايران داشت به نحو فوقالعاده موفقيت آميزي آنها را در جهت خواستهها و اهداف خود به حركت درآورد. به عنوان مثال تودههاييكه بخاطر اعتقادات عميق مذهبي خود و پايبندي به مراسم سنتي در بزرگداشت ايام سوگواري بويژه ايام محرم بصورتي بالقوه آماده فداكاري و خيزش در جهت اعتقادات خود بودند، آنها كه سالها بلكه قرنها نسل اندر نسل از مظلوميت امام حسين (ع) شكوه و ناله كرده و بر سر و سينه خود زدند و يزيد را لعن و نفرين كردند و آرزو ميكردند كه در زمان قيام امام حسين زنده بودند تا با ايثار جان و مال و فرزندان خود مراتب ارادت و محبت خود را به اهل بيت به اثبات ميرساندند. امام آنها را در مساجد، تكايا و حسينيهها يافته و با ارشادات و تعاليم خود به آنها فهماند كه اگرچه قرنها از زمان قيام حسيني ميگذرد ولي امروز هم ميتوان مصاديق آنرا مشاهده كرد. او به آنها نشان داد كه حسين زمان و يزيد زمان چه كساني هستند و او به مردم آموخت كه امروزه هزارها هزار مشت گره خورده با يكديگر را بايد بر سر و صورت و اندام يزيد زمان يعني پهلوي بكوبند و او بود كه با درايت خاص خود انرژي عظيمي را كه سالها در دل تودهها عقده شده بود آزاد كرده و در خدمت انقلاب اسلامي قرار داد.
اين در حقيقت چيزي بود كه در گذشته هم ليبرالها و هم ماركسيستها از آن غافل بوده و يا درك درستي از آن نداشتند و حتي زمانيكه ليبرالها شناخت محدودي از اين امر پيدا كردند چون قادر به بسيج اين نيروي عظيم نبودند بصورت تاكتيكي با روحانيت كنار آمده و لكن زمانيكه قدرت گرفتند آنها را كنار زدند. غافل از آنكه با اين اقدام حمايت تودهها را هم از دست ميدهند.
امام حتي در برخورد با ساختار نظام حكومت معتقد بودند بدنه نظام از متن همين جامعه برخاسته و با ساير اقشار جامعه تفاوتي ندارند و تنها تفاوت آنها در نوع اشتغال و احياناً درجه آگاهي آنها ميباشد. لذا با آگاهي دادن به همين اقشار جامعه موفق شد ساختار نظام حاكم را از قاعده هرم سست و متزلزل نموده و آنرا شكست دهد و در واقع با استفاده از همين شيوه استثنايي توانست در اواخر حكومت پهلوي به ناگهان يك اعتصاب همگاني و تقريباً بيبديل در كليه ادارات و وزارتخانهها و بويژه در صنعت نفت يعني شريان حياتي تأمين اقتصادي رژيم ايجاد نموده در نتيجه نظام حاكم را فلج كند.
با بررسي تحولات دوران انقلاب و همچنين دوران حيات سياسي امام و مطالعه سخنرانيها و وقايع تاريخي ميتوان چند اصل مهم را در برداشت امام از نحوه مشاركت مردم دريافت كه به آنها ميپردازيم.
تقسيمبندي مردم از ديدگاه امام
در اغلب مكاتبي كه انقلاب را ثمره تلاش مردم ميدانند و نقش عمده را در انقلاب به عهده مردم ميگذارند، تنها بر بخشي از مردم تأكيد و تكيه دارند كه از ديدگاه آنها نقش فعال و مؤثر در پيشبرد انقلاب را برعهده داشته ودر نتيجه اين طرز تفكر ضرورتاً تمام مردم يك كشور را در انقلاب دخيل ندانسته و در عمل آنها را محرك و صاحب انقلاب نميدانند و اما اينكه امام نيز مانند رهبران ساير انقلابهاي جهان به تقسيمبندي مردم قائل بوده و يا همه مردم را صاحب انقلاب ميداند و يا اگر به تقسيم بندي قائل است معيار اين تقسيم بندي چگونه ميباشد سئوالي است كه با غور در آثار امام و برخوردهاي ايشان با اقشار مختلف جامعه معين ميگردد.
1. تقسيمبندي ارزشي
مهمترين تقسيمبندي كه در آثار امام مشاهده ميگردد تقسيمبندي ارزشي است بدين معنا كه امام جامعه را به دو دسته مستضعف و مستكبر تقسيم ميكند.
مستكبرين در ديدگاه امام كساني هستند كه به نحوي خواهان ايجاد سلطه مادي، اقتصادي، فرهنگي و يا سياسي بوده و به بهرهكشي از اقشار محروم جامعه ميپردازند و اين تنها دستهاي ميباشد كه امام آنها را از مردم مستثني ميكند و در قطب مخالف و دشمن قرار ميدهد. در ديدگاه امام «سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستكبرين است و تا اين سلطه طلبان بيفرهنگ در زمين هستند مستضعفين به ارث خود كه خداي تعالي به آنها عنايت فرموده نميرسند. »[2]
هم چنين امام (ره) فرمودند: «آن روز مبارك است برما كه سلطه جهانخواران بر ملت مظلوم ما و بر ساير ملتهاي مستضعف شكسته شود و تمام سرنوشت خودشان را بدست خودشان بگيرند. »[3]
به همين خاطر هميشه ميدانند كه مسئولين كشور، مستضعفين را فراموش نكنند.
امام (ره) هم اين موضوع را تأکيد مي کنند: «خدا نياورد آن روزي را كه سياست ما و سياست مسئولين كشور با پشت كردن به دفاع از محرومين در رو آوردن به حمايت از سرمايهدارها گردد و اغنيا و ثروتمندان از اعتبار و عنايت بيشتري برخوردار شوند. معاذالله كه اين با سيره و روش انبياء و اميرالمؤمنين و ائمه معصومين عليهمالسلام سازگار نيست دامن حرمت و پاك روحانيت از آن منزه است تا ابد هم بايد منزه باشد و اين از افتخارات و بركات كشور و انقلاب و روحانيت است كه به حمايت از پابرهنگان برخاسته است و شعار دفاع از حقوق مستضعفان را زنده كرده است».[4]
متقابلاً مستضعفين از ديدگاه امام كساني هستند كه مورد ظلم و استثمار ـ اعم از فرهنگي، سياسي يا اقتصادي ـواقع شدهاند و از آنجا كه اسلام دين عدالت و حامي مستضعفين است با آن همنوا هستند و ارزشهاي آنرا درك كرده و بدان معتقدند.
امام پيروزي انقلاب را بطور عمده مديون فداكاري و از خودگذشتگي اين قشر عظيم از جامعه ميداند و معتقد است كه با آگاهي دادن و آموزش اين دسته از مردم ميتوان نيروي عظيمي را كه بصورت بالقوه در ايشان موجود است به صورت بالفعل درآورد. لذا همواره به نقش مستضعفين در انقلاب اشاره ميكند و ميفرمايد:
«ما مجدداً ميگوئيم يك موي سر اين كوخنشينان و شهيد دادگان به همه كاخ و كاخنشينان جهان شرف و برتري دارد».[5]
و يا مي فرمايد: «تمام اديان آسماني از بين تودهها برخاستهاند و با كمك مستضعفين بر مستكبرين حمله برده است. مستضعفين بر تمام اديان حق دارند مستضعفين به اسلام حق دارند نهضت ما هم با مستضعفين پيش رفت».[6] لذا همچنين فرمودند:
«تنها آنهايي تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند، فقرا و متدينين بيبضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعي انقلابها هستند. »[7]
امام نيز اظهار داشتند: «همين محرومين به مملكت خدمت كردند و قيام كردند و با دست همين طبقه اين نهضت به اين جا رسيد ـ اينها بودند كه توانستند اين قدرت شيطاني را بشكنند و اين سد را خرد كنند. »[8] و براي همين خاطر است که ايشان تأکيد مي کنند:
«آن چيزي كه روحانيون هرگز نبايد از آن عدول كنند و نبايد با تبليغات ديگران از ميدان به در روند حمايت از محرومين و پابرهنهها است. چرا كه هركسي از آن عدول كند از عدالت اجتماعي اسلام عدول كرده است. »[9] و چه زيبا بيان داشتند:
« اين پائين شهريها و اين پابرهنهها به اصطلاح شما اينها ولي نعمت ما هستند. »[10]
با توجه به مطالب فوق و از آنجا كه اكثريت مردم جامعه بلكه جهان را مستضعفين تشكيل ميدهند امام به استثناي مستكبرين كه عموماً از ميان سرمايهداران و مرفهين بيدرد هستند هيچيك از گروهها و اقشار را ناديده نگرفته و مستثني نميكند و در نتيجه ميتوان گفت از نظر امـام تمامي افراد جامعه جزء نيروي بالقوه انقلاب اسلامي ايران بشمار ميروند محدود به طبقه يا قشر خاصي نيست. امام در عين حال كه به ملتها و قوميتهاي مختلف بها ميداد و آنها را نيز بخشي از تودههاي مستضعف ميدانست كه بايد دست به دست يكديگر و برعليه ظلم و سلطه استكبار و عوامل استكبار قيام كنند با پديده مليگرايي يا ناسيوناليسم و قوميتگرايي به همين دليل شديداً مقابله ميكرد و آنرا دست آورد وترفند عوامل سلطه ميدانست كه موجب تفرقه و تشتت جوامع اسلامي و مستضعفين گرديدهاند تا زمينهساز تداوم سلطه استكبار باشند. ايشان در اين زمينه اظهار ميدارند:
«نقشه قدرتهاي بزرگ و وابستگان آنها در كشورهاي اسلامي اين است كه اين قشرهاي مسلم را كه خداي تبارك و تعالي بين آنها اخوت ايجاد كرده است و مؤمنان را بنام اخوه ياد فرموده است از هم جدا كنند و به اسم ملت ترك، ملت كرد، ملت عرب، ملت فارس، جدا از هم كنند بلكه با هم دشمن كنند و اين درست برخلاف مسير اسلام است و مسير قرآن كريم».[11]
وي عليرغم اينكه خود مرجع شيعيان بود و در اعتقادشان مستحكم و پابرجا، و اهل تسامح و تساهل نبود. معهذا روي وحدت شيعه و سني تكيه اساسي داشت, ايجاد هفته وحدت، دفاع از مسلمانان سراسر جهان به خصوص مسلمانان فلسطين از جمله اين تلاشها بود. امام حتي، اقليتهاي مذهبي را ناديده نگرفته و به آنها اطمينان ميدهد كه در جامعه اسلامي آنها از آزادي بيشتري براي انجام تعاليم مذهبي خود بهرهمند خواهند شد.
نكته جالب اينكه حتي رهبران مذهبي ـ سياسي در گذشته به اين نيروي عظيم و شگرف توجه كافي مبذول نداشته و حركتهاي سياسيـ اجتماعي خـود را برپايههاي ديگري بجز حركت تودهها قرار داده بودند و عملاً هم با شكست مواجه شدند. سيدجمال الدين اسدآبادي وحدت جهان اسلام را در ارشاد و نصيحت پادشاهان و حكام بلاد اسلامي و ايجاد اتحاد ميان آنها ميديد. رهبران نهضت مشروطه به قشر روشنفكر غربزده اميد بسته بودند و آيت الله كاشاني نيز تنها موارد اتکايش بازاريان و طبقه متوسط و بازهم روشنفكران بودند و تاريخ نشان داد كه همه آنها در رسيدن به هدف متعالي خود ناكام و ناموفق ماندند.
قيام اصلاح طلبانه امام و پيامهاي او تنها به جامعه ايران و ديگر جوامع اسلامي محدود نميشد او معتقد بود كه فطرت تمامي انسانها براساس گرايش به توحيد و خير و حقيقت جوئي و عدالت خواهي سرشته شده است و اگر آگاهيهاي عمومي افزايش يابد و شيطان نفس اماره و شياطين بيروني مهار و تضعيف شوند آحاد جامعه بشري راه خداجويي و زيستن در محيطي آكنده از عدالت و صلح را پيشه خواهند كرد. از اينرو امام خميني در اغلب پيامهاي خويش مستضعفين و ملتهاي دربند جهان سوم را به قيام عليه مستكبران فرا ميخواند و در روزهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي آشكارا ايده تشكيل حزب جهاني مستضعفين را مطرح مينمايد و به صراحت مي فرمايند:
«مستضعفين همه بلاد همه ممالك بايد حق خودشان را با مشت محكم بگيرند، منتظر نباشند كه آنها حق آنها را بدهند مستكبرين حق كسي را نخواهند داد. »[12]
2. تقسيم بندي كاربردي
امام خميني جامعه را متشكل از مردم محرومي ميدانست كه بايد به آنها در گرفتن حقشان كمك كرد و تقسيم بندي را اعم از مليت، مذهب و. . . براي اين قشر مستضعف قائل نبود. اما براي آنكه تمامي مردم را به اين خودآگاهي و وحدت برساند كه بايد براي گرفتن حق خود قيام كنند و با توجه به حرفه و تخصص و يا جنسيت خود جايگاه و نقش خود را در نهضت بيابند جامعه را براساس كاركردشان به اقشار مختلف تقسيم بندي كرده و با هر قشر خاص به زبان خودش صحبت مينمود تا همگي اقشار جامعه راه چگونه سهيم شدن خود را در انقلاب بيابند. اين بينش امام موجب ميشد كه اقشار مختلف جامعه جايگاه جديدي در پيروزي و پيشبرد اهداف انقلاب براي خود يافته و در نتيجه براي تحقق آرمانهاي انقلاب تمامي سعي و تلاش خود را بنمايند. در اينجا به گوشهاي از اين شيوه برخورد با اقشار مختلف جامعه ميپردازيم.
كارگران و كشاورزان
امام گرچه از كارگران و كشاورزان به عنوان گروه مولد اصلي در جامعه با احترام و قدرداني ياد ميكند و آنها را ولي نعمت جامعه ميداند و در سخنانشان به نقش كارگران اين چنين اشاره ميكنند:
«كشاورزان و كارگران اساس استقلال كشورند. همانطور كه سرحدات را قواي مسلح نگهداري ميكنند شما متن كشور را از وابستگي حفظ ميكنيد آنها مجاهد في سبيل الله هستند و شما هم مجاهد في سبيل الله هستيد. »[13]
امام در بياناتشان خطاب به اين دو قشر اظهار ميدارند شما بايد به حرفه خود نه تنها بعنوان يك شغل و حرفه درآمدزا براي خود و خانواده بلكه خدمتگذار و تأمينكننده نيازهاي جامعه و بالاتر از آن بعنوان گروهها و قشري كه با تلاش و كوشش خود بندهاي وابستگي به اجانب را قطع نموده و استقلال و عدم وابستگي براي كشور تأمين مينمايند، نگاه كنيد.
بازاريان
امام همه جا بازاريان مؤمن و متعهد را ياور انقلاب معرفي كرده ميگويد:
«تجار و كسبه كسب صحيح كنند، گرانفروشي نكنند، از قراري كه گفته ميشود اشخاصي خيلي گرانفروشي و بيانصافي ميكنند ميدانند اينها كه ملت ما الان بسياري از آنها ضعيف هستند بسياري از آنها در اين قضايا ضرر بردند بسياري از آنها از پا درآمدند. اگر بنا باشد كه كاسبها باز گرانفروشي راه بيندازند و بيانصافي بكنند ممكنست كه اينها صدمه بخورند من خواهش ميكنم از تمام اقشار ملت كه انصاف را نصبالعين خودشان قرار بدهند رضاي خدا را نصبالعين خودشان قرار بدهند. »[14]
زنان
امام زنان را كه نيمي از جامعه را تشكيل داده و تا اين زمان در جوامع اسلامي به آنها كمتوجهي شده و از آنها انتظاري جز خانهداري و بچهداري نميرفت به ناگهان به ميدان كشاند و به آنها شخصيتي مضاعف داد. امام براي زنان دو رسالت اجتماعي قائل شد، اول آنكه خود بعنوان نيمي از نيروي خلاق جامعه وارد ميدان مبارزه گرديده و دوش به دوش مردان در تظاهرات، اعتصابات، و هم فعاليتهاي سياسي مشاركت داشته باشند و علاوه بر آن بعنوان نيروي محركه مردان در ترغيب و تشويق شوهران و فرزندان و برادران خود نقش فعالي داشته باشند و بدينسان ملاحظه ميگردد كه چه احترام فوقالعادهاي براي مادران و همسران شهدا قائل است.
«در اين نهضت زنان حق بيشتري از مردان دارند زنان مردان شجاع را در دامان خود بزرگ ميكنند و قرآن كريم انسان ساز است و زنان نيز انسانساز. اگر زنان شجاع و انسانساز از ملتها گرفته شوند ملتها به شكست و انحطاط كشيده ميشوند ـ قوانين اسلام همه به صلاح زن و مرد است. زن بايد در مقدرات اساسي مملكت دخالت كند. شما همانگونه كه در نهضتها نقش اساسي داشتهايد و سهيم بودهايد. اكنون هم باز بايد در پيروزي سهيم باشيد و فراموش نكنيد كه هر موقع كه اقتضاء كند نهضت كنيد و قيام كنيد مملكت از خود شماست ان شاء الله شما بايد مملكت را بسازيد. »[15]
دانشگاهيان و روشنفكران و روحانيون
امام رهبري واقعي جامعه را از آن ملت و تودههاي آگاه و محروم ميداند و در اين راستا نقشي كه براي علما و روشنفكران و روحانيون جامعه قائل است معلمي و آموزش و تعليم و آگاهي دادن به مردم است نه نمايندگي و وكالت از طرف مردم. لذا بسيار بر وحدت حوزه و دانشگاه تأكيد داشته و نسبت به دانشگاهي كه متأثر از تعاليم فكري غرب و جدا از حوزه و معارف اسلامي باشد نگران بود و انقلاب فرهنگي را هم در همين راستا برنامهريزي كرد.
«بايد همه بهم دست بدهيم و شما آقايان محترم مردم مردم را موعظه كنيد و مردم همه با هم دست بهم بدهند و اين ويرانه را بسازند. »[16]
«چه دانشگاه شما و چه دانشگاه روحانيون، اين دو قشر هستند كه تربيت امت به عهده اين دو قشر است اين دو قشر از همه قشرها عملشان شريفتر و از همه قشرها مسئوليتشان بيشتر است عمل شريف براي اينكه مركز انسان درست كردن است، دانشگاه بايد مركز درست كردن انسان باشد چه دانشگاه روحاني و چه دانشگاه شما و اين يك امري بوده است كه انبيا عليهمالسلام مأمور بر همين امر بودهاند كه انسان درست كنند.»[17]
«شما دانشگاهيها كوشش كنيد كه انسان درست كنيد اگر انسان درست كرديد مملكت خودتان را نجات ميدهيد. اگر انسان متعهد درست كرديد انسان امين، انسان معتقد به يك عالم ديگر، انسان معتقد به خدا، مؤمن به خدا، اگر اين انسان در دانشگاههاي شما و ما تربيت شد مملكتتان را نجات ميدهد.»[18]
نيروهاي مسلح
عليرغم آنكه قبل از پيروزي انقلاب نيروهاي مسلح جزئي از نظام ضد مردمي تلقي و مأموريت سركوب انقلاب را برعهده داشت و عموماً با آنها به عنوان ابزار اصلي قدرت دشمن برخورد ميگردد. معذلك امام حتي همان قبل از انقلاب نيز با طرح اين مسئله كه نيروهاي مسلح برادران ما بوده و مقابله با آنها به معناي ايجاد و تشديد نوعي برادركشي است از مردم خواست كه در مقابل گلوله به سربازان گل تقديم نموده! و از طرفي با فراهم نمودن زمينه و آگاهي لازم فرمان صادر كرد كه سربازان، پادگانها را تخليه و به مردم بپيوندند. اين امر آنچنان مؤثر و مفيد بود كه نه تنها فرماندهان بدون فرمانبر شدند بلكه در مواردي نيز سربازان دست به شورش زده و عليه فرماندهان خود قيام كردند. بعبارت ديگر به جاي مقابله مسلحانه با سربازان قلبهاي آنها را تسخير كرد.
جالب توجه آنكه بعد از پيروزي انقلاب و سقوط رژيم پهلوي وعليرغم اينكه بخاطر كشتارهاي صورت گرفته توسط نيروهاي مسلح، مردم نسبت به آنها خوشبين نبودند و براساس همين زمينه مساعد گروهكها پيشنهاد انحلال ارتش و ايجاد ارتش خلقي را ميكردند امام با تكيه بر همان منطق نه تنها اجازه انحلال نيروهاي مسلح را نداد بلكه سريعاً در جهت احياء و بازسازي آنها كه در خدمت نظام انقلابي قرار گرفته بودند همت گماشتند و زمينه آشتي ملي والحاق قلبي و روحي نيروهاي مسلح را به مردم انقلابي فراهم آوردند. معذلك نسبت به كساني كه به كشتار مردم دست زده يا مرتكب خيانت هاي ديگري شده بودند از طريق دادگاههاي انقلاب با آنها برخورد نمودند.
«و من بايد يك نصيحت به ارتش بكنم و يك تشكر از يكي از اركان ارتش يك قشرهايي از ارتش. اما نصيحتي كه ميكنم اين است كه ميخواهيم شما مستقل باشيد. . . »[19]
«اگر چنانچه ارتش، دولت، به وظايف ارتشي خودشان، به وظايف دولتي خودشان، به وظايف اسلامي عمل كنند محيط در يك كشور محيط محبت ميشود، محيط آرامش روحي ميشود و اين هم براي ملت مفيد است و هم براي دولت و هم براي ارتش.»[20]
بينش امام نسبت به حكومت ودولتمردان
در بينش امام حكومت اسلامي صرفنظر از تفاوتهاي ظاهري در هدفها و آرمانها، از نظر تشكيلات و اركان نيزتفاوتهاي اساسي با نظامهاي سياسي معاصر دارد در اين نظريه اكثريت تنها بر مدار حق، مشروعيت مييابد و به تبع آن وجوب اعمال ولايت منوط به فراهم بودن شرايط آن و از آن جمله پذيرش عمومي مردم است كه در جريان انتخاب طبيعي مستقيم و يا از طريق انتخاب خبرگان منتخب ملت جلوهگر ميشود. بنابراين پيوند رهبري با مردم به طور طبيعي، پيوندي اعتقادي بنيادي و عميق است و به همين سبب بود كه امام يكي از مردميترين نوع حكومتها را پايهريزي و رهبري كرد. در اين حكومت برخلاف همه نظامهاي سياسي موجود جهان مردم پس از تعيين رهبري و برگزاري انتخابات از خود سلب مسئوليت نكرده و به خود وانهاده نميشوند بلكه حضور آنان در صحنه اداره جامعه ا سلامي و مشاركت در سرنوشت نظام اسلامي بعنوان يك تكليف شرعي تضمين ميشود.
از نظر امام حكومت اسلامي پايهاش بر عشق و اعتماد متقابل مردم و رهبري صالح و عادل است ولذا ميفرمود:
«اگر فقيهي يك مورد ديكتاتوري بكند از ولايت ميافتد. »[21]
«رهبر و رهبري در اديان آسماني و اسلامي بزرگ چيزي نيست كه خود به خود ارزش داشته باشد و انسان را خداي ناخواسته به غرور و بزرگ انديشي وادارد. »[22]
و با چنين برداشتي بود كه ميفرمود:
«اگر به من بگوييد خدمتگزار بهتر از اين است كه بگوييد رهبر، رهبري مطرح نيست. خدمتگزاري مطرح است. اسلام ما را موظف كرده است كه خدمت بكنيم. »[23]
«من با مردم ايران برادر هستم و خود را خادم و سرباز آنان ميدانم. »[24]
امام خطاب به دولتهايي كه خود را فرمانفرما و برتر از مردم ميدانستند ميفرمود:
«دولت در حكومت اسلامي در خدمت ملت است بايد خدمتگزار ملت باشد. »[25]
«آگاهي مردم و مشاركت و نظارت و همگامي آنها با حكومت منتخب خودشان. خود بزرگترين ضمانت حفظ امنيت در جامعه ميباشد. »[26]
تفاوت اين نظريه در باب حكومت و امنيت ملي و اجتماعي با نظريهاي كه در دمكراتيكترين نظامهاي سياسي، دولت و حكومت را تنها در پهنه «قدرت» و ابزار و لوازم آن تعريف ميكند و بر همين مبنا مهمترين ركن امنيت اجتماعي را در قوه قهريه ميداند، آشكار است.
امام ميفرمايد:
«يك قدرت بزرگ وقتي پايگاه ملي ندارد اين قدرت نميتواند بايستد. »[27]
ايجاد خودآگاهي و خودباوري
امام برخلاف نظريهپردازان غربي اعم از ليبرالها و ماركسيستها كه معتقد هستند از آنجا كه تودهها نا آگاه هستند طبقه روشنفكر و نخبه بايد به نمايندگي آنها و در قالب احزاب مهار آنها را بدست گرفته و در جهت آنچه كه بعنوان سعادت و تعالي ايشان تشخيص ميدهند آنها را هدايت نمايند، معتقد بود رسالت رهبران جامعه اين است كه با آموزش كافي، تودههاي مردم را از شرايط حاكم و حقوق و تكاليف آنها آگاه نموده و در نتيجه اين باور را در آنها به وجود آورند كه آنها نه تنها ميتوانند خود سرنوشت خود را به دست گيرند بلكه مكلف نيز هستند كه با قيام خود حق خويش را از ظالمين بازستانند.
به همين جهت امام در رهبري جامعه اسلامي بيش از آنكه به هدايت و نمايندگي اعتقاد داشته و به آن بپردازد و نيز با وجود مشروعيت و مقبوليتي كه داشت جلوتر از مردم حركت نميكرد بلكه مهمترين رسالتي كه براي خود قائل بود ارشاد و تعليم و آگاهي دادن لازم به مردم بود تا خود تصميم بگيرند و خود حركت كنند. امام قبل از آنكه معتقد به تحولات سياسي در مردم باشد معتقد به تحول فرهنگي در آنها بود. براين اساس امام اصولاً نهضت خويش را از آغاز براساس آيه شريفه ”ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما به انفسهم“ قرار داده و بر تقدم انقلاب فرهنگي تكيه داشت و از طرف ديگر دست زدن به انقلاب و تحولات اجتماعي بوسيله مردم را ضرورتي اجتناب ناپذير دانسته و معتقد بود كه مبارزات حزبي و پارلماني نتيجهاي نداشته و حتي مبارزات مسلحانه بدون پشتوانه مردمي در شرايطي كه آمادگي لازم در تودههاي جامعه فراهم نشده است بيثمر و بي فايده خواهد بود.
در حاليكه احترام به رأي و خواسته مردم در نظام رهبري حضرت امام جايگاه فوقالعادهاي داشت ايشان آنچنان به اصل آموزش پايبند بود كه حتي در حساسترين مسئله نيز حاضر به اعمال نظر شخصي خود نبود هرچند كه چنين دخالتي به دليل محبوبيت و مقبوليت ايشان نزد مردم و مسئولين نظام عادي بوده و نه فقط مشكلي را بوجود نميآورد بلكه مورد قبول و اجرا صميمانه آنها نيز قرار ميگرفت. اين نكته جالب در بررسي سيره سياسي امام و در برخورد با مردم به اثبات ميرسد كه ايشان هرگز تلاش نميكرد مطابق تشخيص و نظر خود مردم را بدون آنكه آمادگي پذيرش داشته باشند به سمت معيني سوق دهد بلكه به خواست آنها تا حدي كه خطري جدي و بنيادين براي اسلام وانقلاب بوجود نميآورد احترام ميگذاشت. در عين حال با بيانات و پيامهاي خود تلاش ميكرد كه آگاهي لازم را در مردم بوجود آورده تا زمينه پذيرش حقيقت را داشته باشند. براي مثال اسناد و مدارك و خاطرات كسانيكه از نزديك با ايشان در تماس بودند نشان ميدهد كه در انتخابات دوره اول رياست جمهوري عليرغم اقبالي كه نيروهاي انقلاب از بنيصدر كرده بودند ايشان با انتخاب وي موافق نبوده و به او رأي نيز ندادند. معهذا به خواست مردم احترام گذارده و رياست جمهوري او را تنفيذ كرده و در عين حال در پيامهاي خود آگاهي لازم را به مردم ميدادند و آنگاه زمانيكه رأي دهندگان به بنيصدر واقعاً پي به ماهيت او برده و از رهگذر تظاهرات و راهپيمائيها عدم اعتماد خود را به وي ابراز يا به بياني روشنتر رأي خود را پس گرفتند امام نيز مخالفت خود را علني كرده نسبت به عزل وي از فرماندهي كل قوا اقدام و نهايتاً نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بر عزل بنيصدر از رياست جمهوري رأي دادند.
همانطور كه مشخص است مكتب تربيتي امام با آنچه كه تحت عناوين جامعهشناسي و انسانشناسي در دانشگاههاي جهان سوم و ممالك اسلامي تدريس ميشود هيچ سنخيتي ندارد. اساس نهضت امام بر روش انبياء استوار بود. اين روش در عصر حاضر فراموش شده بود و آنچه كه اكنون به نام علوم انساني مطرح است تعريف انسان و روابط انساني در مقولههاي مختلف ليبراليسم، سوسياليسم و يا اومانيسم ميباشد كه آن نيز خود برآيند عصر رنسانس و نتيجه خود فراموشي و پذيرش اصالت و حاكميت ماشين بر انسان است. در حاليكه شيوه تربيت امام براساس بازگشت انسان به خويشتن خويش و قرار گرفتن در مسير الهي بود امري كه به تودههاي جامعه آنچنان قدرت و شجاعتي ميدهد كه هيچ قدرتي قادر به مقابله با آن نيست.
تحقير و ناچيز شمردن دشمن
يكي از ابزار مهم و رواني براي ايجاد رعب و وحشت در دل ملتها القاء قدرقدرتي دشمن و تسخير ناپذير بودن قلاع و استحكامات آنها است. بعد از جنگ جهاني دوم و اختراع و انحصار سلاحهاي هستهاي در دست ابرقدرتها بويژه آمريكا اين ذهنيت در ملتهاي جهان سوم ايجاد شده بود كه نه تنها با قدرتهاي بزرگ داراي سلاح اتمي نميتوان مقابله نمود بلكه براي ادامه بقاء و حيات چارهاي جز تكيه بر آنها نميباشد. دوران جنگ سرد و قانونمندي حاكم بر آن داراي چنين خصيصهاي بود و از طرف ملتها و دولتهاي كوچك و ضعيف هم پذيرفته شده بود. بارها اتفاق افتاد كه به محض حركت ناوگانهاي آمريكا به طرف يك منطقه از جهان دولتهاي كوچك منطقهاي در مقابل خواستهاي آنها تسليم و از خواستها و مواضع خود عدول ميكردند.
امام از آنجا كه به نيروي لايزال ملت براساس باورها و اعتقادات الهي خود اطمينان قلبي داشت اين قانونمندي را زير سئوال برده زمانيكه ميگويد:
«آمريكا هيچ غلطي نميتواند بكند. »[28] «ما آمريكا را زير پاي خود ميگذاريم. »[29]
ترس و دلهره را از دل تودههاي مردم خارج و آنها را به سمت اين باور سوق داده كه عظمت سلاح هاي هستهاي و زرادخانههاي عظيم، معيار قدرت يك كشور نيست بلكه بالاتر از آن عزم ملتهاست كه ميتواند بر آن فائق آيد.
«ابرقدرتها محتاج به شما (كشورهاي اسلامي) هستند اگر يك روز از سلاح خود استفاده كنيد آنها مطيع شما ميشوند معالاسف هم ذخاير ما را ميبرند و هم حكومتها اطاعت از آنها ميكنند.»[30]
«آمريكا كه سيلي خورده است از شما، آمريكايي كه دل بسته بود به ايران و نفت ايران و ذخاير ايران، اين آمريكا را بيرونش كرديد.»[31]
تكيه بر سلاح ايثار و شهادت
امام با توجه به تعاليم عاليه اسلامي معتقد بودند كه اگر جامعهاي و ملتي مسئله مرگ را براي خود حل كرد و به اين باور رسيد كه مرگ پايان زندگي نيست بلكه مرگ شرافتمندانه توأم با شهادت آغاز زندگي نوين و درخشانتري ميباشد از برخورد با دشمن نه تنها هراس نداشته بلكه در مقابل اين سلاح، دشمن را عاجز و ناتوان ساخته و نهايتاً سر تسليم فرود خواهد آورد.
و بدين ترتيب و با اين شيوه بود كه امام عليرغم برخورداري از قدرت فوقالعاده كاريزماتيك و عليرغم برخورداري از اختيارات و قدرت مرجعيت راه طولاني و سخت ارشاد و آگاهي دادن را انتخاب كرده و با اين شيوه توانست ملتي را آنچنان تربيت كند كه خود امامگونه حركت نموده و قدرتي را ايجاد كند كه اساس و ركن اصلي ثبات و اقتدار نظام جمهوري اسلامي گردد. اينك نيز كه سالياني از رحلت جانسوز ايشان ميگذرد اين ملت همچنان و به همان شيوه در صحنه انقلاب حضور داشته و از آنجا كه شامهاي قوي نيز پيدا كرده است بمحض احساس خطر براي انقلاب و نظام اسلامي حاكم فوراً به صحنه آمده و شعله نفاق و الحاد را خاموش ميكند.
پی نوشتها:
[1]. Theda seocopel, Renter State and Shia Islam in the Iranian Revolution. Theory& Socity 1982. 11No. 3: 265-304.
[2]. آئين انقلاب اسلامي: گزيدهاي از انديشه و آراء امام خميني، ناشر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني1377، تأليف حميد انصاري، صفحه 188.
[3]. همان منبع، صفحه 188.
[4]. صحيفه امام، جلد 20، صفحه 24.
[5]. صحيفه امام، جلد 20، پيام برائت از مشركين به تاريخ 6/5/66، ص24.
[6]. صحيفه امام، جلد 7، صفحه 32.
[7]. صحيفه امام، جلد 21، صفحه 86.
[8]. همان منبع، جلد 7، صفحه 47.
[9]. همان منبع، جلد 21، صفحه 99.
[10]. همان منبع، جلد 16، صفحات 25ـ 19.
[11]. انصاري، صفحه 187، آئين انقلاب اسلامي، گزيدهاي از انديشه و آراء امام خميني، ناشر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1373.
[12]. صحيفه امام، جلد 12، صفحه 143.
[13]. صحيفه امام، جلد 14، صفحه 329.
[14]. سخنراني امام در جمع پاسداران و اقشار مختلف مردم 28/12/57.
[15]. صحيفه امام، جلد 6، صفحه 301.
[16]. بيانات امام خميني در جمع روحانيت غرب تهران 11/12/57.
[17]. صحيفه امام، جلد 8، صفحه 61.
[18]. صحيفه امام، جلد8، صفحه 67.
[19]. صحيفه امام، جلد 6، صفحه 17.
[20]. صحيفه امام، جلد 8، صفحه 86.
[21]. صحيفه امام، جلد9، سخنراني امام در جمع انجمن اسلامي به تاريخ 30/6/58.
[22]. صحيفه امام، جلد 18، صفحه؟.
[23]. صحيقه امام، جلد10، صفحه463.
[24]. صحيفه امام، جلد 5، صفحه 354.
[25]. صحيفه امام، جلد 6، صفحه 463.
[26]. صحيفه امام، جلد4، صفحه 248.
[27]. صحيفه امام، جلد 7، صفحه 511.
[28]. صحيفه امام، جلد 10، صفحه 516.
[29]. صحيفه امام، جلد 17، سخنراني به تاريخ 21/1/62.
[30]. سخنراني در جمع نمايندگان سازمانهاي آزاديبخش جهان 20/10/58، ج12، ص111.
[31]. سخنراني در جمع فرماندهان سپاه پاسداران و روزنامه اطلاعات 28/5/60، صحيفه امام، جلد 15، ص115.
منبع: اندیشه قم
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}