پرسش :
دليل عصمت پيامبر اكرم(ص) و ديگر پيامبران الهی چيست؟
شرح پرسش :
پاسخ :
شيعه معتقد است عصمت، يكي از مهم ترين ويژگي هاي پيامبر اكرم(ص) و ديگر پيامبران الهي است؛ بنابراين، لازم است پيش از بيان دلايل عصمت، معنا و حقيقت آن روشن گردد.
واژه عصمت
واژه عصمت ـ از ماده «عَصَمَ» ـ در لغت به معناي «منع» و «حفظ» و نگهداشتن و مانع شدن و پيش گيري از ناملايمات است(1) و در اصطلاح، به نيرويي در وجود انسان گفته مي شود كه دارنده آن را با قدرت داشتن بر انجام آن از گناه، خطا و اشتباه باز مي دارد.(2)
با توضيح ياد شده، روشن مي شود كه عصمت بر دو نوع است:
1. عصمت از گناه؛ يعني معصوم كسي است كه با اختيار و قصد، مرتكب گناه نمي شود.
2. عصمت از خطا و اشتباه؛ يعني معصوم، افزون بر ترك گناه، از خطا و اشتباه هم مصون باشد. مصونيّت پيامبران از گناه و خطا، به طور اجمال، از سوي همه ي مسلمانان، بلكه همه صاحبان اديان و ملل پذيرفته شده است، ولي در ويژگي هاي آن، آرا و نظريه هاي گوناگوني وجود دارد كه در نوشتار حاضر، مجال بيان آن ها نيست.
شيعه معتقد است كه پيامبر بايد از همه ي گناهان، چه صغيره و چه كبيره، چه عمدي و چه سهوي، چه پيش از نبوت و چه پس از آن، معصوم باشد.(3)
دلايل عصمت
دليل اول: هدف اصلي از بعثت پيامبران، راهنمايي بشر به سوي حقايق و وظايفي است كه خداي متعال براي انسان ها تعيين فرموده است و ايشان در حقيقت، نمايندگان الهي در ميان انسان ها هستند كه بايد ديگران را به راه راست، هدايت كنند؛ حال اگر چنين نمايندگان و سفيراني به دستورات الهي پايبند نباشند و خودشان بر خلاف محتواي رسالتشان عمل كنند، مردم رفتارشان را با گفتارشان متناقض ديده، ديگر به گفته هايشان اعتماد لازم را پيدا نمي كنند و در نتيجه هدف از بعثت ايشان به طور كامل تحقق نخواهد يافت؛ بنابراين، حكمت و لطف الهي اقتضا دارد كه پيامبران، افرادي پاك و معصوم از گناه باشند.
اين دليل، عصمت پيامبر را نسبت به هر گناهي، چه كبيره و چه صغيره، چه عمدي و چه سهوي، چه پيش از بعثت و چه پس از آن اثبات مي كند؛ زيرا كوچك ترين گناه سهوي، هر چند پيش از بعثت رخ داده باشد، به اندازه ي خود، پيامبر را لكه دار كرده و به همان مقدار از اعتماد مردم مي كاهد و حال اين كه بايد اعتماد به پيامبر صد درصد باشد تا راه هر گونه شك و ترديد و شبهه اي بسته شود.
دليل دوم: افزون بر اين كه پيامبران وظيفه دارند محتواي وحي و رسالت خويش را به مردم ابلاغ كنند و راه راست را به ايشان نشان دهند، وظيفه دارند به تزكيه، تربيت و راهبري مردم اقدام نمايند؛ آن هم تربيتي همگاني كه شامل آماده ترين و برجسته ترين افراد جامعه نيز بشود و چنين مقامي در خور كساني است كه خودشان به عالي ترين مدارج كمال انساني رسيده باشند و اين همان مقام «عصمت» است.
افزون بر اين، اساساً نقش رفتار مربي در تربيت ديگران، از نقش گفتار اوبسيار مهم تر است و كسي كه از نظر رفتار، نقص ها و كمبودهايي داشته باشد، سخنانش تأثير مطلوب را ندارد؛ پس هنگامي هدف الهي از بعثت پيامبران، به عنوان مربيان جامعه، به طور كامل تحقق مي يابد كه آن ها از هر گونه لغزشي در گفتار و كردار مصون باشند.
و اما دارا بودن تقوا و پرهيز از گناهان، آن گونه كه در حد عصمت نباشد، نيز نمي تواند اطمينان كامل را در ميان مردم ايجاد كند؛ زيرا باز هم احتمال گناه و خطا در فرض مذكور وجود دارد.
از دليل هايي كه گفته شد روشن مي شود كه پيامبران، افزون بر مصون بودن از ارتكاب گناه، از اشتباه و نسيان نيز مصون مي باشند؛ چه اشتباه و نسيان در بيان احكام و عمل به آن ها و چه نسبت به موضوع هاي خارجي و امور عادي؛ زيرا در صورت اشتباه و نسيان، اعتماد كامل براي مردم حاصل نمي شود و در هر موردي كه پيامبر حكمي بگويد احتمال مي دهند كه اشتباه باشد؛ از اين رو پيامبران به طور كامل به هدف خود كه تعليم و تربيت است، نمي رسند، و همچنين است اگر در عمل به احكام اشتباه كنند؛ زيرا ممكن است همين عمل سرمشق يا دستاويز گروهي شود و گمراه گردند؛ گذشته از اين، خود عمل هم نوعي از بيان حكم است. اگر مردم ببينند و يا احتمال دهند كه پيغمبر در موضوع ها و امور عادي، چه در خلوت و چه در ملأ عام، گرفتار اشتباه و نسيان است، نسبت به احكام ترديد مي كنند و اطمينان لازم در مردم كه مقدمه تحقق هدف پيامبران است، حاصل نمي شود.
سوال: از آنچه گفته شد، لزوم عصمت پيامبران از هرگونه گناه و خطايي روشن شد؛ اما آيا اين عصمت و مصونيت از خطا و گناه، امري ارادي و در اختيار معصومان(عليهم السلام)است يا آن كه نيرويي خداداد بوده و در نتيجه هيچ گونه افتخاري براي آن ها به شمار نمي رود؟
در پاسخ مي گوييم: عصمت از گناه و معصيت، به طور كامل اختياري و با اراده ي معصومان (عليهم السلام)است؛ اما عصمت و مصونيت از اشتباه و فراموشي و مانند آن، نيرويي است خدادادي كه بر اساس شايستگي فردي و اهميت رسالت الهي، به معصومان(عليهم السلام) داده شده است؛ گرچه بعيد نيست بگوييم: عقل و حواس سالم و كامل معصومان(عليهم السلام) به اندازه اي بوده كه هيچ گاه گرفتار فراموشي، غفلت، اشتباه و امثال آن ها نمي شدند، و اين مرحله از عصمت نيز به طور كامل اختياري بوده و جبري در كار نبوده است؛ همان گونه درباره ي انسان عاقل و داراي حواس سالم، هيچ گاه تصوّر نمي شود كه بر اثر فراموشي و يا غفلت، به خوردن كثافت ها و آشغال هاي موجود در زباله داني ها، اقدام كند و يا پزشك ماهري كه از آلودگي آب حاصل از شستن لباس هاي بيماران آگاهي كامل دارد، از آن آب بياشامد؛ بنابراين، عصمت، چه نسبت به گناه و چه نسبت به اشتباه، از اختيار و اراده ي معصومان(عليهم السلام)بيرون نيست.
البته عصمت داراي مراحل و درجه هايي است كه ممكن است شخص معصوم پس از گذرانيدن آن هابه اختيار و اراده ي خود، و به لطف پروردگار به درجات بالاتري دست يابد؛ چنان كه وجود چنين مقامي از عصمت، از برخي آيات قرآن نيز استفاده مي شود: (إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)(4)
به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه اِتِّصاف معصومان(عليهم السلام)به برخي از مراتب عصمت، از جانب پروردگار گرچه خارج از اختيار آنان است، اما در عين حال افتخار و ارزشي براي آنان محسوب مي شود، همانطور كه سنگ هاي معدني كم ياب نسبت به سنگ هاي معمولي، داراي ارزش و برتري هستند، گرچه از خود هيچ گونه اختياري نداشته باشند افزون بر آن ـ چنان كه گفته شد ـ: خداوند بر اساس شناختي كه از لياقت و شايستگي برخي از انسان ها دارد، آنان را به درجه هاي عالي عصمت متِّصف مي نمايد.
حسن ختام اين گفتار را به مناظره ي زيبا و جامع امام رضا- عليه السلام - و يكي از عالمان اهل سنت، اختصاص مي دهيم، تا افزون بر تبيين باور شيعه از زبان گوياي امام معصوم- عليه السلام -، شبهه هاي موجود در اين زمينه نيز پاسخ داده شود.
اباصلت هروي مي گويد: پس از آن كه مأمون (خليفه ي عباسي)، پيروان اديان و مذاهب مختلف را در برابر امام رضا- عليه السلام -قرار داد، و هر يك از آنان با حجّت و دليلي محكم كه امام- عليه السلام - ارائه مي فرمود، شكست خوردند، علي بن محمد بن جَهم برخاست و عرض كرد:
اي پسر رسول خدا! آيا شما قائل به عصمت پيامبران هستيد؟
امام- عليه السلام - فرمود: آري.
عرض كرد: پس در برابر اين آيات قرآن چه پاسخي داريد:
1. (وَ عَصي آدَمُ رَبَّهُ فَغَوي؛(5)
2. (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ(6)
3. (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها(7)
4. (وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ(8)
5. (وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَي النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ(9)]
امام- عليه السلام - فرمود: «واي بر تو اي علي! از خدا بترس و گناهان زشت را به پيامبران خدا نسبت مده و كتاب خدا را با رأي و نظر خود، تفسير و تأويل مكن! به درستي كه خداوند ـ عزّ و جلّ ـ مي فرمايد: (ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ)(10)
اما درباره ي آيه اول، پس به درستي كه خداوند ـ عزّوجلّ ـ آدم- عليه السلام - را حجّت و جانشين خود در زمين و شهرها قرار داد و او را براي (ماندن در ) بهشت نيافريد و معصيت آدم در بهشت بود نه در زمين، و آن هم براي آن بود كه مقدّرات الهي كامل و اجرا گردد؛ پس هنگامي كه به زمين فرستاده شد و حجّت و جانشين خدا در زمين گرديد، به او مقام عصمت داده شد، به دليل آيه مباركه: (إِنَّ اللّهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ)؛(11) و اما آيه دوم، مراد از آن اين است كه داود- عليه السلام -گمان مي كرد كه خداوند متعال، رزق و روزي را بر او تنگ نخواهد كرد آيا اين آيه را نشينده اي: (وَ أمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ)؛(12) يعني روزي را بر او تنگ گرفت، و گرنه، اگر گمان مي برد كه خداوند بر او قدرت ندارد (لا يقدر عليه) كه همانا كافر مي گرديد؛ و اما آيه سوم (درباره ي حضرت يوسف) ، پس به درستي كه آن زن نسبت به يوسف اهتمام و تمايل ورزيد، ولي يوسف به كشتن او اهتمام كرد (در صورتي كه وي را به آن معصيت مجبور كند) ، پس خداوند كشتن آن زن و آن گناه را از حضرت يوسف دور كرد؛ خداوند مي فرمايد: (كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ)؛ يعني قتل (كشتن آن زن ) «والفحشاء»؛(13) يعني زنا؛ و اما داود- عليه السلام -، پس بگو كه گذشتگان تو درباره ي او چه مي گويند؟
علي بن جهم گفت: مي گويند: داود پيامبر، در محراب خود به نماز خواندن مشغول بود، كه ابليس به صورت پرنده اي بسيار زيبا در مقابل او نمايان شد، پس نماز خود را قطع كرد تا آن پرنده را بگيرد، پرنده به حيات خانه رفت و او به دنبال آن، آن گاه پرنده به داخل خانه ي «اوريا» ـ فرزند حنان ـ افتاد و داود نيز به دنبال آن رفت، تا آن كه در آن جا همسر اوريا را در حال استحمام مشاهده كرد، همين كه چشمش به او افتاد، عاشق و دلباخته ي او شد، اين در زماني بود كه داود، اوريا را به يكي از جنگ ها فرستاده بود، پس نامه اي به فرمانده ي جنگ نوشت و از او خواست كه اوريا را در صف مقدم جنگ قرار دهد، او نيز چنين كرد، ولي اوريا پيروز گشت و كشته نشد. اين موضوع براي داود بسيار دشوار شد، بار دوم نامه اي نوشت و از فرمانده ي جنگ خواست كه او را جلوي «تابوت» قرار دهد، تا آن كه در نهايت اوريا كشته شد و داود پيامبر با همسر او ازدواج كرد.
اباصلت مي گويد: امام رضا- عليه السلام - پس از شنيدن اين سخنان، با دست خود بر پيشاني خودشان زدند، و فرمودند: (إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) همانا شما پيامبري از پيامبران خدا را به سبك شمردن نماز و بي اعتنايي به آن نسبت داده ايد، تا آن كه به دنبال پرنده اي حركت كرد و سپس مرتكب زنا و قتل شد.
علي بن جهم پرسيد: اي فرزند رسول خدا! پس گناه داود چه بود؟
امام فرمود: واي بر تو! به درستي كه داود گمان مي برد كه خداوند هيچ كس را از او عالم تر نيافريده، پس خداوند دو فرشته را به سوي او فرستاد و از محراب او بالا رفته و به او رسيده و چنين گفتند: (خَصْمانِ بَغي بَعْضُنا عَلي بَعْض فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلي سَواءِ الصِّراطِ) (14)
داود- عليه السلام - در قضاوت شتاب كرد و عليه مدعي عليه حكم كرد: (وَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلي نِعاجِهِ) بدون آن كه از مدعي شاهدي بر ادعايش بخواهد و يا اين كه سخن مدّعي عليه را بشنود، و اين بود ماجراي خطاي داود در قضاوتش، نه آنچه را كه شما بيان مي كنيد. آيا نشنيده اي سخن خداوند را كه مي فرمايد: «اي داود! ما تو را خليفه(و نماينده ي خود) در زمين قرار داديم؛ پس در ميان مردم به حق داوري كن... .»(15)
علي بن جهم مي گويد: عرض كردم: اي پسر رسول خدا! پس داستان او با اوريا چه بوده است؟
امام رضا- عليه السلام - فرمودند: در دوران داود- عليه السلام - هنگامي كه مردها مرده و يا كشته مي شدند، زن هاي آنان تا ابد حق ازدواج با ديگران را نداشتند، و اولين كسي كه خداوند متعال چنين ازدواجي را براي او حلال كرد، داود- عليه السلام - بود؛ لذا اين مسأله از جهت اوريا بر مردم سخت گذشت.
و اما آيه مربوط به حضرت محمد - صلي الله عليه وآله - جريان آن چنين است كه خداوند سبحان نام هاي همسران پيامبر - صلي الله عليه وآله - در دنيا و آخرت را براي پيامبرش بيان و معرفي كرد و اين كه آنان مادران مؤمنان مي باشند، و يكي از آنان زينب ـ دختر جَحْش ـ بود كه در آن زمان همسر زيد بن حارثه بود؛ پس پيامبر - صلي الله عليه وآله - نام او را پنهان كرده و براي مردم بيان نكرد، تا منافقان نگويند: پيامبر زن شوهردار را همسر خود دانسته و او را جزو مادران مؤمنان قرار داده است، و چون پيامبر - صلي الله عليه وآله - از اين سخن منافقان مي ترسيد، خداوند فرمود: (َاللهُ اَحَقُّ أنْ تَخْشاهُ)؛ و خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي. و خداوند ازدواج هيچ كس را خود بر عهده نگرفته مگر ازدواج حوّا با آدم، و زينب با رسول خدا - صلي الله عليه وآله -، و فاطمه با علي - عليهما السلام- .
اباصلت هروي مي گويد: علي بن جهم با شنيدن اين پاسخ روشن و قاطع، گريه كرد و چنين گفت: اي پسر رسول خدا! من از عقيده ي خود توبه كرده و از امروز به بعد سخني درباره ي پيامبران نخواهم گفت، مگر آنچه را كه شما فرموديد.(16)
ناگفته نماند كه اين روايت مبارك، دليل نقلي عصمت پيامبران را نيز در بر دارد؛ از جمله: استشهاد امام- عليه السلام - به آيه 33 سوره ي آل عمران. با مطالبي كه امام فرمود، روشن مي شود كه ساير اشكال هاي وارد شده بر عصمت پيامبران بر اساس آيات قرآن، مردود مي باشد.
آيات ديگري نيز وجود دارد كه مي توان از آن ها براي اثبات عصمت استفاده كرد؛ از جمله:
آيه: (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسي وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الُْمحْسِنِينَ وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيي وَ عِيسي وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَي الْعالَمِينَ وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلي صِراط مُسْتَقِيم)(17)
خداوند سبحان در اين آيه، پيامبران را برگزيدگان خود و هدايت شوندگان از جانب خود مي داند. در آيه ديگر مي فرمايد: (أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَي اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاّ ذِكْري لِلْعالَمِينَ)(18)
در اين آيه، افزون بر توصيف پيامبران به هدايت شوندگان از جانب پروردگار، از آنان به اسوه و الگو تعبير شده است؛ از سوي ديگر مي فرمايد: (وَ مَنْ يُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد وَ مَنْ يَهْدِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلّ)(19)
مي فرمايد: هر كس مشمول هدايت الهي گردد، گمراهي در او راه ندارد، و در آيه اي ديگر تصريح مي فرمايد كه حقيقت گناه، انحراف از صراط مستقيم، بلكه همانا گمراهي است: (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثِيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ)(20)
دقت در آيات ياد شده و تأمل در آن ها، عصمت پيامبران را به روشني اثبات مي كند. توضيح اين كه: در آيات نخست، پيامبران، اسوه، الگو و هدايت شوندگان در ميان امت معرفي شده اند؛ سپس در آيه بعد مي فرمايد: كسي كه مشمول هدايت الهي گردد، گمراهي در او راه ندارد، و در آيه بعد گناه را همان گمراهي مي داند؛ در نتيجه، پيامبران مشمول هدايت خاص الهي قرار گرفته اند، و گمراهي در چنين افرادي راه ندارد و چون حقيقت گناه، گمراهي از صراط مستقيم است؛ بنابراين، كسي كه گمراهي در او راه ندارد، به گناه آلوده نمي شود، و اين همان مقام والاي عصمت از گناه است كه به تصريح آيات ياد شده، هيچ گونه گناهي (از كوچك و بزرگ، پيش از نبوت و پس از آن و...) براي هدايت شدگان از ميان امت ها، يعني پيامبران، تصوّر نمي شود.
پي نوشتها:
1. ر.ك: لغت نامه دهخدا، واژه ي (عصمه) و ساير كتاب هاي لغت.
2. ر.ك: راهنماشناسي، ص 121.
3. مع الشيعه الاماميه في عقائدهم، ص 57. متأسفانه در كتب مشهور اهل سنت، باورهاي ناروايي در اين زمينه درباره ي پيامبران وجود دارد كه برخي از آن موارد و پاسخ آن ها را علامه ي حلي ـ قدس سره ـ در كتاب نهج الحق و كشف الصدق، ص 142 به بعد «عصمه الانبياء» بيان كرده است.
4. احزاب، 33.
5. طه، 121: «آدم پروردگارش را نافرماني كرد، و از پاداش او محروم شد.»
6. انبياء، 87 «و ذوالنون (= يونس) را (به يادآور) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت و چنين مي پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت.»
7. يوسف، 24 «آن زن قصد او (يوسف) كرد و او نيز قصد وي مي نمود.»
8. ص، 24 «داود دانست كه ما او را (با اين ماجرا) آزموده ايم.»
9. احزاب، 37 «(درباره ي پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)) و در دل چيزي را مي پنداشتي كه خداوند آن را آشكار مي كند و از مردم مي ترسيدي، در حالي كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي.»
10. آل عمران، 7 «در حالي كه تفسير (و تأويل) آن ها را، جز خدا و راسخان در علم، نمي دانند.»
11. آل عمران، 33 «خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برتري داد.»
12. فجر، 16 «و اما هنگامي كه براي امتحان، روزيش را بر او تنگ مي گيرد.»
13. يوسف، 24 «اين چنين كرديم تا بدي و فحشا را از تو دور سازيم.»
14. ص، 22 ـ 24 «گفتند: «نترس! دو نفر شاكي هستيم كه يكي از ما بر ديگري ستم كرده؛ اكنون در ميان ما به حق داوري كن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدايت كن. اين برادر من است، او نود و نه ميش دارد و من يكي بيش ندارم؛ اما او اصرار مي كند كه اين يكي را هم به من واگذار، و در سخن بر من غلبه كرده است. (داود) گفت: «مسلماً او با درخواست يك ميش تو براي افزودن آن به ميش هايش، بر تو ستم نموده؛ و بسياري از شريكان (و دوستان) به يكديگر ستم مي كنند، مگر كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند؛ اما عده ي آنان كم است. داود دانست كه ما او را (با اين ماجرا) آزموده ايم؛ از اين رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه كرد.»
15. ص (38)، 26.
16. امالي شيخ صدوق، مجلس بيستم، ص 150 ـ 153، حديث 148 / 3؛ خصال شيخ صدوق، حديث 321 / 5؛ عيون اخبار الرضا- عليه السلام-، ج 1، ص 191، حديث 1؛ بحارالانوار، ج 11، ص 72، حديث 1.
17. انعام، 84 ـ 88.
18. انعام، 90.
19. زمر، 36 ـ 37.
20. يس، 60 ـ 62.
منبع:سایت انوار طاها
شيعه معتقد است عصمت، يكي از مهم ترين ويژگي هاي پيامبر اكرم(ص) و ديگر پيامبران الهي است؛ بنابراين، لازم است پيش از بيان دلايل عصمت، معنا و حقيقت آن روشن گردد.
واژه عصمت
واژه عصمت ـ از ماده «عَصَمَ» ـ در لغت به معناي «منع» و «حفظ» و نگهداشتن و مانع شدن و پيش گيري از ناملايمات است(1) و در اصطلاح، به نيرويي در وجود انسان گفته مي شود كه دارنده آن را با قدرت داشتن بر انجام آن از گناه، خطا و اشتباه باز مي دارد.(2)
با توضيح ياد شده، روشن مي شود كه عصمت بر دو نوع است:
1. عصمت از گناه؛ يعني معصوم كسي است كه با اختيار و قصد، مرتكب گناه نمي شود.
2. عصمت از خطا و اشتباه؛ يعني معصوم، افزون بر ترك گناه، از خطا و اشتباه هم مصون باشد. مصونيّت پيامبران از گناه و خطا، به طور اجمال، از سوي همه ي مسلمانان، بلكه همه صاحبان اديان و ملل پذيرفته شده است، ولي در ويژگي هاي آن، آرا و نظريه هاي گوناگوني وجود دارد كه در نوشتار حاضر، مجال بيان آن ها نيست.
شيعه معتقد است كه پيامبر بايد از همه ي گناهان، چه صغيره و چه كبيره، چه عمدي و چه سهوي، چه پيش از نبوت و چه پس از آن، معصوم باشد.(3)
دلايل عصمت
دليل اول: هدف اصلي از بعثت پيامبران، راهنمايي بشر به سوي حقايق و وظايفي است كه خداي متعال براي انسان ها تعيين فرموده است و ايشان در حقيقت، نمايندگان الهي در ميان انسان ها هستند كه بايد ديگران را به راه راست، هدايت كنند؛ حال اگر چنين نمايندگان و سفيراني به دستورات الهي پايبند نباشند و خودشان بر خلاف محتواي رسالتشان عمل كنند، مردم رفتارشان را با گفتارشان متناقض ديده، ديگر به گفته هايشان اعتماد لازم را پيدا نمي كنند و در نتيجه هدف از بعثت ايشان به طور كامل تحقق نخواهد يافت؛ بنابراين، حكمت و لطف الهي اقتضا دارد كه پيامبران، افرادي پاك و معصوم از گناه باشند.
اين دليل، عصمت پيامبر را نسبت به هر گناهي، چه كبيره و چه صغيره، چه عمدي و چه سهوي، چه پيش از بعثت و چه پس از آن اثبات مي كند؛ زيرا كوچك ترين گناه سهوي، هر چند پيش از بعثت رخ داده باشد، به اندازه ي خود، پيامبر را لكه دار كرده و به همان مقدار از اعتماد مردم مي كاهد و حال اين كه بايد اعتماد به پيامبر صد درصد باشد تا راه هر گونه شك و ترديد و شبهه اي بسته شود.
دليل دوم: افزون بر اين كه پيامبران وظيفه دارند محتواي وحي و رسالت خويش را به مردم ابلاغ كنند و راه راست را به ايشان نشان دهند، وظيفه دارند به تزكيه، تربيت و راهبري مردم اقدام نمايند؛ آن هم تربيتي همگاني كه شامل آماده ترين و برجسته ترين افراد جامعه نيز بشود و چنين مقامي در خور كساني است كه خودشان به عالي ترين مدارج كمال انساني رسيده باشند و اين همان مقام «عصمت» است.
افزون بر اين، اساساً نقش رفتار مربي در تربيت ديگران، از نقش گفتار اوبسيار مهم تر است و كسي كه از نظر رفتار، نقص ها و كمبودهايي داشته باشد، سخنانش تأثير مطلوب را ندارد؛ پس هنگامي هدف الهي از بعثت پيامبران، به عنوان مربيان جامعه، به طور كامل تحقق مي يابد كه آن ها از هر گونه لغزشي در گفتار و كردار مصون باشند.
و اما دارا بودن تقوا و پرهيز از گناهان، آن گونه كه در حد عصمت نباشد، نيز نمي تواند اطمينان كامل را در ميان مردم ايجاد كند؛ زيرا باز هم احتمال گناه و خطا در فرض مذكور وجود دارد.
از دليل هايي كه گفته شد روشن مي شود كه پيامبران، افزون بر مصون بودن از ارتكاب گناه، از اشتباه و نسيان نيز مصون مي باشند؛ چه اشتباه و نسيان در بيان احكام و عمل به آن ها و چه نسبت به موضوع هاي خارجي و امور عادي؛ زيرا در صورت اشتباه و نسيان، اعتماد كامل براي مردم حاصل نمي شود و در هر موردي كه پيامبر حكمي بگويد احتمال مي دهند كه اشتباه باشد؛ از اين رو پيامبران به طور كامل به هدف خود كه تعليم و تربيت است، نمي رسند، و همچنين است اگر در عمل به احكام اشتباه كنند؛ زيرا ممكن است همين عمل سرمشق يا دستاويز گروهي شود و گمراه گردند؛ گذشته از اين، خود عمل هم نوعي از بيان حكم است. اگر مردم ببينند و يا احتمال دهند كه پيغمبر در موضوع ها و امور عادي، چه در خلوت و چه در ملأ عام، گرفتار اشتباه و نسيان است، نسبت به احكام ترديد مي كنند و اطمينان لازم در مردم كه مقدمه تحقق هدف پيامبران است، حاصل نمي شود.
سوال: از آنچه گفته شد، لزوم عصمت پيامبران از هرگونه گناه و خطايي روشن شد؛ اما آيا اين عصمت و مصونيت از خطا و گناه، امري ارادي و در اختيار معصومان(عليهم السلام)است يا آن كه نيرويي خداداد بوده و در نتيجه هيچ گونه افتخاري براي آن ها به شمار نمي رود؟
در پاسخ مي گوييم: عصمت از گناه و معصيت، به طور كامل اختياري و با اراده ي معصومان (عليهم السلام)است؛ اما عصمت و مصونيت از اشتباه و فراموشي و مانند آن، نيرويي است خدادادي كه بر اساس شايستگي فردي و اهميت رسالت الهي، به معصومان(عليهم السلام) داده شده است؛ گرچه بعيد نيست بگوييم: عقل و حواس سالم و كامل معصومان(عليهم السلام) به اندازه اي بوده كه هيچ گاه گرفتار فراموشي، غفلت، اشتباه و امثال آن ها نمي شدند، و اين مرحله از عصمت نيز به طور كامل اختياري بوده و جبري در كار نبوده است؛ همان گونه درباره ي انسان عاقل و داراي حواس سالم، هيچ گاه تصوّر نمي شود كه بر اثر فراموشي و يا غفلت، به خوردن كثافت ها و آشغال هاي موجود در زباله داني ها، اقدام كند و يا پزشك ماهري كه از آلودگي آب حاصل از شستن لباس هاي بيماران آگاهي كامل دارد، از آن آب بياشامد؛ بنابراين، عصمت، چه نسبت به گناه و چه نسبت به اشتباه، از اختيار و اراده ي معصومان(عليهم السلام)بيرون نيست.
البته عصمت داراي مراحل و درجه هايي است كه ممكن است شخص معصوم پس از گذرانيدن آن هابه اختيار و اراده ي خود، و به لطف پروردگار به درجات بالاتري دست يابد؛ چنان كه وجود چنين مقامي از عصمت، از برخي آيات قرآن نيز استفاده مي شود: (إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)(4)
به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه اِتِّصاف معصومان(عليهم السلام)به برخي از مراتب عصمت، از جانب پروردگار گرچه خارج از اختيار آنان است، اما در عين حال افتخار و ارزشي براي آنان محسوب مي شود، همانطور كه سنگ هاي معدني كم ياب نسبت به سنگ هاي معمولي، داراي ارزش و برتري هستند، گرچه از خود هيچ گونه اختياري نداشته باشند افزون بر آن ـ چنان كه گفته شد ـ: خداوند بر اساس شناختي كه از لياقت و شايستگي برخي از انسان ها دارد، آنان را به درجه هاي عالي عصمت متِّصف مي نمايد.
حسن ختام اين گفتار را به مناظره ي زيبا و جامع امام رضا- عليه السلام - و يكي از عالمان اهل سنت، اختصاص مي دهيم، تا افزون بر تبيين باور شيعه از زبان گوياي امام معصوم- عليه السلام -، شبهه هاي موجود در اين زمينه نيز پاسخ داده شود.
اباصلت هروي مي گويد: پس از آن كه مأمون (خليفه ي عباسي)، پيروان اديان و مذاهب مختلف را در برابر امام رضا- عليه السلام -قرار داد، و هر يك از آنان با حجّت و دليلي محكم كه امام- عليه السلام - ارائه مي فرمود، شكست خوردند، علي بن محمد بن جَهم برخاست و عرض كرد:
اي پسر رسول خدا! آيا شما قائل به عصمت پيامبران هستيد؟
امام- عليه السلام - فرمود: آري.
عرض كرد: پس در برابر اين آيات قرآن چه پاسخي داريد:
1. (وَ عَصي آدَمُ رَبَّهُ فَغَوي؛(5)
2. (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ(6)
3. (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها(7)
4. (وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ(8)
5. (وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَي النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ(9)]
امام- عليه السلام - فرمود: «واي بر تو اي علي! از خدا بترس و گناهان زشت را به پيامبران خدا نسبت مده و كتاب خدا را با رأي و نظر خود، تفسير و تأويل مكن! به درستي كه خداوند ـ عزّ و جلّ ـ مي فرمايد: (ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ)(10)
اما درباره ي آيه اول، پس به درستي كه خداوند ـ عزّوجلّ ـ آدم- عليه السلام - را حجّت و جانشين خود در زمين و شهرها قرار داد و او را براي (ماندن در ) بهشت نيافريد و معصيت آدم در بهشت بود نه در زمين، و آن هم براي آن بود كه مقدّرات الهي كامل و اجرا گردد؛ پس هنگامي كه به زمين فرستاده شد و حجّت و جانشين خدا در زمين گرديد، به او مقام عصمت داده شد، به دليل آيه مباركه: (إِنَّ اللّهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ)؛(11) و اما آيه دوم، مراد از آن اين است كه داود- عليه السلام -گمان مي كرد كه خداوند متعال، رزق و روزي را بر او تنگ نخواهد كرد آيا اين آيه را نشينده اي: (وَ أمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ)؛(12) يعني روزي را بر او تنگ گرفت، و گرنه، اگر گمان مي برد كه خداوند بر او قدرت ندارد (لا يقدر عليه) كه همانا كافر مي گرديد؛ و اما آيه سوم (درباره ي حضرت يوسف) ، پس به درستي كه آن زن نسبت به يوسف اهتمام و تمايل ورزيد، ولي يوسف به كشتن او اهتمام كرد (در صورتي كه وي را به آن معصيت مجبور كند) ، پس خداوند كشتن آن زن و آن گناه را از حضرت يوسف دور كرد؛ خداوند مي فرمايد: (كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ)؛ يعني قتل (كشتن آن زن ) «والفحشاء»؛(13) يعني زنا؛ و اما داود- عليه السلام -، پس بگو كه گذشتگان تو درباره ي او چه مي گويند؟
علي بن جهم گفت: مي گويند: داود پيامبر، در محراب خود به نماز خواندن مشغول بود، كه ابليس به صورت پرنده اي بسيار زيبا در مقابل او نمايان شد، پس نماز خود را قطع كرد تا آن پرنده را بگيرد، پرنده به حيات خانه رفت و او به دنبال آن، آن گاه پرنده به داخل خانه ي «اوريا» ـ فرزند حنان ـ افتاد و داود نيز به دنبال آن رفت، تا آن كه در آن جا همسر اوريا را در حال استحمام مشاهده كرد، همين كه چشمش به او افتاد، عاشق و دلباخته ي او شد، اين در زماني بود كه داود، اوريا را به يكي از جنگ ها فرستاده بود، پس نامه اي به فرمانده ي جنگ نوشت و از او خواست كه اوريا را در صف مقدم جنگ قرار دهد، او نيز چنين كرد، ولي اوريا پيروز گشت و كشته نشد. اين موضوع براي داود بسيار دشوار شد، بار دوم نامه اي نوشت و از فرمانده ي جنگ خواست كه او را جلوي «تابوت» قرار دهد، تا آن كه در نهايت اوريا كشته شد و داود پيامبر با همسر او ازدواج كرد.
اباصلت مي گويد: امام رضا- عليه السلام - پس از شنيدن اين سخنان، با دست خود بر پيشاني خودشان زدند، و فرمودند: (إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) همانا شما پيامبري از پيامبران خدا را به سبك شمردن نماز و بي اعتنايي به آن نسبت داده ايد، تا آن كه به دنبال پرنده اي حركت كرد و سپس مرتكب زنا و قتل شد.
علي بن جهم پرسيد: اي فرزند رسول خدا! پس گناه داود چه بود؟
امام فرمود: واي بر تو! به درستي كه داود گمان مي برد كه خداوند هيچ كس را از او عالم تر نيافريده، پس خداوند دو فرشته را به سوي او فرستاد و از محراب او بالا رفته و به او رسيده و چنين گفتند: (خَصْمانِ بَغي بَعْضُنا عَلي بَعْض فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلي سَواءِ الصِّراطِ) (14)
داود- عليه السلام - در قضاوت شتاب كرد و عليه مدعي عليه حكم كرد: (وَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلي نِعاجِهِ) بدون آن كه از مدعي شاهدي بر ادعايش بخواهد و يا اين كه سخن مدّعي عليه را بشنود، و اين بود ماجراي خطاي داود در قضاوتش، نه آنچه را كه شما بيان مي كنيد. آيا نشنيده اي سخن خداوند را كه مي فرمايد: «اي داود! ما تو را خليفه(و نماينده ي خود) در زمين قرار داديم؛ پس در ميان مردم به حق داوري كن... .»(15)
علي بن جهم مي گويد: عرض كردم: اي پسر رسول خدا! پس داستان او با اوريا چه بوده است؟
امام رضا- عليه السلام - فرمودند: در دوران داود- عليه السلام - هنگامي كه مردها مرده و يا كشته مي شدند، زن هاي آنان تا ابد حق ازدواج با ديگران را نداشتند، و اولين كسي كه خداوند متعال چنين ازدواجي را براي او حلال كرد، داود- عليه السلام - بود؛ لذا اين مسأله از جهت اوريا بر مردم سخت گذشت.
و اما آيه مربوط به حضرت محمد - صلي الله عليه وآله - جريان آن چنين است كه خداوند سبحان نام هاي همسران پيامبر - صلي الله عليه وآله - در دنيا و آخرت را براي پيامبرش بيان و معرفي كرد و اين كه آنان مادران مؤمنان مي باشند، و يكي از آنان زينب ـ دختر جَحْش ـ بود كه در آن زمان همسر زيد بن حارثه بود؛ پس پيامبر - صلي الله عليه وآله - نام او را پنهان كرده و براي مردم بيان نكرد، تا منافقان نگويند: پيامبر زن شوهردار را همسر خود دانسته و او را جزو مادران مؤمنان قرار داده است، و چون پيامبر - صلي الله عليه وآله - از اين سخن منافقان مي ترسيد، خداوند فرمود: (َاللهُ اَحَقُّ أنْ تَخْشاهُ)؛ و خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي. و خداوند ازدواج هيچ كس را خود بر عهده نگرفته مگر ازدواج حوّا با آدم، و زينب با رسول خدا - صلي الله عليه وآله -، و فاطمه با علي - عليهما السلام- .
اباصلت هروي مي گويد: علي بن جهم با شنيدن اين پاسخ روشن و قاطع، گريه كرد و چنين گفت: اي پسر رسول خدا! من از عقيده ي خود توبه كرده و از امروز به بعد سخني درباره ي پيامبران نخواهم گفت، مگر آنچه را كه شما فرموديد.(16)
ناگفته نماند كه اين روايت مبارك، دليل نقلي عصمت پيامبران را نيز در بر دارد؛ از جمله: استشهاد امام- عليه السلام - به آيه 33 سوره ي آل عمران. با مطالبي كه امام فرمود، روشن مي شود كه ساير اشكال هاي وارد شده بر عصمت پيامبران بر اساس آيات قرآن، مردود مي باشد.
آيات ديگري نيز وجود دارد كه مي توان از آن ها براي اثبات عصمت استفاده كرد؛ از جمله:
آيه: (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسي وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الُْمحْسِنِينَ وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيي وَ عِيسي وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَي الْعالَمِينَ وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلي صِراط مُسْتَقِيم)(17)
خداوند سبحان در اين آيه، پيامبران را برگزيدگان خود و هدايت شوندگان از جانب خود مي داند. در آيه ديگر مي فرمايد: (أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَي اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاّ ذِكْري لِلْعالَمِينَ)(18)
در اين آيه، افزون بر توصيف پيامبران به هدايت شوندگان از جانب پروردگار، از آنان به اسوه و الگو تعبير شده است؛ از سوي ديگر مي فرمايد: (وَ مَنْ يُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد وَ مَنْ يَهْدِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلّ)(19)
مي فرمايد: هر كس مشمول هدايت الهي گردد، گمراهي در او راه ندارد، و در آيه اي ديگر تصريح مي فرمايد كه حقيقت گناه، انحراف از صراط مستقيم، بلكه همانا گمراهي است: (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثِيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ)(20)
دقت در آيات ياد شده و تأمل در آن ها، عصمت پيامبران را به روشني اثبات مي كند. توضيح اين كه: در آيات نخست، پيامبران، اسوه، الگو و هدايت شوندگان در ميان امت معرفي شده اند؛ سپس در آيه بعد مي فرمايد: كسي كه مشمول هدايت الهي گردد، گمراهي در او راه ندارد، و در آيه بعد گناه را همان گمراهي مي داند؛ در نتيجه، پيامبران مشمول هدايت خاص الهي قرار گرفته اند، و گمراهي در چنين افرادي راه ندارد و چون حقيقت گناه، گمراهي از صراط مستقيم است؛ بنابراين، كسي كه گمراهي در او راه ندارد، به گناه آلوده نمي شود، و اين همان مقام والاي عصمت از گناه است كه به تصريح آيات ياد شده، هيچ گونه گناهي (از كوچك و بزرگ، پيش از نبوت و پس از آن و...) براي هدايت شدگان از ميان امت ها، يعني پيامبران، تصوّر نمي شود.
پي نوشتها:
1. ر.ك: لغت نامه دهخدا، واژه ي (عصمه) و ساير كتاب هاي لغت.
2. ر.ك: راهنماشناسي، ص 121.
3. مع الشيعه الاماميه في عقائدهم، ص 57. متأسفانه در كتب مشهور اهل سنت، باورهاي ناروايي در اين زمينه درباره ي پيامبران وجود دارد كه برخي از آن موارد و پاسخ آن ها را علامه ي حلي ـ قدس سره ـ در كتاب نهج الحق و كشف الصدق، ص 142 به بعد «عصمه الانبياء» بيان كرده است.
4. احزاب، 33.
5. طه، 121: «آدم پروردگارش را نافرماني كرد، و از پاداش او محروم شد.»
6. انبياء، 87 «و ذوالنون (= يونس) را (به يادآور) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت و چنين مي پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت.»
7. يوسف، 24 «آن زن قصد او (يوسف) كرد و او نيز قصد وي مي نمود.»
8. ص، 24 «داود دانست كه ما او را (با اين ماجرا) آزموده ايم.»
9. احزاب، 37 «(درباره ي پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)) و در دل چيزي را مي پنداشتي كه خداوند آن را آشكار مي كند و از مردم مي ترسيدي، در حالي كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي.»
10. آل عمران، 7 «در حالي كه تفسير (و تأويل) آن ها را، جز خدا و راسخان در علم، نمي دانند.»
11. آل عمران، 33 «خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برتري داد.»
12. فجر، 16 «و اما هنگامي كه براي امتحان، روزيش را بر او تنگ مي گيرد.»
13. يوسف، 24 «اين چنين كرديم تا بدي و فحشا را از تو دور سازيم.»
14. ص، 22 ـ 24 «گفتند: «نترس! دو نفر شاكي هستيم كه يكي از ما بر ديگري ستم كرده؛ اكنون در ميان ما به حق داوري كن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدايت كن. اين برادر من است، او نود و نه ميش دارد و من يكي بيش ندارم؛ اما او اصرار مي كند كه اين يكي را هم به من واگذار، و در سخن بر من غلبه كرده است. (داود) گفت: «مسلماً او با درخواست يك ميش تو براي افزودن آن به ميش هايش، بر تو ستم نموده؛ و بسياري از شريكان (و دوستان) به يكديگر ستم مي كنند، مگر كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند؛ اما عده ي آنان كم است. داود دانست كه ما او را (با اين ماجرا) آزموده ايم؛ از اين رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه كرد.»
15. ص (38)، 26.
16. امالي شيخ صدوق، مجلس بيستم، ص 150 ـ 153، حديث 148 / 3؛ خصال شيخ صدوق، حديث 321 / 5؛ عيون اخبار الرضا- عليه السلام-، ج 1، ص 191، حديث 1؛ بحارالانوار، ج 11، ص 72، حديث 1.
17. انعام، 84 ـ 88.
18. انعام، 90.
19. زمر، 36 ـ 37.
20. يس، 60 ـ 62.
منبع:سایت انوار طاها
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}