پرسش :
فلسفه ي زندگي محدود در اين دنيا چيست؟ چرا خدا عمر طولاني تري به انسان نمي دهد؟
شرح پرسش :
پاسخ :
همان طور كه در تعبيرات ديني آمده است، اين زندگي صرفا مقدمه و پلي براي حياتي ديگر و آن حيات، اصل است. اين زندگي اگر فقط به ظواهرش بسنده شود، لهو، لعب، زينت، تفاخر و تكاثر است، اما باطن آن زندگي جاودانه است؛ سعادتمندانه يا شقاوتمندانه: «اعلموا أنما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر في الأموال و الأولاد كمثل غيث أعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يكون حطاما و في الآخرة عذاب شديد و مغفرة من الله رضوان و ما الحيوة الدنيا إلا متاع الغرور»آنچه اين دنيايي است، از بين ميرود و فقط آن چيزي باقي ميماند كه رنگ و بوي الهي پيدا كرده باشد: «ما عندكم ينفد و ما عندالله باق - و كل شيء هالك إلا وجهه.» اگر به اين نگرش در زندگي برسيم و درك كنيم كه زندگي واقعي، همان زندگي اخروي است، نه زندگي دنيوي؛ خواهيم پذيرفت كه اين زندگي بايد محدود باشد، نه بي نهايت؛ زيرا كه صرفا مقدمه است و غايت و هدف نيست. اگر اصل محدوديت را بپذيريم، ديگر مناقشه در مقدار آن روا نيست؛ زيرا هر مقداري كه باشد، باز جاي اين سؤال باقي مي ماند كه: «چرا اين قدر؟!».قرآن كريم نقل مي كند كه عده اي چنان دنيازده شده اند كه آرزو مي كنند هزار سال زندگي كنند و اگر حتي اين قدر زندگي كنند، اما باز راضي نمي شوند و بيشتر مي خواهند. در هر صورت، اين زندگي موجب نجات آنها از آتش نخواهد شد؛يعني اگر انسان دنيا را غايت خود قرار دهد، به هيچ حدي راضي نمي شود، اما اگر اصل محدوديت را پذيرفتيم، ديگر مقدار آن مهم نيست و مصلحتش را به خداوند واگذار مي كنيم. حقيقت اين است كه «آخرت باوران» تمام شدن زودتر اين زندگي و رسيدن سريعتر به آن زندگي را طلب مي كنند:«ولو لا أجل الله التي كتب الله عليهم لم تستقر أرواحهم في أجسادهم طرفة عين خوفا من العقاب و شوقا إلي الثواب.» زيرا كه آنان كيفيت زندگي خود را بهبود بخشيده اند و ديگر دلبستگي كميت آن نيستند و چون با ايمان و عمل صالح، آخرت خود را آباد ساخته اند، شوقشان به مرگ و ورود به زندگي حقيقي، بيش از شوق طفل به پستان مادر است: «و الله لابن ابيطالب آنس بالموت من الطفل بثدي أمه.»
منبع:زندگي پس از مرگ جلدچهارم حسين سوزنچي ص50
همان طور كه در تعبيرات ديني آمده است، اين زندگي صرفا مقدمه و پلي براي حياتي ديگر و آن حيات، اصل است. اين زندگي اگر فقط به ظواهرش بسنده شود، لهو، لعب، زينت، تفاخر و تكاثر است، اما باطن آن زندگي جاودانه است؛ سعادتمندانه يا شقاوتمندانه: «اعلموا أنما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر في الأموال و الأولاد كمثل غيث أعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يكون حطاما و في الآخرة عذاب شديد و مغفرة من الله رضوان و ما الحيوة الدنيا إلا متاع الغرور»آنچه اين دنيايي است، از بين ميرود و فقط آن چيزي باقي ميماند كه رنگ و بوي الهي پيدا كرده باشد: «ما عندكم ينفد و ما عندالله باق - و كل شيء هالك إلا وجهه.» اگر به اين نگرش در زندگي برسيم و درك كنيم كه زندگي واقعي، همان زندگي اخروي است، نه زندگي دنيوي؛ خواهيم پذيرفت كه اين زندگي بايد محدود باشد، نه بي نهايت؛ زيرا كه صرفا مقدمه است و غايت و هدف نيست. اگر اصل محدوديت را بپذيريم، ديگر مناقشه در مقدار آن روا نيست؛ زيرا هر مقداري كه باشد، باز جاي اين سؤال باقي مي ماند كه: «چرا اين قدر؟!».قرآن كريم نقل مي كند كه عده اي چنان دنيازده شده اند كه آرزو مي كنند هزار سال زندگي كنند و اگر حتي اين قدر زندگي كنند، اما باز راضي نمي شوند و بيشتر مي خواهند. در هر صورت، اين زندگي موجب نجات آنها از آتش نخواهد شد؛يعني اگر انسان دنيا را غايت خود قرار دهد، به هيچ حدي راضي نمي شود، اما اگر اصل محدوديت را پذيرفتيم، ديگر مقدار آن مهم نيست و مصلحتش را به خداوند واگذار مي كنيم. حقيقت اين است كه «آخرت باوران» تمام شدن زودتر اين زندگي و رسيدن سريعتر به آن زندگي را طلب مي كنند:«ولو لا أجل الله التي كتب الله عليهم لم تستقر أرواحهم في أجسادهم طرفة عين خوفا من العقاب و شوقا إلي الثواب.» زيرا كه آنان كيفيت زندگي خود را بهبود بخشيده اند و ديگر دلبستگي كميت آن نيستند و چون با ايمان و عمل صالح، آخرت خود را آباد ساخته اند، شوقشان به مرگ و ورود به زندگي حقيقي، بيش از شوق طفل به پستان مادر است: «و الله لابن ابيطالب آنس بالموت من الطفل بثدي أمه.»
منبع:زندگي پس از مرگ جلدچهارم حسين سوزنچي ص50
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}