پرسش :

محبت و دوستى واقعى چه آثارى در پى دارد؟


پاسخ :
پاسخ اين سؤال را مى توان با توجه به آيه 31 سوره «آل عمران» بدست آورد. خداى متعال در اين آيه مفهوم دوستى واقعى را تبيين مى کند و فرق آن را با محبت کاذب و
دروغين، روشن مى سازد، مى فرمايد: «بگو: اگر خدا را دوست مى داريد از من پيروى کنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد که خدا آمرزنده مهربان است» (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ يَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ).
يعنى محبت، تنها يک علاقه قلبى ضعيف و خالى از هر گونه اثر نيست، بلکه بايد آثار آن، در عمل انسان منعکس باشد.
کسى که مدعى عشق و علاقه به پروردگار است، نخستين نشانه اش اين است که از پيامبر و فرستاده او پيروى کند.
در حقيقت اين، يک اثر طبيعى محبت است که انسان را به سوى «محبوب» و خواسته هاى او مى کشاند، البته ممکن است، محبت هاى ضعيفى يافت شود که شعاع آن، از قلب به بيرون نيفتد، اما اين گونه محبت ها به قدرى ناچيز است که نمى توان نام محبت بر آن گذاشت.
يک محبت اساسى، حتماً آثار عملى دارد، حتماً دارنده آن را با محبوب پيوند مى دهد، و در مسير خواست هاى او به تلاش پرثمر وامى دارد.
دليل اين موضوع روشن است; زيرا عشق و علاقه انسان به چيزى حتماً به خاطر اين است که کمالى در آن يافته است، هرگز انسان به موجودى که هيچ نقطه قوتى در آن نيست، عشق نمى ورزد، بنابراين، عشق انسان به خدا به خاطر اين است که او منبع و سرچشمه اصلى هر نوع کمال است، مسلماً چنين وجودى، تمام برنامه ها و دستورهايش نيز کامل است، با اين حال چگونه ممکن است انسانى که عاشق تکامل و پيشرفت است از آن برنامه ها، سرباز زند، و اگر سرباز زد، آيا نشانه عدم واقعيت عشق و محبت او نيست؟
اين آيه، نه تنها به مسيحيان نجران، يا مدعيان محبت پروردگار در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله)پاسخ مى گويد، بلکه يک اصل کلى در منطق اسلام براى همه اعصار و قرون است، آنها که شب و روز دم از عشق پروردگار يا عشق و محبت پيشوايان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نيکان مى زنند اما در عمل، کمترين شباهتى به آنها ندارند، مدعيان دروغينى بيش نيستند.
آنها که سر تا پا آلوده گناه اند، با اين حال قلب خود را مملو از عشق خدا، پيامبر (صلى الله عليه وآله)، امير مؤمنان(عليه السلام) و پيشوايان بزرگ مى دانند، و يا عقيده دارند ايمان و عشق و محبت تنها
به قلب است و ارتباطى با عمل ندارد، از منطق اسلام به کلى بيگانه اند.
در کتاب «معانى الاخبار» از امام صادق(عليه السلام) نقل شده که: ما أَحَبَّ اللّهَ مَنْ عَصاه: «کسى که گناه مى کند، خدا را دوست نمى دارد».
قرآن در جمله «يُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ يَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ» مى گويد: اگر محبت خدا داشتيد و اثرات آن در عمل و زندگى شما آشکار شد، خداوند هم شما را دوست مى دارد و به دنبال اين دوستى، اثراتش در مناسبات او با شما آشکار مى گردد، گناهانتان را مى بخشد و شما را مشمول رحمتش مى کند.
دليل دوستى متقابل خداوند نيز روشن است; زيرا او وجودى است از هر نظر کامل و بى پايان و به هر موجودى که در مسير تکامل گام بر دارد بر اثر سنخيت، پيوند محبت خواهد داشت.
از اين آيه، ضمناً روشن مى شود: محبت يک طرفه، نمى تواند وجود داشته باشد; زيرا هر محبتى دارنده آن را دعوت مى کند که عملاً در راه خواسته هاى واقعى محبوب گام بردارد، و در چنين حالى به طور قطع، «محبوب» نيز به او علاقه پيدا مى کند.
ممکن است در اينجا سؤال شود: اگر شخص «مُحِبّ»، همواره اطاعت فرمان محبوب کند، ديگر گناهى براى او باقى نمى ماند که بخشوده شود، پس جمله «يَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» موضوع نخواهد داشت.
در پاسخ بايد گفت:
اولاً ـ ممکن است اين جمله اشاره به بخشش گناهان سابق باشد.
ثانياً ـ شخص مُحِبّ استمرار بر معصيت محبوب نمى کند، ولى ممکن است بر اثر طغيان و غلبه شهوات، گاهى لغزشى از او سرزند که در پرتو اطاعت هاى مستمر او بخشوده خواهد شد.(1)

پی نوشت:
1. تفسير نمونه، جلد 2، صفحه 597.
منبع:سايت انوار طاها