پرسش :
محاصره اقتصادي شعب ابي طالب چگونه به پايان رسيد؟
پاسخ :
پس از سه سال كه پيامبر و خانواده اش و مسلمانان و بنى هاشم در «شعب ابوطالب» در محاصره اقتصادى قرار گرفتند، و حتى روزهاى آخر، كار به جاى بسيار سختى كشيد، جبرئيل بر پيامبر نازل گرديد و گفت: يار رسول الله! خداوند موريانه را فرستاده و عهدنامه قريش را خورده جز پارهاى كه در آن نام خداست. پيامبر موضوع را به عمويش ابوطالب خبر داد. به دنبال آن ابوطالب و پيامبر و بنى هاشم آمدند و در مقابل كعبه نشستند. سران قريش نيز كه مطلع شدند از هر طرف به سوى كعبه شتافتند و همگى در آنجا گرد آمدند.
قريش گفتند: ابوطالب! عهدنامه ما را به ياد آور و به ما بپيوند... و در دفاع از برادرزادهات بيش از اين لجاجت روا مدار.
ابوطالب گفت: اى قوم! آيا شما پس از مهر كردن عهدنامه دستى در آن برده ايد و به سراغ آن رفته ايد؟ قريش گفتند: نه. ابوطالب گفت: ولى محمد از جانب خدايش به من خبر داده است كه موريانه تمام عهدنامه را خورده است جز پارهاى كه در آن نام خداست. حال اگر آن را آورديد و ديديد كه چنين است چه خواهيد كرد؟[1] قريش گفتند: تعهد خود را نقض مى كنيم و دست از محاصره بر مى داريم. ابوطالب گفت: ولى بدانيد كه اگر آنچه گفتم دروغ بود محمد را به شما تحويل مى دهم تا او را به قتل رسانيد.
قريش گفتند: بسيار خوب، سخنى به مورد گفتى.
سپس در قوطى را گشودند و ديدند كه موريانه عهدنامه را خورده است جز پارهاى كه نام خدا بر آن نوشته بود. هنگامى كه قريش اين معجزه را ديدند گفتند: سحرى بيش نيست! ولى هم اكنون راهى براى تكذيب محمد نداريم.
درآن روز بر اثر اين واقعه بسيارى از قريش مسلمان شدند، و پيامبر و بنى هاشم از محاصره بيرون آمدند و به خانه هاى خود بازگشتند. معاندان قريش هم ديگر موضوع را دنبال نكردند.[2]
پي نوشت:
[1] . ابن هشام، سيره ابن هشام، ج2، ص234؛ يعقوبي، تاريخ يعقوبى، ج2، ص18؛ طبرسى، اعلام الورى، ص50.
[2] . يعقوبي، تاريخ يعقوبى، ج2، ص18؛ علي دواني، تاريخ اسلام ازآغاز تا هجرت، ص233.
منبع:سایت انوار طاها
پس از سه سال كه پيامبر و خانواده اش و مسلمانان و بنى هاشم در «شعب ابوطالب» در محاصره اقتصادى قرار گرفتند، و حتى روزهاى آخر، كار به جاى بسيار سختى كشيد، جبرئيل بر پيامبر نازل گرديد و گفت: يار رسول الله! خداوند موريانه را فرستاده و عهدنامه قريش را خورده جز پارهاى كه در آن نام خداست. پيامبر موضوع را به عمويش ابوطالب خبر داد. به دنبال آن ابوطالب و پيامبر و بنى هاشم آمدند و در مقابل كعبه نشستند. سران قريش نيز كه مطلع شدند از هر طرف به سوى كعبه شتافتند و همگى در آنجا گرد آمدند.
قريش گفتند: ابوطالب! عهدنامه ما را به ياد آور و به ما بپيوند... و در دفاع از برادرزادهات بيش از اين لجاجت روا مدار.
ابوطالب گفت: اى قوم! آيا شما پس از مهر كردن عهدنامه دستى در آن برده ايد و به سراغ آن رفته ايد؟ قريش گفتند: نه. ابوطالب گفت: ولى محمد از جانب خدايش به من خبر داده است كه موريانه تمام عهدنامه را خورده است جز پارهاى كه در آن نام خداست. حال اگر آن را آورديد و ديديد كه چنين است چه خواهيد كرد؟[1] قريش گفتند: تعهد خود را نقض مى كنيم و دست از محاصره بر مى داريم. ابوطالب گفت: ولى بدانيد كه اگر آنچه گفتم دروغ بود محمد را به شما تحويل مى دهم تا او را به قتل رسانيد.
قريش گفتند: بسيار خوب، سخنى به مورد گفتى.
سپس در قوطى را گشودند و ديدند كه موريانه عهدنامه را خورده است جز پارهاى كه نام خدا بر آن نوشته بود. هنگامى كه قريش اين معجزه را ديدند گفتند: سحرى بيش نيست! ولى هم اكنون راهى براى تكذيب محمد نداريم.
درآن روز بر اثر اين واقعه بسيارى از قريش مسلمان شدند، و پيامبر و بنى هاشم از محاصره بيرون آمدند و به خانه هاى خود بازگشتند. معاندان قريش هم ديگر موضوع را دنبال نكردند.[2]
پي نوشت:
[1] . ابن هشام، سيره ابن هشام، ج2، ص234؛ يعقوبي، تاريخ يعقوبى، ج2، ص18؛ طبرسى، اعلام الورى، ص50.
[2] . يعقوبي، تاريخ يعقوبى، ج2، ص18؛ علي دواني، تاريخ اسلام ازآغاز تا هجرت، ص233.
منبع:سایت انوار طاها
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}