پرسش :

چرا حضرت زهرا از خدا طلب مرگ مي‌كرد؟


پاسخ :
مناسب است در اين باره به بيان مطالبي بپردازيم كه مرحوم اربلي از انديشمندان قرن هفتم هجري قمري در كتاب «كشف الغمه في معرفة ‌الائمه» اشاره نموده‌اند. (هر چند برخي مطالب ايشان قابل تامل و نيازمند به توضيح يا تحقيق بيشتر است اما در مجموع مطالب ارزشمندي را بيان نموده‌اند) ايشان در اين باره مي‌نويسند:
«انسان به صورت طبيعي علاقمند به ادامه حيات و طول عمر و در مقابل از مرگ گريزان است.
پيامبران الهي نيز با آن همه فضيلت، عظمت و جلالت قدر، از اين قاعده مستثني نيستند، و در اين علاقه با عموم مردم يكسان‏ اند. حضرت آدم (عليه السلام) با آن همه طول عمر و مدت زندگي‏ اش باز هم علاقمند به ادامه زندگي بود و هميشه از خداوند متعال آرزوي عمر طولاني و زندگي بيشتر مي‏ كرد.
حضرت نوح (عليه السلام) كه به تصريح قرآن مجيد، تنها 950 سال از عمرش را در ميان قوم خود به دعوت مردم و تبليغ راه حق و توحيد مشغول بود، و سن و سالي فراتر از اين ميزان داشت، وقتي اجلش فرا رسيد هنوز از زندگي سير نبود. در باره او نقل شده: در لحظات آخر عمرش از او پرسيدند كه دنيا را چگونه يافتي؟ پاسخ داد: «دنيا را خانه‏ اي ديدم داراي دو در، كه از يك در به اندرون آيند و از در ديگر بيرون روند»[1] و مفهوم اين جمله «شايد» ، شدت كوتاه بودن اين عمر طولاني و علاقه به حيات و دشواري جدايي از دنيا باشد.
و يا حضرت ابراهيم (عليه السلام) از حق تعالي خواسته بود كه تا او خودش آرزوي مرگ نكرده است، او را از دنيا نبرد.
حضرت موسي (عليه السلام) نيز هنگام مفارقت از دنيا و فرارسيدن آخرين لحظات عمر، با ملك ‏الموت محاجه و گفتگو داشت و دل از دنيا نمي‏ بريد.
آري اينها، فقط شمه‏ اي از احوال انبياي عظام بود كه با وجود علو درجه و رفعت شأن و عظمت مقام، به ترك حيات و قطع زندگي رغبت نداشتند...
اما صديقه طاهره سلام الله عليها در حالي كه تنها 18 سال داشت و در عنفوان جواني بود، چنان با شور و شوق در انتظار مفارقت از دنيا و ترك حيات بود كه دريافت خبر رحلت خويش از پدرش را جشن و سرور تلقي مي‏ كرد، و بسيار خوشحال و شادمان بود كه زودتر به پدر بزرگوارش ملحق خواهد شد. اين مسئله را مي‌توان يكي از اسرار عظمت روحي و معنوي اهل‏ بيت (عليهم السلام) دانست كه در آنان به وديعه نهاده شده، و امري است كه تنها به آنان اختصاص دارد».[2]
صديقه طاهره سلام الله عليها ضمن خطبه‏ شورانگيزي كه در مسجد مدينه و در حضور جمع كثيري از مردم شهر مدينه ايراد كرد، اشاره به سر فوق نموده است. بدين ‏صورت كه حضرتش در آن گفتار كوبنده و پرشور، پيرامون رحلت پدر بزرگوار خود مي‏ گويد:
«خداوند او را با رحمت و رأفت خويش به سوي جوار خود قبض روح فرمود، و از مشقت و رنج و درد اين دنياو تحمل وزر و بال آن آسوده ساخت و مشمول رضوان و خشنودي خود نمود».
جملات فوق، بازگوكننده ديدگاه كلي و عمومي حضرت زهرا سلام الله عليها نسبت به مرگ و انتقال از اين جهان ‌مي‌باشد. در واقع اين سخنان پرمعني، نگرش و جهان‏ بيني حضرت زهرا (عليها السلام) را ترسيم مي‏ كند و نشان مي‏ دهد كه در نظر او، رخت بربستن از اين جهان و شتافتن به سوي باقي، عالي‏ ترين راه رهايي از مشقات دنيا و رسيدن به جوار رحمت و رأفت حق است. لذا كسي كه چنين ديدگاهي نسبت به مرگ دارد، طبيعي است كه در مورد مرگ خود نيز از همين ديدگاه به مسأله مي‏ نگرد. آنچه از بيان حضرت زهرا (سلام الله عليها) در مورد رحلت پدر بزرگوارش استفاده مي‏ شود، در حقيقت تأييدي استوار، بر همان عامل روحي و معنوي در نهاد اوست كه باعث مي‏ شود تا از شنيدن خبر رحلت خود نيز شادمان گردد.[3]
از سويي ديگر آرزوي مرگ نشانه اوج ظلم به اهل بيت«عليهم السلام» و انحراف از جاده حق است:
در روايت آمده است هنگامي كه صديقه طاهره سلام الله عليها با تمام توان در دفاع از ولايت اميرالمؤمنين و حكومت اسلامي برآمد در اين مسير به مصيبت ها و ناگواري هاي گوناگون گرفتار شد. پس از آنكه اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) را از حكومت كنار و حادثه‏ غدير را فراموش شده و فدك و حقوق اقتصادي خود را در دست ديگران ديد و در دفاع از حقوق خود نااميد گشت و آنگاه كه حتي مردم را از صداي گريه‏ هاي خود دلتنگ ديد دست به دعا برداشت و آرزوي ملاقات با خدا و رسول خدا را نمود.
شيخ صدوق، عالم و انديشمند بزرگ جهان تشيع، مي‌نويسد: پيامبر خدا از شكوه‏ ها و غم هاي جانكاه حضرت زهرا (عليهاالسلام) به اصحاب خويش خبر داده و فرمود: دخترم آن چنان در امواج بلاها و مصيبت ها، غمناك و نگران مي ‏شود كه دست به دعا برداشته، از خدا آرزوي مرگ و شهادت مي كند و مي‏ گويد:
«يا رب اني قد سئمت الحياة و تبرمت باهل الدنيا فالحقني بأبي الهي عجل وفاتي سريعا».[4]پروردگارا! از زندگي خسته و روي گردان شده‏ ام و از دنيازدگان، بلاها و مصيبت هاي ناگوار ديده ‏ام، خدايا مرا به پدرم رسول خدا ملحق نما و مرگ مرا زود برسان.

پي نوشت:
[1] . بحارالانوار،ج68،ص326؛« وقال نوح ( عليه السلام ) : وجدت الدنيا كبيت له بابان : دخلت من أحدهما وخرجت من الاخر».
[2] . كشف‏ الغمه (بيروت، دار الاضواء، بي‌تا)، ج 2، ص 82.«في فضائل فاطمة عليها السلام»
[3] . بحار الأنوار،ج‏29،222«ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِيَارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ إِيْثَارٍ بمحمد فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْ‏ تَعَبِ هَذِهِ الدَّارِ فِي رَاحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلَائِكَةِ الْأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ‏ الرَّبِ‏ الْغَفَّار».
[4] . العوالم، ج 11، ص 487؛ احقاق الحق، ج 19، ص 160؛در نقل ديگر آمده است:«ثم يبتدى بها الوجع ، فتمرض فيبعث الله عز وجل إليها مريم بنت عمران تمرضها وتؤنسها في علتها ، فتقول عند ذلك : يا رب إني قد سئمت الحياة ، و تبرمت بأهل الدنيا فألحقني بأبي ، فيلحقها الله عز وجل بي فتكون أول من يلحقني من أهل بيتي ، فتقدم على محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة ، فأقول عند ذلك " اللهم العن من ظلمها ، وعاقب من غصبها ، وذلل من أذلها ، وخلد في نارك من ضرب جنبيها ، حتى ألقت ولدها " فتقول الملائكة عند ذلك آمين» امالي صدوق،ص176؛بحار الانوار ،ج28ص39.
منبع:سایت انوار طاها