پرسش :

چرا امام علی(عليه السلام) به پيشنهاد درگير نشدن با طلحه و زبير جواب رد داد؟


پاسخ :
هنگامى كه «طلحه» و «زبير» پيمان شكنى كردند و با «عايشه» به «بصره» آمدند و آن جا را در زير سلطه خود قرار دادند، بعضى معتقد بودند كه امام با آنها درگير نشود؛ آنها را به حال خود رها سازد و پايه هاى خلافت را محكم كند، چيزى نمى گذرد كه آنان تسليم مى شوند.
امام (عليه السلام) در خطبه ششم نهج البلاغه در پاسخ كسانى كه اين پيشنهاد را مطرح كردند مى فرمايد: «به خدا سوگند من همچون كفتار نيستم كه با ضربات آرام و ملايم (در برابر لانه اش) به خواب مى رود تا اين كه صيّاد به او مى رسد و دشمنى كه در كمين اوست غافلگيرش مى كند!» (وَاللهِ لا اَكُونُ كَالضَّبُعِ تَنامُ عَلى طُولِ اللَّدْمِ، حَتّى يَصِلَ اِلَيْها طالِبُها، وَ يَخْتِلَه راصِدُه).
اين ضرب المثل از آن جا پيدا شده است كه معروف است كفتار حيوان ابلهى است و به آسانى مى توان او را شكار كرد؛ به اين ترتيب كه صيّاد آهسته با ته پاى خود يا قطعه سنگ يا چوبدستى به در لانه كفتار مى زند و او به خواب مى رود سپس او را به راحتى صيد مى كند.
واقعيّتهاى تاريخى آن زمان نشان مى دهد كه پيشنهاد عدم تعقيب «طلحه» و «زبير» بسيار ساده لوحانه بود؛ چرا كه نقشه اين بود كه آنها «بصره» و سپس «كوفه» را در اختيار خود بگيرند و «معاويه» با آنها بيعت كند و در «شام» از مردم نيز براى آنان بيعت بگيرد و به اين ترتيب بخشهاى عمده جهان اسلام در اختيار جاه طلبان پيمان شكن قرار گيرد و تنها مدينه در دست «على»(عليه السلام) بماند.
آنها با تكيه بر شعار خونخواهى «عثمان» روز به روز مردم را به هيجان بيشتر فرا مى خواندند و تدريجاً اين شعار كه قاتل «عثمان»، «على»(عليه السلام) است را در ميان مردم پخش مى كردند و مردم ناآگاه را بر ضدّ امام مى شوراندند.
واضح است كه اگر «اميرمؤمنان على»(عليه السلام) با سرعت، ابتكار عمل را در دست نمى گرفت نقشه منافقان به زودى عملى مى شد و همان گونه كه مى دانيد با آن سرعت عمل كه امام در پيش گرفت نخستين توطئه و تلاش جدايى طلبان را در نطفه خاموش ساخت و به آسانى «بصره» و «كوفه» و تمام عراق را نجات داد و اگر برنامه امام در مورد ظالمان «شام» با مخالفت بعضى از ياران نا آگاه رو به رو نمى شد به خوبى «شام» نيز از شرّ ظالمان نجات مى يافت و پاكسازى مى شد و جهان اسلام يكپارچه در اختيار آن حضرت قرار مى گرفت ولى متأسفانه جهل و نا آگاهى و لجاجت در برابر فريب و نيرنگ دشمن، كار خود را كرد و جنگ با «شاميان» در آستانه پيروزى كامل، متوقّف گشت.
سپس در ادامه اين سخن امام به نكته ديگرى مى پردازد كه گفتار اوّلش را با آن تكميل مى كند، مى فرمايد: «من نه تنها غافلگير نمى شوم بلكه با هوشيارى تمام مراقب مخالفان هستم و ابتكار عمل را از دست نمى دهم و با شمشير برنده هواداران حق، بر كسانى كه به حق پشت كرده اند نبرد مى كنم و با دستيارى فرمانبرداران مطيع با عاصيان ناباور مى جنگم; و اين روش هميشگى من است تا روزى كه زندگى ام پايان گيرد!» (وَلكِنّى اَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ اِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ، وَ بِالسّامِعِ الْمُطيعِ الْعاصِيَ الْمُريبَ اَبَداً، حَتّى يَاْتى عَلَىَّ يَوْمى).
بديهى است در يك جامعه، همواره همه مردم طالب حق نيستند؛ گروهى بى ايمان يا سست ايمان و هواپرست و جاه طلب وجود دارند كه وجود يك پيشواى عالم و عادل را مزاحم منافع نامشروع خود مى بينند و دست به تحريكات مى زنند و از حربه هاى فريب و نيرنگ و دروغ و تهمت و شايعه پراكنى بهره مى گيرند. پيشوايان آگاه و بيدار بايد به اين گونه افراد مهلت ندهند و همانند يك عضو فاسد سرطانى، آنها را از پيكر جامعه جدا سازند و نابود كنند؛ و در صورتى كه خطرشان شديد نباشد آنها را محدود كنند؛ و هميشه هواداران حق و مطيعان گوش بر فرمان، سلاح برنده اى براى در هم كوبيدن اين گروهند.
امام(عليه السلام) در سوّمين و آخرين نكته از سخن خود اضافه مي كند كه اين كار شكنيها براي من تازگي ندارد: «به خدا سوگند از زمان وفات پيامبر(صلی الله علیه وآله) تا امروز همواره از حقّم باز داشته شده ام و ديگران را بر من مقدّم داشته اند!» (فو الله ما زِلتُ مدفوعا عن حقّي، مستأثراً علي، منذ قبض الله نبيه صلي الله عليه و آله و سلم حتي يوم الناس هذا) اشاره به اين كه كار «طلحه» و «زبير» يك مسئله تازه نيست؛ حلقه اي است از يك جريان مستمر، كه از روز وفات پيامبر(صلی الله علیه وآله) شروع شد و هنوز هم ادامه دارد.
قابل توجّه اين كه در كلامى از «اميرمؤمنان على»(عليه السلام) كه مرحوم «شيخ مفيد» در «ارشاد» آورده است چنين مى خوانيم:
«هذا طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ لَيْسا مِنْ اَهْلِ النُّبُوَّةِ وَ لا مِنْ ذُرّيَّةِ الرَّسُولِ(صلى الله عليه وآله وسلم) حينَ رَاَيا اَنَّ اللهَ قَدْ رَدَّ عَلَيْنا حَقَّنا بَعْدَ اَعْصُر فَلَمْ يَصْبِرا حَوْلا واحِداً وَ لا شَهْراً كامِلا حَتّى وثَبا عَلى دَأبِ الماضينَ قَبْلَهُما لِيَذْهَبا بِحَقّي وَ يُفَرِّقا جَماعَةَ الْمُسْلِمينَ عَنّي»؛ (اين «طلحه» و «زبير» با اين كه نه از خاندان نبوتّند و نه از فرزندان رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، هنگامى كه ديدند خداوند حقّ ما را بعد از سالها به ما باز گردانده حتّى يك سال، بلكه يك ماه كامل صبر نكردند! و برخاستند و همان روش گذشتگان را در پيش گرفتند كه حقّ مرا از ميان ببرند و جماعت مسلمين را از گرد من پراكنده سازند)!
امام(عليه السلام) در اين گفتار تاريخى خود درسى به همه زمامداران بيدار و با ايمان و مسئولين كشورهاى اسلامى داده است كه براى مقابله با خطرات دشمن، گاه روزها، بلكه ساعتها و لحظه ها سرنوشت ساز است. نبايد فرصت را به سادگى از دست بدهند و تسليم پيشنهادهاى سُست عافيت طلبان گردند.
امام(عليه السلام) افرادى را كه اين لحظات حسّاس را از دست مى دهند تشبيه به «كفتار» كرده است. اين تشبيه از چند جهت قابل توجّه است:
«كفتار» حضور دشمن را احساس مى كند ولى با زمزمه هاى او به خواب مى رود؛ خوابى كه منتهى به اسارت و مرگ او مى شود.
«كفتار» در خانه و لانه خود شكار مى شود.
«كفتار» حتّى بدون كمترين مقاومت در چنگال دشمن گرفتار مى گردد و به دام مى افتد.
كسانى كه فرصتهاى زودگذر را با خوش باوريها يا ضعف و سستى يا ترديد و تأمّل از دست مى دهند نيز همچون كفتارند، به خواب مى روند و در خانه و لانه خود به دام مى افتند و مقاومتى از خود نشان نمى دهند.
اين سخن بدان معنا نيست كه بى مطالعه يا بدون مشورت و در نظر گرفتن تمام جوانب كار اقدام كنند؛ بلكه بايد با مشاورانى شجاع و هوشيار، مسائل را بررسى كرد و پيش از فوت وقت اقدام نمود.

منبع: پيام امام علي(عليه السلام)، جلد1، ص 451.