پرسش :
اگر کافری اسیر شد چرا فرزندان چنین شخصی محکوم به رقیت هستند؟
پاسخ :
شرح پرسش:
اگر کافری به جنگ مسلمین آمد و اسیر شد احکام رقیت و بندگی دارد اما این که فرزندان چنین شخصی هم نسلا بعد نسل - ولو مسلمان هم شوند - محکوم به رقیت باشند آیا با آیه (و لا تزر وازرة وزر اخری) و با عدل الاهی وحفظ کرامت انسانی که بزرگترین دغدغه اسلام است منافات ندارد؟
پاسخ:
پاسخ اجمالی:
برده بودن با کرامت انسانی منافاتی نداشته و چه بسا بردگانی که به مقامات عالیه انسانی دست یافته اند و باقی ماندن فرزندان بردگان در بردگی، برای مجازات آنها نیست تا با آیه مورد نظر منافات داشته باشد، بلکه برای حمایت از آنان است.
پاسخ تفصیلی:
ابتدا باید خاطر نشان نمود که نگاه اسلام نسبت به بردگان و بندگان، به گونه ای نیست که با کرامت انسانی آنها ناسازگار باشد. اسلام، بردگان و کنیزان با ایمان را از اشخاص به ظاهر آزاد؛ ولی بیایمان؛ برتر و والاتر می داند، هر چند که این امر؛ طبق بیان قرآن کریم؛ در نظر مردم آن روز، امر عجیبی به نظر می آمده است[1].
بر همین اساس، اشخاص نمی توانستند هرگونه رفتاری را با بندگان خود داشته باشند، بلکه می بایست در هر حال، به کرامت انسانی آنها احترام گذارند. به عنوان نمونه، امام صادق(ع) در این زمینه می فرمایند:
دشنام گفتن به بندگان روا نیست و پیامدهای بدی برای دشنام دهنده برجای خواهد گذاشت، مردی از انصار از پیامبر اکرم(ص) در مورد زنی پرسید که به کنیز خود دشنام می دهد! پیامبر فرمودند که باید او رضایت کنیزش را جلب نماید و گرنه در روز قیامت از او انتقام گرفته خواهد شد.[2]!
از این دسته روایات، فراوان بوده و رفتار مسلمانان واقعی با بردگانی که حتی خود مستقیما در جنگ با آنان شرکت داشته و بعد از اسارت، به بردگی درآمده بودند، نیز انسانی و اسلامی بوده تا چه رسد به فرزندان بی گناهشان که در این جنگ ها شرکت نداشتند.
اما در پاسخ پرسش شما مبنی بر این که چرا فرزندان بردگان، خود نیز برده باقی می ماندند، باید گفت که باقی ماندن آنان بر بردگی را نمی توان مجازاتی برای آنان دانست تا با آیه مورد استناد شما در تضاد باشد، بلکه ریشه این موضوع را باید در شیوه مناسبات بین افراد و گروه ها در آن زمان جستجو نمود. شما این مسئله را می توانید در مقایسه ای با روابط خانوادگی بررسی نمایید: هر فرزندی که پا به جهان می گذارد، ارتباطی دوسویه با اولیاء خود پیدا می کند، بدین ترتیب که آنان باید مسئولیت هایی را در ارتباط با حفظ و نگهداری و رشد و تربیت کودک متحمل شده و از سوی دیگر، فرزند نیز باید مدیریت آنان را در خانواده پذیرفته و در حد امکان و تا جایی که مخالف اوامر شرعی نباشد، از دستورات آنان پیروی نماید.
چنین نظمی موجب می شود تا نظام خانواده و اجتماع استحکام یافته و از پیدایش فرزندان بی سرپرست که توانایی اداره امور خود را ندارند، جلوگیری شود که در این سیستم، حتی در صورت فقدان پدر و مادر، نزدیکان دیگر، موظفند که سرپرستی این کودکان را بر عهده گیرند.
در مورد بردگان نیز، هر چند اسلام خواستار ریشه کن شدن برده داری بوده و راه های مختلفی را در این زمینه فرارو قرار داده ولی تا هنگام رسیدن به آن وضع مطلوب، می باید نظامی وجود داشته بود که آنان را تحت پوشش حمایتی خود قرار می داد. همان گونه که می دانیم، مسئولیت سرپرستی و رسیدگی به امور ضروری بردگان بر عهده اشخاصی بود که این بردگان تحت مالکیت آنان به سر می بردند و آنها به نحوی با خانواده و قوم و قبیله مالکان خود ارتباطی اجتماعی داشتند، تا جایی که حتی اگر آزاد هم می شدند، این ارتباط قطع نشده و به عنوان مولی یا تحت الحمایه فرد آزاد کننده و خانواده او قرار می گرفتند.
بدیهی است که گسستن این ارتباط و اعلام آزادی فرزندان تمام بردگان، می توانست در بسیاری موارد، موجب بی سرپرست ماندن تعداد بیشماری از این افراد شود، چون از طرفی آنها، خانواده و قبیل های نداشتند تا حامی آنها باشد و از سوی دیگر، نمی توان مالکان پدرانشان را یک طرفه موظف به رسیدگی به امور آنان نمود، بدون این که هیچ نفع مقابلی برای آنها داشته باشد!
بر همین اساس، اسلام، این راه را برای آزاد نمودن فرزندان بردگان مناسب ندانسته، بلکه با وضع قوانین حمایتی و مقرراتی در ارتباط با کفارات که منجر به آزادی بردگان می شد و نیز با تشویق به چنین امری، حتی در صورت عدم وجوب و تنها برای رضای خدا[3]، در نهایت، زمانی را شاهد بودیم که بردهداری از جهان اسلام رخت بربست، بدون این که آسیبی اجتماعی به جامعه بردگان وارد آید، بلکه آنها در جامعه اسلامی به گونه ای هضم شدند که با دیگر افراد تفاوتی نداشتند.
روایاتی وجود دارد که این نظریه ما برگرفته از آنها است. به عنوان نمونه، محمد بن مسلم از امام پنجم یا ششم(ع) سؤال می نماید که آیا می توان بردگانی که خردسال می باشند را آزاد نمود؟ ایشان پاسخ فرمودند که بلی، امیرالمؤمنین(ع) نیز بسیاری از خردسالان را آزاد نمود[4].
همان گونه که مشاهده می نمایید، مضمون این روایت، جواز آزاد نمودن بردگان خردسال است، اما از طرفی تآکید شده که آزادی بردگان باید در شرایطی باشد که آنان توانایی اداره امور خود را بعد از آزادی داشته باشند. در همین راستا، علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم(ع) می پرسد که بر فردی واجب شده که بندهای را آزاد نماید و او نیز تصمیم به این کار گرفته، حال کدام روش بهتر است، مرد بزرگسالی را آزاد نماید یا جوان نورسی را ؟ امام هفتم(ع) در پاسخ فرمودند: شخصی را آزاد نماید که بتواند بعد از آزادی، مستقلا سرپای خود بایستد، بر این اساس، آزادی برده بزرگسال، هرچند ضعیف هم باشد، از آزادی جوان نورس بهتر خواهد بود[5]!
دقت بفرمایید، امام هفتم(ع)، توانایی ادامه زندگی شرافتمندانه را دلیلی بر انتخاب افراد بزرگسال دانسته است. به عبارتی اگر جوانان و خردسالان همچنان برده باقی بمانند، اما به امور ضروری آنان رسیدگی شود، بهتر از آن است که آزاد شده، ولی در تأمین معاش خود موفق نبوده به ناچار، به سوی ارتکاب جرائمی از قبیل سرقت و ... روی آورند!
نتیجه ای که می توان از موارد مطرح شده استفاده نمود، این است که دین اسلام، هر چند تأکید بسیاری بر از بین بردن نظام برده داری داشته تا جایی که امیرالمؤمنین (ع) از حاصل دست رنج خود، هزار برده را خریده و سپس آنان را آزاد نمود[6]، اما مصلحت نبود که این سیستم ، عجولانه و بدون پیشبینی های لازم از میان برداشته شود، چون در آن صورت، علاوه بر مالکان، خود بردگان نیز دچار آسیب های جدی اجتماعی می شدند و باقیماندن فرزندان بردگان بر بردگی نیز به همین جهت و برای جلوگیری از آسیب رساندن آنها بوده است، نه برای مجازات آنان که هیچ گناهی مرتکب نشده بودند و شاهدش نیز همین است که شما در تاریخ اسلام، کمتر به افرادی برخورد می نمایید که به تعبیر شما نسل اندر نسل برده باقی مانده باشند و یا شاید اصلا چنین افرادی وجود نداشتند چون به هر حال، آزادی یک برده در یک نسل، خودبه خود منجر به آن می شد که فرزندانی که بعد از آزادی، از او به وجود می آیند، آزاد باشند.
البته ممکن است بردهای از فرزندان بیواسطه بردگان را یافت که علیرغم توانایی اداره مستقل خود، همچنان در بردگی باقی مانده باشد، اما باید توجه داشته باشیم که قوانینی که در اسلام وضع می شوند، جنبه کلی و عمومی داشته و تنها بدین دلیل که شاید تعداد معدودی از فرزندان بردگان، با وجود توانایی هایی که دارند، همچنان برده بمانند، نمی توان حکمی که منفعت اجتماعی فراگیری دارد را لغو نمود.
پی نوشتها:
[1] - بقره، 222.
[2] - التمیمی المغربی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج 2، ص 461- 460، دار المعارف، مصر، 1385 ه ق.
[3] - بلد، 13.
[4] - حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، ج 23، ص 31، ح 29037، مؤسسه آل البیت، قم، 1409 ه ق.
[5] - همان، ص 32 – 31، ح 29038.
[6] - همان، ج 1، ص 88، ح 209.
منبع: www.islamquest.net
شرح پرسش:
اگر کافری به جنگ مسلمین آمد و اسیر شد احکام رقیت و بندگی دارد اما این که فرزندان چنین شخصی هم نسلا بعد نسل - ولو مسلمان هم شوند - محکوم به رقیت باشند آیا با آیه (و لا تزر وازرة وزر اخری) و با عدل الاهی وحفظ کرامت انسانی که بزرگترین دغدغه اسلام است منافات ندارد؟
پاسخ:
پاسخ اجمالی:
برده بودن با کرامت انسانی منافاتی نداشته و چه بسا بردگانی که به مقامات عالیه انسانی دست یافته اند و باقی ماندن فرزندان بردگان در بردگی، برای مجازات آنها نیست تا با آیه مورد نظر منافات داشته باشد، بلکه برای حمایت از آنان است.
پاسخ تفصیلی:
ابتدا باید خاطر نشان نمود که نگاه اسلام نسبت به بردگان و بندگان، به گونه ای نیست که با کرامت انسانی آنها ناسازگار باشد. اسلام، بردگان و کنیزان با ایمان را از اشخاص به ظاهر آزاد؛ ولی بیایمان؛ برتر و والاتر می داند، هر چند که این امر؛ طبق بیان قرآن کریم؛ در نظر مردم آن روز، امر عجیبی به نظر می آمده است[1].
بر همین اساس، اشخاص نمی توانستند هرگونه رفتاری را با بندگان خود داشته باشند، بلکه می بایست در هر حال، به کرامت انسانی آنها احترام گذارند. به عنوان نمونه، امام صادق(ع) در این زمینه می فرمایند:
دشنام گفتن به بندگان روا نیست و پیامدهای بدی برای دشنام دهنده برجای خواهد گذاشت، مردی از انصار از پیامبر اکرم(ص) در مورد زنی پرسید که به کنیز خود دشنام می دهد! پیامبر فرمودند که باید او رضایت کنیزش را جلب نماید و گرنه در روز قیامت از او انتقام گرفته خواهد شد.[2]!
از این دسته روایات، فراوان بوده و رفتار مسلمانان واقعی با بردگانی که حتی خود مستقیما در جنگ با آنان شرکت داشته و بعد از اسارت، به بردگی درآمده بودند، نیز انسانی و اسلامی بوده تا چه رسد به فرزندان بی گناهشان که در این جنگ ها شرکت نداشتند.
اما در پاسخ پرسش شما مبنی بر این که چرا فرزندان بردگان، خود نیز برده باقی می ماندند، باید گفت که باقی ماندن آنان بر بردگی را نمی توان مجازاتی برای آنان دانست تا با آیه مورد استناد شما در تضاد باشد، بلکه ریشه این موضوع را باید در شیوه مناسبات بین افراد و گروه ها در آن زمان جستجو نمود. شما این مسئله را می توانید در مقایسه ای با روابط خانوادگی بررسی نمایید: هر فرزندی که پا به جهان می گذارد، ارتباطی دوسویه با اولیاء خود پیدا می کند، بدین ترتیب که آنان باید مسئولیت هایی را در ارتباط با حفظ و نگهداری و رشد و تربیت کودک متحمل شده و از سوی دیگر، فرزند نیز باید مدیریت آنان را در خانواده پذیرفته و در حد امکان و تا جایی که مخالف اوامر شرعی نباشد، از دستورات آنان پیروی نماید.
چنین نظمی موجب می شود تا نظام خانواده و اجتماع استحکام یافته و از پیدایش فرزندان بی سرپرست که توانایی اداره امور خود را ندارند، جلوگیری شود که در این سیستم، حتی در صورت فقدان پدر و مادر، نزدیکان دیگر، موظفند که سرپرستی این کودکان را بر عهده گیرند.
در مورد بردگان نیز، هر چند اسلام خواستار ریشه کن شدن برده داری بوده و راه های مختلفی را در این زمینه فرارو قرار داده ولی تا هنگام رسیدن به آن وضع مطلوب، می باید نظامی وجود داشته بود که آنان را تحت پوشش حمایتی خود قرار می داد. همان گونه که می دانیم، مسئولیت سرپرستی و رسیدگی به امور ضروری بردگان بر عهده اشخاصی بود که این بردگان تحت مالکیت آنان به سر می بردند و آنها به نحوی با خانواده و قوم و قبیله مالکان خود ارتباطی اجتماعی داشتند، تا جایی که حتی اگر آزاد هم می شدند، این ارتباط قطع نشده و به عنوان مولی یا تحت الحمایه فرد آزاد کننده و خانواده او قرار می گرفتند.
بدیهی است که گسستن این ارتباط و اعلام آزادی فرزندان تمام بردگان، می توانست در بسیاری موارد، موجب بی سرپرست ماندن تعداد بیشماری از این افراد شود، چون از طرفی آنها، خانواده و قبیل های نداشتند تا حامی آنها باشد و از سوی دیگر، نمی توان مالکان پدرانشان را یک طرفه موظف به رسیدگی به امور آنان نمود، بدون این که هیچ نفع مقابلی برای آنها داشته باشد!
بر همین اساس، اسلام، این راه را برای آزاد نمودن فرزندان بردگان مناسب ندانسته، بلکه با وضع قوانین حمایتی و مقرراتی در ارتباط با کفارات که منجر به آزادی بردگان می شد و نیز با تشویق به چنین امری، حتی در صورت عدم وجوب و تنها برای رضای خدا[3]، در نهایت، زمانی را شاهد بودیم که بردهداری از جهان اسلام رخت بربست، بدون این که آسیبی اجتماعی به جامعه بردگان وارد آید، بلکه آنها در جامعه اسلامی به گونه ای هضم شدند که با دیگر افراد تفاوتی نداشتند.
روایاتی وجود دارد که این نظریه ما برگرفته از آنها است. به عنوان نمونه، محمد بن مسلم از امام پنجم یا ششم(ع) سؤال می نماید که آیا می توان بردگانی که خردسال می باشند را آزاد نمود؟ ایشان پاسخ فرمودند که بلی، امیرالمؤمنین(ع) نیز بسیاری از خردسالان را آزاد نمود[4].
همان گونه که مشاهده می نمایید، مضمون این روایت، جواز آزاد نمودن بردگان خردسال است، اما از طرفی تآکید شده که آزادی بردگان باید در شرایطی باشد که آنان توانایی اداره امور خود را بعد از آزادی داشته باشند. در همین راستا، علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم(ع) می پرسد که بر فردی واجب شده که بندهای را آزاد نماید و او نیز تصمیم به این کار گرفته، حال کدام روش بهتر است، مرد بزرگسالی را آزاد نماید یا جوان نورسی را ؟ امام هفتم(ع) در پاسخ فرمودند: شخصی را آزاد نماید که بتواند بعد از آزادی، مستقلا سرپای خود بایستد، بر این اساس، آزادی برده بزرگسال، هرچند ضعیف هم باشد، از آزادی جوان نورس بهتر خواهد بود[5]!
دقت بفرمایید، امام هفتم(ع)، توانایی ادامه زندگی شرافتمندانه را دلیلی بر انتخاب افراد بزرگسال دانسته است. به عبارتی اگر جوانان و خردسالان همچنان برده باقی بمانند، اما به امور ضروری آنان رسیدگی شود، بهتر از آن است که آزاد شده، ولی در تأمین معاش خود موفق نبوده به ناچار، به سوی ارتکاب جرائمی از قبیل سرقت و ... روی آورند!
نتیجه ای که می توان از موارد مطرح شده استفاده نمود، این است که دین اسلام، هر چند تأکید بسیاری بر از بین بردن نظام برده داری داشته تا جایی که امیرالمؤمنین (ع) از حاصل دست رنج خود، هزار برده را خریده و سپس آنان را آزاد نمود[6]، اما مصلحت نبود که این سیستم ، عجولانه و بدون پیشبینی های لازم از میان برداشته شود، چون در آن صورت، علاوه بر مالکان، خود بردگان نیز دچار آسیب های جدی اجتماعی می شدند و باقیماندن فرزندان بردگان بر بردگی نیز به همین جهت و برای جلوگیری از آسیب رساندن آنها بوده است، نه برای مجازات آنان که هیچ گناهی مرتکب نشده بودند و شاهدش نیز همین است که شما در تاریخ اسلام، کمتر به افرادی برخورد می نمایید که به تعبیر شما نسل اندر نسل برده باقی مانده باشند و یا شاید اصلا چنین افرادی وجود نداشتند چون به هر حال، آزادی یک برده در یک نسل، خودبه خود منجر به آن می شد که فرزندانی که بعد از آزادی، از او به وجود می آیند، آزاد باشند.
البته ممکن است بردهای از فرزندان بیواسطه بردگان را یافت که علیرغم توانایی اداره مستقل خود، همچنان در بردگی باقی مانده باشد، اما باید توجه داشته باشیم که قوانینی که در اسلام وضع می شوند، جنبه کلی و عمومی داشته و تنها بدین دلیل که شاید تعداد معدودی از فرزندان بردگان، با وجود توانایی هایی که دارند، همچنان برده بمانند، نمی توان حکمی که منفعت اجتماعی فراگیری دارد را لغو نمود.
پی نوشتها:
[1] - بقره، 222.
[2] - التمیمی المغربی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج 2، ص 461- 460، دار المعارف، مصر، 1385 ه ق.
[3] - بلد، 13.
[4] - حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، ج 23، ص 31، ح 29037، مؤسسه آل البیت، قم، 1409 ه ق.
[5] - همان، ص 32 – 31، ح 29038.
[6] - همان، ج 1، ص 88، ح 209.
منبع: www.islamquest.net
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}