پرسش :
آیا دستهبندی اصول دین و فروع دین از احادیث و روایات ائمه(ع) اخذ شده است؟ اگر جواب مثبت است لطفاً منابع را ذکر فرمایید اگر جواب منفی است از چه زمانی و توسط چه کسانی صورت گرفته است؟
پاسخ :
پاسخ اجمالی:
دسته بندی اصول دین و فروع دین به این شکلی که در میان ما متداول است از احادیث و روایات ائمه (ع) اخذ نشده است؛ بلکه دانشمندان علوم دینی معارف دینی را به این صورت دسته بندی کردند. تاریخ بحث ها درباره این دو اصول به نیمه دوم قرن اول هجری باز می گردد ولی دقیقاً مشخص نشده است که توسط چه کسی به این نام (اصول دین) خوانده شده است. بلکه اصولاً چنین مباحث علمی در پی مباحثات و تفکرات دانشمندان شکل گرفته و نتیجه یک حرکت علمی همه جانبه از سوی عالمان دینی بوده است و فرض واضع مشخص، فرضی صحیحی نیست.
پاسخ تفصیلی:
اصل هر چیز، همان ریشه و اساس آن است که بنایش را روی آن می سازند، بنابراین، اصول دین چیزی است که ساختمان دین روی آن بنا گردیده است.[1]
اصطلاح اصول دین «اگر به معنای خاص[2] آن (یعنی اساس ترین عقاید)، که در علم اعتقادات به کار برده می شود؛ استعمال شود، شامل عقاید اساسی در هر دین می شود که دین بدون آن عقاید تحقق نمی یابد.
همه ادیان توحیدی دارای سه اصل کلی مشترک می باشند: «اعتقاد به خدای یگانه، اعتقاد به زندگی ابدی برای هر فردی از انسان در عالم آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمالی که در این جهان انجام داده است (معاد) و اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خدای متعال برای هدایت بشر به سوی کمال نهایی و سعادت دنیا و آخرت»[3].
اما این اصطلاح و استعمال واژه «اصل» در مورد این گونه اعتقادات اساسی، تابع اصطلاحات و قرار داد است[4]. و آیه یا روایتی که مستقیماً دلالت بر این مطلب کند وجود ندارد، بلکه دانشمندان اسلامی با توجه به اهمیت یکسری از مسائل آن ها را جزء اصول دین بر شمرده اند.
غیر از این اصول سه گانه که بین همه ادیان توحیدی مشترک است و بنیان این ادیان بر آن بنا نهاده شده است، علمای شیعه دو اصل امامت و عدالت را به این اصول اضافه کرده اند. اگر چه امامت از توابع نبوت است ولی به خاطر اختلافی که در صدر اسلام در صف مسلمانان ایجاد شد؛ شیعه برای ابراز این عقیده مهم خود، امامت و اعتقاد به آن را در اصول خود وارد کرد؛ زیرا با توجه ادله عقلی و نقلی و سفارشات پیامبر اکرم (ص)؛ در صورت عدم استمرار نبوت توسط امامت دین ناقص و مردم در گمراهی واقع می شوند[5].
از طرفی یکی از «قدیمی ترین بحث ها که در جامعه اسلامی پا گرفت، بحث جبر و اختیار است».[6]
این موضوع از همان قرن اول به شکل بسیار گسترده و تأثیر گذاری میان مسلمانان رواج داشت، بحث جبر و اختیار خود به خود بحث عدل را به میان می آورد؛ زیرا رابطه مستقیمی میان اختیار و عدل از یک طرف و جبر و نفی عدل از طرف دیگر وجود دارد یعنی در صورت اختیار است که تکلیف و پاداش و کیفر عادلانه، مفهوم و معنی پیدا می کند. اگر انسان، آزادی و اختیار نداشته باشد و در مقابل اراده الاهی و یا عوامل طبیعی، دست بسته و مجبور باشد دیگر تکلیف و پاداش کیفر، مفهوم خود را از دست می دهد. این مسأله نه تنها در جهان اسلام یک مسأله انسانی و شخصی بسیار مهم و تأثیر گذار بود بلکه در جریانات سیاسی نیز عده بسیاری به خاطر آن کشته شده یا به زندان افتادند. در زمان امویان مسلک جبر (قضا و قدر) مستمسک محکمی برای ادامه جنایتهایشان بود به طوری که طرفداران آزادی و اختیار را به بهانه مخالفت با یک عقیده دینی می کشتند یا به زندانی می انداختند تا آن جا که این جمله در آن زمان معروف شد: «جبر و تشبیه اموی (منسوب به بنی امیه) است و عدل و توحید علوی (منسوب به علویان و شیعیان) است»[7].
در دوره اموی مََعبَد جُهَنی و غیلان دَمشقی که اظهار اختیار و آزادی کردند توسط حجاج کشته شدند در زمان عباسیان بالاخص مأمون و معتصم از طرفداران عدل حمایت کردند اما با روی کار آمدن متوکل دوباره ورق برگشت و مسلک اشاعره (موافقان جبر) بر جهان اسلام (غیر شیعی) تا به امروز سایه افکند. به دلیل اهمیت و تاثیر گذار بودن این مساله شیعه عدل را که تابع توحید است جزء اصول دین وارد کرد تا این مسأله مهم (اختیار و آزادی) به عنوان اصلی از اصول دین همیشه مورد توجه باشد.
اما فروع دین: فروع دین اصطلاحی است در مقابل اصول دین که به احکام عملی اسلام اطلاق می شود، رتبه اصول دین چون از باب علم (به همراه یقین) است، مقدم بر فروع دین که از باب عمل است می باشد، یعنی تا علم و اعتقاد نباشد عمل معنا ندارد به همین خاطر به این سری از احکام عملی اسلام «فروع دین» گفته می شود که بر پایه اصول و برآن بنا می شود و به قول مرحوم فیض کاشانی اصول دین مانند درختی است که فروع دین ثمرات آن است و می فرماید: «اشرف از میان این دو (علم و عمل)، علم است، علم به منزله درخت و عبادت به منزله ثمره آن است»[8] شمارش فروع به هشت یا ده؛ از باب اهمیت این ها در بخش عبادات است؛ و گرنه تعداد واجبات و محرمات علاوه بر احکام معاملات که جزء فروع دین محسوب می شوند، بسیار زیاد است.
پی نوشتها:
[1] الرحمانی الهمدانی، احمد، الامام علی (ع)، ص 586، نشر منیر، تهران.
[2] مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص 14، نشر بین الملل.
[3] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 65، ص ، نشر مؤسسه الوفاء، بیروت.
[4] آموزش عقاید، ص 14.
[5] در حدیث متواتر «ثقلین، (عترت و قرآن)، موجب هدایت مردم بعد از نبی (ص) شمرده شده است.
[6] مطهری، مرتضی، عدل الهی، ص 17، نشر صدرا.
[7] مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، ص 64، نشر صدرا.
[8] فیض کاشانی، ملامحسن، علم الیقین فی اصول الدین، ج 1، صص 4 – 5، انتشارات بیدار.
منبع: www.islamquest.net
پاسخ اجمالی:
دسته بندی اصول دین و فروع دین به این شکلی که در میان ما متداول است از احادیث و روایات ائمه (ع) اخذ نشده است؛ بلکه دانشمندان علوم دینی معارف دینی را به این صورت دسته بندی کردند. تاریخ بحث ها درباره این دو اصول به نیمه دوم قرن اول هجری باز می گردد ولی دقیقاً مشخص نشده است که توسط چه کسی به این نام (اصول دین) خوانده شده است. بلکه اصولاً چنین مباحث علمی در پی مباحثات و تفکرات دانشمندان شکل گرفته و نتیجه یک حرکت علمی همه جانبه از سوی عالمان دینی بوده است و فرض واضع مشخص، فرضی صحیحی نیست.
پاسخ تفصیلی:
اصل هر چیز، همان ریشه و اساس آن است که بنایش را روی آن می سازند، بنابراین، اصول دین چیزی است که ساختمان دین روی آن بنا گردیده است.[1]
اصطلاح اصول دین «اگر به معنای خاص[2] آن (یعنی اساس ترین عقاید)، که در علم اعتقادات به کار برده می شود؛ استعمال شود، شامل عقاید اساسی در هر دین می شود که دین بدون آن عقاید تحقق نمی یابد.
همه ادیان توحیدی دارای سه اصل کلی مشترک می باشند: «اعتقاد به خدای یگانه، اعتقاد به زندگی ابدی برای هر فردی از انسان در عالم آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمالی که در این جهان انجام داده است (معاد) و اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خدای متعال برای هدایت بشر به سوی کمال نهایی و سعادت دنیا و آخرت»[3].
اما این اصطلاح و استعمال واژه «اصل» در مورد این گونه اعتقادات اساسی، تابع اصطلاحات و قرار داد است[4]. و آیه یا روایتی که مستقیماً دلالت بر این مطلب کند وجود ندارد، بلکه دانشمندان اسلامی با توجه به اهمیت یکسری از مسائل آن ها را جزء اصول دین بر شمرده اند.
غیر از این اصول سه گانه که بین همه ادیان توحیدی مشترک است و بنیان این ادیان بر آن بنا نهاده شده است، علمای شیعه دو اصل امامت و عدالت را به این اصول اضافه کرده اند. اگر چه امامت از توابع نبوت است ولی به خاطر اختلافی که در صدر اسلام در صف مسلمانان ایجاد شد؛ شیعه برای ابراز این عقیده مهم خود، امامت و اعتقاد به آن را در اصول خود وارد کرد؛ زیرا با توجه ادله عقلی و نقلی و سفارشات پیامبر اکرم (ص)؛ در صورت عدم استمرار نبوت توسط امامت دین ناقص و مردم در گمراهی واقع می شوند[5].
از طرفی یکی از «قدیمی ترین بحث ها که در جامعه اسلامی پا گرفت، بحث جبر و اختیار است».[6]
این موضوع از همان قرن اول به شکل بسیار گسترده و تأثیر گذاری میان مسلمانان رواج داشت، بحث جبر و اختیار خود به خود بحث عدل را به میان می آورد؛ زیرا رابطه مستقیمی میان اختیار و عدل از یک طرف و جبر و نفی عدل از طرف دیگر وجود دارد یعنی در صورت اختیار است که تکلیف و پاداش و کیفر عادلانه، مفهوم و معنی پیدا می کند. اگر انسان، آزادی و اختیار نداشته باشد و در مقابل اراده الاهی و یا عوامل طبیعی، دست بسته و مجبور باشد دیگر تکلیف و پاداش کیفر، مفهوم خود را از دست می دهد. این مسأله نه تنها در جهان اسلام یک مسأله انسانی و شخصی بسیار مهم و تأثیر گذار بود بلکه در جریانات سیاسی نیز عده بسیاری به خاطر آن کشته شده یا به زندان افتادند. در زمان امویان مسلک جبر (قضا و قدر) مستمسک محکمی برای ادامه جنایتهایشان بود به طوری که طرفداران آزادی و اختیار را به بهانه مخالفت با یک عقیده دینی می کشتند یا به زندانی می انداختند تا آن جا که این جمله در آن زمان معروف شد: «جبر و تشبیه اموی (منسوب به بنی امیه) است و عدل و توحید علوی (منسوب به علویان و شیعیان) است»[7].
در دوره اموی مََعبَد جُهَنی و غیلان دَمشقی که اظهار اختیار و آزادی کردند توسط حجاج کشته شدند در زمان عباسیان بالاخص مأمون و معتصم از طرفداران عدل حمایت کردند اما با روی کار آمدن متوکل دوباره ورق برگشت و مسلک اشاعره (موافقان جبر) بر جهان اسلام (غیر شیعی) تا به امروز سایه افکند. به دلیل اهمیت و تاثیر گذار بودن این مساله شیعه عدل را که تابع توحید است جزء اصول دین وارد کرد تا این مسأله مهم (اختیار و آزادی) به عنوان اصلی از اصول دین همیشه مورد توجه باشد.
اما فروع دین: فروع دین اصطلاحی است در مقابل اصول دین که به احکام عملی اسلام اطلاق می شود، رتبه اصول دین چون از باب علم (به همراه یقین) است، مقدم بر فروع دین که از باب عمل است می باشد، یعنی تا علم و اعتقاد نباشد عمل معنا ندارد به همین خاطر به این سری از احکام عملی اسلام «فروع دین» گفته می شود که بر پایه اصول و برآن بنا می شود و به قول مرحوم فیض کاشانی اصول دین مانند درختی است که فروع دین ثمرات آن است و می فرماید: «اشرف از میان این دو (علم و عمل)، علم است، علم به منزله درخت و عبادت به منزله ثمره آن است»[8] شمارش فروع به هشت یا ده؛ از باب اهمیت این ها در بخش عبادات است؛ و گرنه تعداد واجبات و محرمات علاوه بر احکام معاملات که جزء فروع دین محسوب می شوند، بسیار زیاد است.
پی نوشتها:
[1] الرحمانی الهمدانی، احمد، الامام علی (ع)، ص 586، نشر منیر، تهران.
[2] مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص 14، نشر بین الملل.
[3] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 65، ص ، نشر مؤسسه الوفاء، بیروت.
[4] آموزش عقاید، ص 14.
[5] در حدیث متواتر «ثقلین، (عترت و قرآن)، موجب هدایت مردم بعد از نبی (ص) شمرده شده است.
[6] مطهری، مرتضی، عدل الهی، ص 17، نشر صدرا.
[7] مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، ص 64، نشر صدرا.
[8] فیض کاشانی، ملامحسن، علم الیقین فی اصول الدین، ج 1، صص 4 – 5، انتشارات بیدار.
منبع: www.islamquest.net
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}