پرسش :

شبهه: بر اساس مستندات تاریخی یزید توبه کرده بود، پس چرا شیعیان او را مورد لعن و سرزنش قرار می‌دهند؟


شرح پرسش :
شرح شبهه: تاریخ گواهی می‌دهد که یزید از خطای خود در کشتن نوه پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله توبه و اظهار اندوه نموده است، بنابراین نباید مورد لعن قرار بگیرد. آیا با این حساب لعن یزید از سوی شیعیان مجوز شرعی دارد؟
پاسخ :
چکیده پاسخ:
یزید از منظر اعتقادی، منکر خدا و معاد بود و دین را خرافه می دانست. او در بُعد اخلاقی و رفتاری، سگ باز، دایم الخمر بوده و سه جنایتِ بزرگ را در دوران خلافت خود انجام داده است. این سه جنایت عبارت اند از: کشتن پاره تن پیامبر (صلّی الله علیه و آله)، قتل و عام مردم مدینه و به آتش کشیدن خانه خدا.
از نگاه کلامی اگر چه هیچ گاه درِ توبه به روی هیچ بنده ای بسته نخواهد شد و برای همه ی بندگان چنین امکانی وجود دارد که به سوی خداوند برگردند، اما به طور طبیعی تراکم کارهای بد، انسان را به جایی می رساند که برگشت به سوی خدا را دشوار می سازد، به گونه ای که شاید بتوان گفت: انسان در اثر گناهان بزرگ به مرحله ای می رسد که نمی توان عادتاً انتظاری به بازگشت او داشت؛ یعنی همان گونه که اندیشه در عمل تأثیر دارد و ایمان در ارتکاب اعمال صالح نقش اساسی را بازی می کند، عمل نیز در اندیشه اثر می گذارد؛ یعنی اعمال بد و ناپسند انسان باعث خواهد شد که او از نظر فکری نیز سر از تکذیب خدا و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) درآورد و موفق به توبه نشود.
بنابراین؛ اگرچه گناهانی مانند شرک، قتل ولی خدا و حمله به مدینه و گناهان بزرگ و کبیره شمرده می شود، اما پاک شدن از این گناهان بزرگ نیز امکان پذیر است. خداوند در قرآن فرموده است که شرک را نمی بخشد، اما معنای این سخن آن است که غیر از شرک گناهان دیگر ممکن است بدون این که گناهار توبه کند، با شفاعت و... بخشیده شوند، اما شرک از گناهانی است که
خداوند آن را بدون توبه نمی بخشد و تنها راه نجات از این گناه همانا توبه است. بنابراین؛ با توبه همه گناهان حتی شرک نیز بخشیده می شود.
اما از نگاه تاریخی آیا واقعاً یزید توبه کرده است؟ در جواب باید گفت: تاکنون دلیلی قانع کننده ای از سوی هیچ کس بر توبه کردن یزید، ارائه نشده است، بله او از کشته شدن امام (علیه السّلام) اظهار تأسّف کرده، ولی قرائنی وجود دارد که این کارِ او صرفاً یک حرکت سیاسی و برای جلوگیری از قیام احتمالی مردم بوده است و اگر چنین نبود و واقعاً اقدام به توبه نموده بود، باید آثار آن را در اعمال بعدی او مشاهده کنیم، در حالی که تاریخ خلاف آن را نشان می دهد؛ زیرا یزید پس از واقعه عاشورا و در دو سال باقی مانده حکومت ننگین خود، دست به دو جنایت عظیم دیگر زد که توضیح آن گذشت.

پاسخ تفصیلی:
یکی از توجیهاتی که برای تبرئه یزید از جنایتی که انجام داده مطرح می شود، این است که شاید یزید توبه کرده باشد.
غزالی در « احیاء العلوم » با بهره گیری از این شیوه می گوید: شاید یزید از خطای خود که کشتن نوه پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله) بود توبه کرده است! چرا او را لعن می کنید؟
از سوی برخی از خاورشناسان مانند « لامنس یهودی » در « مقالات دائره المعارف اسلام (چاپ اول) » نیز این توجیه مطرح شده است. اخیراً نیز در برخی از محافل این سخن و شبهه به گونه ی دیگر بیان می شود که همه ی اینها اهمیت بحث درباره این شبهه را روشن می سازد.
از نظر تاریخی برای توبه ی یزید، دلایل زیر مورد استناد قرار می گیرد:
1. پس از حوادثی که در بارگاه یزید رخ داد، یزید چنان گریه کرد که نزدیک بود روح از بدنش پرواز کند. (1)
2. پس از ورود سرهای شهیدان و اسرای کربلا به کاخ یزید، او را حالت تأثر گرفته و این جنایت شنیع را به ابن زیاد نسبت داده و چنین گفت: خداوند پسر مرجانه (عبیدالله بن زیاد) را لعنت کند که مرا نزد مسلمانان مبغوض و منفور کرد و در دل های آنان کینه ی مرا کاشت! (2)
در عبارتی دیگر؛ یزید خود را شخصیتی حلیم در مقابل مخالفت های امام (علیه السّلام) معرفی کرده که با کشته شدن امام (علیه السّلام) به جهت نسبت امام (علیه السّلام) با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) موافق نبود و این عمل را مستقیماً به ابن زیاد نسبت می دهد. (3)
3. یزید هنگامی که کاروان کربلاییان را به سمت مدینه رهسپار می کند، خطاب به امام سجاد (علیه السّلام) می گوید: خداوند ابن مرجانه را لعنت کند! به خداوند سوگند اگر من در مقابل حسین (علیه السّلام) بودم، او هر خواسته ای داشته اجابت می کردم و به هر طریق ممکن، مرگ را از او می راندم؛ حتی اگر این کار منجر به مرگ فرزندانم می گشت! (4)
در پاسخ به این سخنان پیش از آن که از بُعد کلامی و تاریخی، توبه یزید مورد بحث قرار گیرد، شاید مروری دوباره به اعتقاد، اخلاق و رفتار یزید، ما را در دست یابی به حقیقت، یاری رساند:

الف. یزید از منظر اعتقادی
او منکر خدا و معاد بوده و دین را خرافه می دانسته است.
ابوالفرج ابن جوزی در کتاب خود به نام « الرد علی المتعصب العنید » که همه ی اشعار و گفتار یزید را ثبت کرده می گوید: از اشعار یزید این شعر است که « هر چه هست همین دنیاست و غیر از این عالم، عالم دیگری وجود ندارد. پس دست از نعمت ها و لذت های این دنیا بر ندارید ». « برخیزید و پیاله ها را بر گیرید
و به ساز و آواز گوش فرا داده، از شراب ناب استفاده کنید و خرافات دین را کنار بگذارید. آن چنان آواز مرا به خود جلب کرده که آن را با صدای اذان عوض نمی کنم و پیرزن های خواننده را با حوریان بهشتی معاوضه نمی کنم. » او در کتابش آورده است: هنگامی که اسرای کربلا را به شام آوردند و محمل اسرای آل رسول ظاهر شد، کلاغی قارقار می کرد (در عرب صدای کلاغ نحس است و به فال بد می گیرند)، یزید خطاب به کلاغ گفت: ای کلاغ تو چه بخوانی و چه نخوانی من طلب خود را از پیغمبر گرفتم » (5).
این سخن یزید کنایه از آن است که پیامبر نزدیکان و بستگانم را در جنگ های احد و بدر و حنین کشت، من هم تلافی کرده و فرزندانش را کشتم. از این رو، مجلس جشن و سروری را ترتیب داده و اشعار زیر را قرائت کرد: « ای کاش بزرگان و پیران قبیله من که در جنگ بدر کشته شدند، زاری کردن قبیله خزرج را می دیدند و از شادی فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید! دستت قوی باد که بزرگان آنها را کشتی و تلافی « بدر » را نمودی تا عدالت برقرار شود. بنی هاشم با سلطنت بازی کردند و گرنه، نه خبری از آسمان آمد و نه وحیی نازل شد. اگر انتقام از فرزندان پیغمبر نگیرم، از فرزندان خندف نیستم. با کشتن فرزند علی (علیه السّلام)، انتقام خون اجداد خود را از علی (علیه السّلام) گرفتم ». (6) از این رو مسعودی درباره ی یزید می گوید: یزید سیرت فرعونی داشتی، لکن فرعون در مردم داری از یزید عادل تر بود. به همین دلیل سلطنت وی لکه ننگی در تاریخ اسلام است. (7)

ب. یزید در بُعد اخلاقی و رفتاری
مورخین نوشته اند که یزید پیوسته مست و مخمور بود. او باده گسار، طنبور زن، رقص پسند و سگ باز بوده است. او میمون های زیادی داشت، لباس های حریر و زیبا به تن آنها می کرد، گردن بندهای طلا به گردن آنها می آویخت و آنها را بر اسب سوار می کرد. بر گردن سگ های خود نیز طوق طلا می انداخت و با دست خود آنها را شستشو می داد و... . (8)
عبدالله بن حنظله با عده ای به نمایندگی از سوی اهل مدینه به شام رفت تا اوضاع حکومت را از نزدیک ببینند. وی در بازگشت، گفت: « فوالله ما خرجنا علی یزید حتی خفنا أن نرمی بالحجاره من السماء. إن رجلا ینکح الأمهات و البنات و الأخوات و یشرب الخمر و یدع الصلاه »؛ ای قوم از خدای یگانه که شریکی ندارد بترسید و به خدا سوگند ما بر یزید خروج نکردیم، مگر آنکه ترسیدیم به سبب اعمال او از آسمان بر ما سنگ ببارد. یزید چنان مردی است که با مادر و دختر و خواهر همبستر می شود و باده نوشی می کند و نماز گزاردن را رها کرده است. (9)
در بین کارهای ناشایستی که یزید مرتکب شد سه جنایت، مهم تر از دیگر جنایات اوست: 1. پاره ی تن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) (10) به همراه 72 نفر از یارانش از کوچک و بزرگ را کشت و خاندان آنان از زن و بچه را به اسارت برد. 2. مردم مدینه را قتل و عام کرد و سه روز، خون، مال و ناموس آنان را بر لشکریانش
مباح اعلام کرد (11). 3. خانه خدا را برای دستگیری عبدالله بن زبیر به آتش کشید. (12)
بعد از بیان این مقدمه در تحلیل توجیه ذکر شده با دو نوع پرسش مواجه هستیم؛ زیرا از دید کلامی باید بحث کرد که آیا امکان دارد که چنین شخصی با این جنایات عظیم بر توبه واقعی، توفیق یابد؟ و آیا اساساً آثار ارتکاب چنین گناهان بزرگ و معاصی کبیره ای با توبه، برداشته می شود؟ به عبارت دیگر؛ از آیات و روایات استفاده می شود که خداوند هر گناهی را با توبه می بخشد، اما آیا جنایاتی نظیر آنچه یزید انجام داد، از عموم پذیرش توبه، استثناء نشده است؟
روشن است که همه ی این پرسش ها هنگامی پدید می آید که از نظر تاریخی اثبات شود یزید از جنایت خود پشیمان شده و به نحوی درصدد جبران آن برآمده و از درگاه الهی طلب مغفرت کرده است.

توبه از همه ی گناهان
از نگاه کلامی باید گفت: اولاً: همان گونه که اندیشه در عمل تأثیر دارد و ایمان در ارتکاب اعمال صالح، نقش اساسی را بازی می کند، عمل نیز در اندیشه اثر می کند؛ یعنی اعمال سوء انسان باعث خواهد شد که او از نظر فکری نیز سر از تکذیب خدا و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) درآورد، (13) به هر حال، اگرچه هیچ گاه در توبه به روی بنده بسته نخواهد شد و این امکان برای انسان وجود دارد که به خداوند رجوع کند، اما به طور طبیعی تراکم کارهای بد، انسان را به جایی می رساند که برگشت به سوی خدا را برای او دشوار می سازد به گونه ای که شاید بتوان گفت،
انسان در اثر گناهان بزرگ به مرحله ای می رسد که نمی توان عادتاً انتظاری به بازگشت او داشت. (14)
استاد شهید مطهری (رحمه الله) در این باره، کلامی دارد که خلاصه اش چنین است: توبه عبارت است از قیام و انقلاب مقدس قوای فرشته صفت انسان، علیه قوای بهیمی و شیطان صفت او. اگر در وجود انسان کاری بشود که آن عناصر مقدس وجودِ انسان به کلی از کار بیفتد و یک زنجیر بسیار نیرومندی به آنها بسته شود که نتوانند آزاد شوند، دیگر انسان توفیق توبه پیدا نمی کند. در واقع باید گفت که توبه همانا عکس العمل انسان نسبت به معاصی است. تحقق این عکس العمل در انسان از سویی به شدت معصیت و از سویی دیگر به روح صاف و داشتن ایمانی مستحکم و قوی، بستگی دارد. (15)
ثانیاً: بر اساس آنچه از قرآن به دست می آید وسائل آمرزش و بخشودگی گناه متعدد است که در زیر به طور خلاصه بدان اشاره می شود:
1. توبه و بازگشت به سوی خدا که توأم با پشیمانی از گناهان گذشته و تصمیم بر اجتناب از گناه در آینده و جبران عملی اعمال بد، به وسیله اعمال نیک بوده باشد. (16) آیاتی که بر این معنا دلالت دارد فراوان است، اما به جهت اختصار تنها به یک آیه اشاره می کنیم: او است که توبه را از بندگان خود می پذیرد و گناهان را می بخشد. (17)
2. کارهای نیک فوق العاده ای که سبب آمرزش اعمال زشت می گردد، چنان که قرآن می فرماید: کارهای نیک آثار گناهان را از بین می برد. (18)
3. پرهیز از گناهان « کبیره » که موجب بخشش گناهان « صغیره » می گردد.
گناهان به گروه صغیر و کبیره تقسیم می شوند. گناه کبیره گناهی است که از نظر اسلام آن چنان اهمیت دارد که در قرآن مجید علاوه بر این که از آن نهی شده است، برای ارتکاب آن وعده ی عذاب دوزخ داده شده است؛ مثل زنا، قتل انسان بی گناه، رباخواری و... چنانچه در روایات آمده است (19)، ولی گناه صغیره آن است که تنها از آن نهی شده است. طبق آیه شریفه قرآن (20) اجتناب از گناهان کبیره، موجب بخشودگی آن خواهد شد. (21)
4. تحمل گرفتاری ها و مصائب دنیا بار گناه مؤمنان را سبک می کند و سختی های برزخ و مواقف آغازین رستاخیز، ناخالصی هایش را می زداید. (22)
5. شفاعت؛ بزرگ ترین امید مؤمنان گنه کار (23)، است که با شرایط خاصی شامل حال آنان می شود. (24) حقیقت شفاعت ضمیمه شدن موجودی قوی تر، به موجود ضعیف تر برای کمک به او است. این کمک ممکن است برای افزایش نقاط قوت و یا پیرایش نقاط ضعف باشد. (25)
6. عفو الهی؛ مؤمنانی که از نظر عمل کوتاهی یا آلودگی داشته باشند، اگر شایستگی لازم را برای عفو الهی داشته باشند، مشمول این لطف خداوند می شوند (26) و به گروه بهشتی می پیوندند، و در غیر این صورت به دوزخ می روند، اما باید توجه داشت که مأوی و جایگاهشان آن جا نخواهد بود و تا ابد در آن باقی نخواهند ماند. (27)
بنابراین؛ اگرچه گناهانی مانند شرک، قتل ولی خدا (28) و حمله به مدینه (29) از گناهان بزرگ کبیره شمرده می شود، اما خداوند پاک شدن از همه گناهان (هر چند گناهان بزرگ) را ممکن دانسته و همگان را به سوی رسیدن به آن دعوت فرموده و وعده آمرزش و عفو داده است. قرآن می فرماید: « خداوند همه ی گناهان را می بخشد، زیرا او بخشنده مهربان است و بازگشت به سوی خدا کنید و توبه نمائید و تسلیم فرمان او باشید ». (30)
ممکن است گفته شود که قرآن فرموده است: « خداوند (هرگز) شرک را نمی بخشد و پائین تر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایستگی داشته باشد) می بخشد » (31)، اما باید توجه داشت که منظور از این آیه آن است که اگر کسی به خدا شرک بورزد و توفیق توبه را نیز پیدا نکند، امکان ندارد که شفاعت، یا عفو الهی شامل حال او شود، یا عمل صالحی باعث نجات او گردد. این یعنی ممکن است همه گناهان مورد عفو و بخشش واقع شوند، ولی « شرک » به هیچ وجه بخشوده نمی شود، مگر این که از آن دست بردارند و توبه کنند و موحد شوند. (32) به عبارت دیگر؛ آیه « إِنَّ اللهَ لا یغفِرُ أن یشرَکَ بِهِ » ارتباطی با مسئله توبه ندارد و درباره آمرزش گناهان از طریق شفاعت و مانند آن است و گرنه گناه شرک نیز با توبه کردن و بازگشت به سوی توحید و اسلام قابل بخشش است، همان گونه که بیشتر مسلمانان صدر اسلام، در آغاز مشرک بودند و سپس توبه کردند و خداوند گناه آنها را بخشید. بنابراین؛ شرک تنها گناهی است که بدون توبه بخشیده نمی شود، اما با توبه کردن هم گناهان حتی شرک قابل بخشش است.
قتل عمد نیز اگرچه طبق نظر برخی قابل توبه نیست (33)، اما از روح تعلیمات اسلام و روایات پیشوایان بزرگ دینی و فلسفه توبه استفاده می شود که هیچ گناهی نیست که قابل توبه نباشد، اگرچه توبه پاره ای از گناهان، بسیار سخت است و شرائط سنگین دارد؛ زیرا اگر به راستی کسی که قتل عمدی از او سرزده به کلی از آمرزش خداوند مأیوس گردد و برای همیشه (حتی پس از توبه مؤکد و جبران
عمل زشت خود با اعمال نیک فراوان) در لعن و عذاب جاویدان بماند هیچ گونه دلیلی وجود ندارد که در باقیمانده عمر، خدا را اطاعت کند و دست از اعمال خلاف و حتی قتل نفس های مکرر بر دارد و این با روح تعلیمات انبیا که برای تربیت بشر در هر مرحله آمده اند، چگونه سازگار است؟! علاوه بر این که اگر هیچ گناهی بالاتر از شرک نیست و این گناه نیز با توبه و پذیرش اسلام بخشوده می شود، چگونه می توان باور کرد که گناهِ قتل حتی با توبه واقعی قابل بخشش نباشد. تاریخ اسلام نیز گواهی می دهد که پیغمبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) توبه گنه کاران خطرناکی همچون « وحشی » قاتل حمزه بن عبدالمطلب را پذیرفته است.
آنچه در بالا گفتیم به این معنا نیست که قتل عمد کار کوچک و کم اهمیتی است، یا به این سادگی می توان از آن توبه کرد، بلکه بر عکس، توبه واقعی از این گناهِ کبیره بسیار مشکل است و نیاز به جبران این عمل دارد و جبران کردن آن نیز کار آسانی نیست، بلکه منظور ما فقط این است که راه توبه به روی چنین افرادی به طور کلی بسته نیست. (34)
نکته ای که باز در این قسمت بر آن تاکید می کنیم آن است که اگر شخص مؤمن، ایمان خودش را تا هنگام مرگ حفظ کند و مرتکب گناهانی نشود که سلب توفیق و سوء عاقبت و سرانجام شک و تردید یا انکار و جحود را به بار می آورد، و در یک جمله « اگر باایمان از دنیا برود و مشرک نباشد » به عذاب ابدی، مبتلا نخواهد شد. گناهان کوچکش به واسطه ی اجتناب از کبائر، بخشوده می شود و گناهان بزرگش به وسیله ی توبه کامل و مقبول، آمرزیده می گردد. و اگر موفق به چنین توبه ای نشد تحمل گرفتاری ها و مصائب دنیا بار گناهانش را سبک می کند و سختی های برزخ و مواقف آغازین رستاخیز، ناخالصی هایش را
می زداید و اگر باز هم از آلودگی های گناهان پاک نشد به وسیله شفاعت - که تجلی بزرگ ترین و فراگیرترین رحمت الاهی در اولیای خدا به ویژه رسول اکرم و اهل بیت کرامش (علیهم السّلام) می باشد - از عذاب دوزخ نجات خواهد یافت، ولی در عین حال نباید از مکر الهی ایمن شود و از این رو باید همیشه بیمناک باشد که مبادا کاری از او سر بزند که موجب سوء عاقبت و سلب ایمان، در هنگام مرگ گردد و مبادا علاقه به امور دنیوی به حدی در دل انسان رسوخ یابد که با غضب خدای متعال از این جهان بروند. (35)

توبه و ایمانِ یزید
از نگاه تاریخی آیا واقعاً یزید توبه کرده و آیا به واقع او با ایمان از دنیا رفته است؟
مروری هر چندگذرا به جنایاتی که یزید انجام داد و مطالبی که در گذشته بیان شد، ما را از پرداختن به پاسخ این پرسش بی نیاز می سازد. ولی تذکر این نکته لازم است که تاکنون دلیلی قانع کننده ای از سوی هیچ کس بر توبه کردن یزید، ارائه نشده است، از این رو حتی کسانی مانند غزالی که به نحوی منکر لعن یزید هستند می گویند: شاید یزید در آخر عمر توبه کرده باشد!
ابن حجر اگر چه در کتاب خود از غزالی و متولی (36) چنین نقل کرده است: نه لعن بر یزید رواست و نه تکفیرش؛ زیرا او از مؤمنان به شمار می آید! و کارش با خداست که اگر بخواهد او را عذاب فرماید، و چنانچه اراده کند از او در گذرد! (37)، اما این سخنان درجهان اسلام مقبولیت نیافت و اتفاقاً در همان زمانِ
غزالی، فردی مثل ابن جوزی (597ق) کتابی مستقل با عنوان « الرد علی المتعصب العنید » در ردّ این دیدگاه نوشته است.
دلایلی نیز که از سوی برخی ارائه گردید بر فرض پذیرش اسناد آنها، اگرچه از تأسف شدید یزید از کشته شدن امام (علیه السّلام) حکایت می کند، اما از سویی دیگر؛ نباید دیگر گزارشات تاریخی را از نظر دور داشت. گزارشاتی که گویای این واقعیت اند که یزید با ورود سرهای شهیدان و اسیران به دمشق و مجلسی که به همین مناسبت ترتیب داده بود، ابراز شادمانی کرده و با چوب بر دندان های امام (علیه السّلام) زده و به تکذیب نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و... پرداخت و آن گاه ه دید اوضاع دگرگون شده و اظهار شادمانی بیشتر با عکس العمل احتمالی مردم مواجه می شود، سخنانی را بر زبان آورده که از تأسف او حکایت دارد. این اظهار تأسّف صرفاً یک اظهار تأسّف سیاسی بوده و در آن هیچ عبارتی که ناشی از توبه، استغفار و بازگشت به درگاه الهی باشد، دیده نمی شود! بنابراین؛ این عمل نیز باید در ظرف سیاسی خود مورد ارزیابی قرار گیرد و به مسئله توبه ربط داده نشود. والّا اگر یزید واقعاً توبه کرده بود، باید آثار آن را در اعمال بعدی او مشاهده کنیم، درحالی که تاریخ خلاف آن را نشان داده است؛ زیرا پس از واقعه عاشورا و در دو سال باقی مانده از حکومت ننگین خود، دست به دو جنایت عظیم دیگر زد که توضیح آن گذشت. (38) پس از نظر تاریخ این نکته مسلّم است که نه تنها هیچ نشانه ای بر توبه یزید و ایمان وی، وجود ندارد، بلکه تمام نشانه ها حمایت از آن دارد که وی توبه نکرده و با ایمان از دنیا نرفته است. از این رو؛ همچنان جواز لعنت او نزد عموم مسلمانان پابرجاست.

پی‌نوشت‌ها:
1. « فبکی یزید حتی کادت نفسه تفیض »؛ ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج 2، ص 8.
2. « لعن الله ابن مرجانه لقد بغضنی الی المسلمین و زرع لی فی قلوبهم البغضاء »؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ص 256.
3. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 578.
4. « لعن الله ابن مرجانه، اما و الله لو انی صاحبه ما سألنی خصله ابداً الا اعطیته ایاها و لدفعت الحتف عنه بکل ما استعطت و لو بهلاک بعض ولدی »؛ همان.
5. نک: الدمشقی الباعونی الشافعی، شمس الدین ابوالبرکات محمد بن احمد، جواهر المطالب فی مناقب الامام علی (علیه السّلام)، ج 2، ص 301؛ امین، سید محسن، لواعج الاشجان، ص 218؛ عسکری، سید مرتضی، معالم المدرستین، ص 155.
6. نک: امینی، علامه عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص 365؛ فتال نیشابوری، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ص 191؛ مظفر نجفی، محمد حسن، دلائل الصدق لنهج الحق، ج 1، ص 111.
7. پاینده، ابوالقاسم، مروج الذهب/ ترجمه، ج 2، ص 73.
8. در این باره، نک: حالت، ابوالقاسم و خلیلی، عباس، الکامل/ ترجمه، ج 11، ص 224 و 229؛ پاینده، ابوالقاسم، مروج الذهب / ترجمه، ج 2، ص 69-77؛ همو، تاریخ الطبری/ ترجمه، ج 15، ص 6683 و منابع دیگر تاریخی.
9. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 5، ص 49؛ ابن جوزی، المنتظم، ج 6، ص 19.
10. همان کسی که پیغمبر درباره او فرموده است: « حسین از من است من از حسینم »؛ « حسینٌ مِنِّ أنا مِن حُسَین ». نک: ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج 4، ص 172؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج 5، ص 324.
11. نک: آیتی عبدالمحمد، تاریخ ابن خلدون/ ترجمه متن، ج 2، ص 37؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 593.
12. نک: توکل، محمد، فتوح البلدان/ ترجمه، ص 68؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 602.
13. این همان چیزی است که حضرت زینب (سلام الله علیها) به یزید فرمود: ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أساإُا السُّوای أن کذبوا بآیات الله و کانو بها یستهزوُنَ؛ سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند!، روم، 10.
14. در این باره نک: مکارم شیرازی، ناصر تفسیر نمونه، ج 16، ص 374.
15. نک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 23، ص 535-546.
16. حقیقت « توبه » ندامت و پشیمانی از گناه است که لازمه ی آن تصمیم جدی بر ترک گناه در آینده و جبران کارهایی که قابل جبران است. گفتن استغفار نیز بیانگر همین معنا است. به این ترتیب ارکان توبه را می توان در پنج چیز خلاصه کرد: 1. ترک گناه، 2. ندامت، 3. تصمیم بر ترک در آینده، 4. جبران گذشته، 5. استغفار. نک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 24، ص 290.
17. « هُوَ الذی یقبَلُ التوبه عن عبادِهِ و یعفُوا عن السَّیئاتِ »؛ شوری، 25.
18. « إِن الحسناتِ یذهِبنَ السیائت »؛ هود، 114.
19. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 276.
20. « إِن تجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَونَ عَنهُ نُکَفِّر عَنکُم سَیئاتِکُم وَ نُدخِلکُم مُدخَلاً کَریماً »؛ نساء، 31.
21. باید توجه داشت که گاهی در شرایطی خاص، گناهان صغیره تبدیل به گناه کبیره خواهد شد و از این وعده الاهی خارج می شود؛ یعنی بسیاری از گناهان صغیره تبدیل به کبیره خواهند شد که خداوند نه تنها نسبت به آنها وعده آمرزش نداده که وعده عذاب داده است. شرایطی که گناهان صغیره را به گناهان کبیره تبدیل می کند عبارت اند از: تکرار گناه صغیره، کوچک شمردن گناه صغیره، انجام گناه صغیره از روی طغیان و تکبر و گردن کشی، سر زدن گناه صغیره از افراد بزرگ و صاحب موقعیت اجتماعی، مسرور شدن گناهکار از انجام گناه صغیره و... . نک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 3، ص 359.
22. نک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص 477-481.
23. علامه طباطبایی (رحمه الله) در این باره می گوید: شفاعت به تکوینی و تشریعی تقسیم می گردد. تکوینی همان تأثیر سبب تکوینی در عالم اسباب و تشریعی همان تأثیر اسبابی در ثواب و عقاب است. از این قسم دوم، بعضی در تمامی گناهان از شرک گرفته تا پایین تر از آن اثر می گذارد؛ مانند شفاعت و وساطت توبه و ایمانی که در دنیا و قبل از قیامت است. و بعضی دیگر در عذاب بعضی از گناهان اثر دارد؛ مانند عمل صالح که واسطه می شود در محو شدن گناهان، اما آن شفاعتی که مورد نزاع و اختلاف است؛ یعنی شفاعت انبیا و غیر ایشان در روز قیامت، برای برداشتن عذاب از کسی که حساب قیامت، او را مستحق آن کرده است، مربوط است به اهل گناهان کبیره، از اشخاصی که متدین به دین حق هستند و خدا هم دین آنان را پسندیده است. موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه المیزان، ج 1، ص 264.
24. شفاعت نیاز به نوعی تلاش و ایجاد رابطه ای معنوی با شفاعت کننده دارد و در واقع باید قابلیت رشد در افراد وجود داشته باشد تا شفاعت شامل حال آنان شود، همان گونه که گیاه بدون استمداد از آب و خاک و نور و... نمی تواند به درجات کمال برسد، اما باید استعداد رشد در وجودش باشد، تا یاری آب و نور و... نفعی به حالش داشته باشد. علامه طباطبایی(رحمه الله) در این باره می گوید: اگر شخصی بخواهد به ثوابی برسد که اسباب آن را تهیه ندیده و از عقاب مخالفت تکلیفی خلاص گردد بدون این که تکلیف را انجام دهد، در این جا متوسل به شفاعت می گردد و مورد تأثیر شفاعت هم همین جا است، اما نه بطور مطلق، برای این که افرادی هستند که اصلاً لیاقتی برای رسیدن به کمالی که می خواهند ندارند؛ مانند یک فرد عامی که می خواهد با شفاعت اعلم علما شود، با این که نه سواد دارد و نه استعداد، یا رابطه ای که میان او و دیگری واسطه و شفیع شود ندارد؛ مانند برده ای که به هیچ وجه نمی خواهد از مولایش اطاعت کند و می خواهد در عین یاغی گری و تمردش به وسیله شفاعت مورد عفو مولا قرار گیرد که در این دو فرض، شفاعت سودی ندارد؛ چون شفاعت وسیله ای است برای تتمیم سبب، نه این که خودش مستقلاً سبب باشد. اوّلی را اعلم علما کند و دومی را در عین یاغی گریش مقرب درگاه مولا سازد. ترجمه المیزان، ج 1، ص 240.
25. مفهوم شفاعت از نظر اسلام معنایی است که بر محوردگرگونی و تغییر و تحول در « شفاعت شونده » دور می زند؛ یعنی شخص شفاعت شونده موجباتی را فراهم می سازد تا از یک وضع نامطلوب و در خور کیفر بیرون آمده و به وسیله ارتباط با شفیع، خود را در وضع مطلوبی قرار دهد که شایسته و مستحق بخشودگی گردد. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 233.
26. نک: شوری، 25.
27. نک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 26، ص 111.
28. بر اساس آیه 93، سوره نساء « وَ مَن یقتُل مُومِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاوُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها و غضِبَ اللهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُ و أعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً »؛ و هر کسی فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است که جاودانه در آن می ماند و خداوند بر او غضب می کند و از رحمتش او را دور می سازد و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است. و احادیثی که در این باره وارد شده است (نک: المنار، ج 5، ص 361؛ الکافی، ج 2، ص-276-281)، قتل افراد بی گناه و با ایمان از جمله گناهان بزرگ است.
29. در روایات تاریخی آمده است: « من أخاف أهل المدینه ظلماً أخافه الله و علیه لعنه الله و الملائکه والناس أجمعیت لا یقبل الله منه یوم القیامه صرفاً و لا عدلاً »؛ « کسی که اهل مدینه را از روی ظلم و ستم بترساند، خدای تعالی او را در روز قیامت بترساند و لعنت خدا و ملائکه و تمامی مردم بر او باد خداوند هیچ عاملی را از او قبول نمی کند »؛ ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج 4، ص 55؛ ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، ج8، ص 244.
30. « إِنَّ اللهَ یغفِرُ الذُنوبَ جمیعاً إِنَّهُ هُوَ الغفورُ الرحیمُ و أنِیبُوا إِلی رَبِّکُم وَ أسلِمُوا لهُ »؛ زمره، 53 و 54.
31. « إِنَّ اللهَ لا یغفرُ ان یشرکَ به و یغفرُ ما دونَ ذلک لمن یشاءُ »؛ نساء، 48.
32. نک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 3، ص 409 و 411.
33. در پاره ای از روایاتی که در ذیل آیه 93 سوره نساء وارد شده است نیز اشاره به این معنا شده که « لا توبه له » و بر این اساس؛ برخی از مفسران گفته اند: آیاتی که آمرزش همه گناهان در پرتو توبه را بیان می کنند به اصطلاح از قبیل « عام » اند و قابل « تخصیص ». در حالی که به نظر می رسد این دیدگاه صحیح نباشد؛ زیرا لسان این آیات که در مقام امتنان بر گنه کاران است و با تاکیدات مختلف همراه است قابل تخصیص نیست و به اصطلاح از تخصیص ابا دارد.
34. نک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 4، ص 69-71.
35. نک: مصباح یزیدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص 481 و 482.
36. او اصولی و فقیه شافعی مذهب نیشابوری بود که عهده دار تدریس در مدرسه نظامیه بغداد گشته بود و در 874 ق در گذشت. ر. ک: غزالی، ابوحامد، إحیا علوم الدین، ج 3، ص 125.
37. ابن حجر هیتمی مکی، الصواعق المحرقه، ص 221.
38. در این باره نک: ماهنامه ی پرسمان، بهمن 1385، شماره 53.

منبع: نگرشی عرفانی فلسفی و کلامی به شخصیت و قیام امام حسین (ع)، قاسم ترخان، قم: نشر چلچراغ، چاپ اول (1388).

مطالب مرتبط:

آیا امام حسین (ع) خواستار توافق با یزیدیان بودند؟!

آیا نمی‌توان گفت: یزید مجتهد بوده و تنها در اجتهادش به خطا رفته است و از این رو سزاوار لعن و سرزنش نیست؟

امام حسین علیه السلام چه مجوزی برای تمرد از مقام خلافت داشت؟ مگر یزید حاکم شرعی و برگزیده از سوی مردم نبود؟