پرسش :

با توجه به وجود قانون ارث، فلسفه وصیت کردن چیست؟


پاسخ :

پاسخ اجمالی:
در فلسفه وصیت می توان گفت: اولا: از قانون ارث تنها یک عده از بستگان، آن هم روى حساب معینى بهره مند مى شوند. ثانیا: در مورد بعضى از وارثان، گاه مبلغ ارث پاسخگوى نیاز آنها نیست. از اینها گذشته، گاه انسان مایل است کارهاى خیرى انجام دهد اما در زمان حیاتش موفق به این امر نشده است. مجموع این امور، سبب شده قانون وصیت در اسلام تشریع گردد. البته وصیت منحصر به موارد فوق نیست، بلکه انسان باید وضع دیون خود، اماناتى که به او سپرده شده و مانند آن را در وصیت مشخص کند.

پاسخ تفصیلی:
در پاسخ این سؤال باید بگوئیم:

الف ـ از قانون ارث تنها یک عده از بستگان آن هم روى حساب معینى بهره مند مى شوند، در حالى که شاید عده دیگرى از فامیل، و احیاناً بعضى از دوستان و آشنایان نزدیک، نیاز مبرمى به کمک هاى مالى داشته باشند.

ب - و نیز در مورد بعضى از وارثان، گاه مبلغ ارث پاسخگوى نیاز آنها نیست، جامعیت قوانین اسلام اجازه نمى دهد این خلأها پر نشود، لذا در کنار قانون ارث، قانون وصیت را قرار داده و به مسلمانان اجازه مى دهد نسبت به یک سوم از اموال خود (براى بعد از مرگ) خویش تصمیم بگیرند.

ج ـ از اینها گذشته، گاه انسان مایل است کارهاى خیرى انجام دهد اما در زمان حیاتش به خاطر نیازهاى مالى خودش موفق به این امر نیست، منطق عقل ایجاب مى کند: او از اموالى که زحمت تحصیل آن را کشیده، براى انجام این کارهاى خیر لااقل براى بعد از مرگش محروم نماند. مجموع این امور، موجب شده است: قانون وصیت در اسلام تشریع گردد و آن را با جمله «حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ» تأکید فرموده است. البته وصیت منحصر به موارد فوق نیست، بلکه انسان باید وضع دیون خود، اماناتى که به او سپرده شده و مانند آن را در وصیت مشخص کند، به گونه اى که هیچ امر مبهمى در حقوق مردم یا حقوق الهى که بر عهده او است وجود نداشته باشد. در روایات اسلامى تأکیدهاى فراوانى در زمینه وصیت شده، از جمله در حدیثى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: 
«ما یَنْبَغِی لاِمْرِئ مُسْلِم أَنْ یَبِیتَ لَیْلَةً إِلاّ وَ وَصِیَّتُهُ تَحْتَ رَأْسِه»؛ (سزاوار نیست مسلمان شب بخوابد، مگر این که وصیت نامه اش زیر سر او باشد).(1) 
البته جمله زیر سر بودن به عنوان تأکید است، منظور آماده بودن وصیت است. در روایت دیگرى مى خوانیم: «منْ ماتَ بِغَیْرِ وَصِیَّة ماتَ مِیتَةً جاهِلِیَّةً»؛ (کسى که بدون وصیت از دنیا برود مرگ او مرگ جاهلیت است).(2)

 در روایات اسلامى تأکیدهاى فراوانى روى «عدم جور» و «عدم ضرار» در وصیت دیده مى شود که از مجموع آن استفاده مى شود: همان اندازه که وصیت کار شایسته و خوبى است، تعدّى در آن مذموم و از گناهان کبیره است. در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: «مَنْ عَدَلَ فِی وَصِیَّتِهِ کانَ کَمَنْ تَصَدَّقَ بِها فِی حَیاتِهِ وَ مَنْ جارَ فِی وَصِیَّتِهِ لَقِیَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ هُوَ عَنْهُ مُعْرِض»؛ (کسى که در وصیتش عدالت را رعایت کند، همانند آن است که همان اموال را در حیات خود در راه خدا داده باشد، و کسى که در وصیتش تعدّى کند، نظر لطف پروردگار در قیامت از او بر گرفته خواهد شد). (3) 

تعدّى، جور و ضرار در وصیت آن است که انسان بیش از ثلث وصیت کند و ورثه را از حق مشروعشان باز دارد، و یا این که تبعیضات ناروائى به خاطر حبّ و بغض هاى بى دلیل انجام دهد، حتى در بعضى از موارد که ورثه سخت نیازمندند دستور داده شده وصیت به ثلث هم نکنند، و آن را به یک چهارم و یک پنجم تقلیل دهند. (4). موضوع عدالت در وصیت، تا آن اندازه اى در سخنان پیشوایان اسلام مورد تأکید واقع شده که در حدیثى مى خوانیم: «یکى از مردان طائفه انصار از دنیا رفت و بچه هاى صغیرى از او به یادگار ماند، او اموال خود را در آستانه مرگ در راه خدا صرف کرد به گونه اى که هیچ مال دیگرى از او به جا نماند، هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از این ماجرا آگاه شد فرمود: با آن مرد چه کردید؟ گفتند: او را دفن کردیم. فرمود: اگر من قبلاً آگاه شده بودم اجازه نمى دادم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنید; چرا که بچه هاى صغیر خود را رها کرده تا گدائى کنند».(5)

پی نوشت:
(1). «وسائل الشیعه»، جلد 13، صفحه 352( جلد 19، صفحه 258، چاپ آل البیت)-« بحار الانوار»، جلد 100، صفحه 194.
(2). «وسائل الشیعه»، جلد 13، صفحه 352( جلد 19، صفحه 259، چاپ آل البیت)-« المقنعة»، صفحه 666( کنگره شیخ مفید).
(3). «وسائل الشیعه»، جلد 13، صفحه 359( جلد 19، صفحه 267، چاپ آل البیت)-« کافى»، جلد 7، صفحه 58، حدیث 6( دار الکتب الاسلامیة)-« من لایحضره الفقیه»، جلد 4، صفحه 184، حدیث 5419( انتشارات جامعه مدرسین)؛ « بحار الانوار»، جلد 100، صفحه 197.
(4). «وسائل الشیعه»، جلد 13، صفحه 360( جلد 19، صفحه 269، باب استحباب الوصیّة من المال بأقلّ من الثلث و اختیار الخمس على الربع.
(5). «سفینة البحار»، جلد 2، صفحه 659، ماده« وصیت»-« من لایحضره الفقیه»، جلد 4، صفحه 186، حدیث 5427( انتشارات جامعه مدرسین)-« بحار الانوار»، جلد 100، صفحات 197 و 198.

منبع: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ پنجاه و پنجم، ج 1، ص 698.

پرسش های مرتبط:

آیا در دین اسلام بحث کردن در مورد فلسفه یا علل احکام شرعی جایز است؟

نماز در اسلام در پنج وقت وارد شده است، چرا شیعه با تبدیل آن به سه وقت، از اهمیت و احترام نماز کاسته است؟!

فلسفه پرداخت مهریه در اسلام چیست؟

فلسفه حد قذف در اسلام چیست؟