سستی کوفیان در مسیر حق
پرسش :
امام علی(علیه السلام) عامل پراکندگی یارانش در مسیر حق را چه می داند؟
پاسخ :
پاسخ اجمالی:
حضرت علی(ع) از وحدت و جدیت شامیان در مسیر باطل و سستی و تفرقه کوفیان در مسیر حق اظهار شگفتی و دردمندی می کند. حضرت گلایه می کند که چرا کوفیان به خاطر سستی، مورد حمله قرار می گیرند و حمله متقابل نمی کنند و در مقابل معصیت های پدید آمده در جامعه، اعتراضی نمی کنند. حضرت ریشه همه این مصائب را سستی و بی تفاوتی می داند. امام سخن کوفیان در بهانه کردن سرمای زمستان و گرمای تابستان برای نجنگیدن را یادآور می شود و می فرماید کسی که از گرما و سرما گریزان باشد از شمشیر گریزان تر است.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در خطبه27 نهج البلاغه مى فرماید: (شگفتا، شگفتا! به خدا سوگند! قلب را مى میراند و غم و اندوه را [به روح انسان] سرازیر مى کند که آنها [شامیان غارتگر] در مسیر باطل خود، چنین متّحدند و شما، در طریق حقّتان این گونه پراکنده و متفرّق) ؛«فَیَا عَجَباً(1)عَجَباً وَ اللهِ ـ یُمِیتُ القَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنِ اجْتِمَاعِ هؤُلاَءِ القَوْمِ عَلَى بَاطِلِهمْ، وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ».
همیشه تعجّب و شگفتى از امورى است که با جریان طبیعى سازگار نیست و علل ناشناخته یا نامأنوسى دارد. طبیعت امر چنین اقتضا مى کند که طرفداران حق به خاطر ایمان محکمى که به آن دارند، محکم بایستند و از آن دفاع کنند، ولى طرفداران باطل چون انگیزه نیرومندى براى دفاع از آن ندارند، نسبت به حمایت از آن سست و ناتوان باشند، ولى اگر دیدیم طرفداران حق پراکنده و بى اراده و سست و ضعیفند، امّا طرفداران باطل متّحد و منسجم و در راه خود مصمّم هستند سبب شگفتى مى شود.
اهل عراق پیشوایشان على (علیه السلام) بود که گذشته از وصیّت مُسَلّم پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) درباره ولایت او همه مردم مکّه و مدینه، از مهاجران و انصار و غیر آنها و غالب مناطق دیگر، با او بیعت کردند و دلائل حقّانیتش از افکار و اعمال و زهد و عدالتش نمایان بود، امّا غارتگران شام به دنبال مردى طغیانگر و جاه طلب که سوابق زشت خاندان او در اسلام و جاهلیت بر کسى پوشیده نبود، سر به شورش در برابر امام بر حق برداشته بودند با این حال آیا جاى تعجّب نیست که آنها پشت سر پیشواى خود بایستند و اینها این چنین پیمان شکنى کنند؟!
اینجاست که امام(ع) شدیداً ناراحت مى شود و آنها را زیر شلاّق سرزنش و ملامت مى گذارند؛ چرا که سزاوار چنین سرزنش تند و تلخى بودند، مى فرماید: (روى شما زشت باد! و همواره غم و اندوه قرینتان باشد! چرا که [آن چنان سستى و پراکندگى به دشمن نشان دادید که] هدف تیرها قرار گرفته اید)؛ «فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً(2)حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرمَى».
(پى درپى به شما حمله مى کنند و شما به حمله متقابل دست نمى زنید)؛ «یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لاَتُغِیرُونَ».
(با شما مى جنگند و شما، با آنها پیکار نمى کنید)؛ «وَ تُغْزَونَ وَ لاتَغْزُونَ».
(آشکارا معصیت خدا مى شود و شما با اعمال نادرستتان به آن رضایت مى دهید)؛ «وَ یُعْصَى اللهُ وَ تَرْضَوْنَ».
در واقع امام (علیه السلام) دلیل سرزنش خود را نسبت به آنان، در این چند چیز خلاصه مى کند که ریشه همه یک امر است و آن سستى و تنبلى و بى تفاوتى به خرج دادن است تا آنجا که دشمن، چنان جسور مى شود که پى درپى حمله مى کند غارت مى کند و خون بى گناهان را مى ریزد و آنها تماشاچى این صحنه هاى غم انگیز و زشت و ناروا هستند!
سپس امام (علیه السلام) انگشت روى یک دلیل روشن بر محکومیت آنان، به خاطر سستى و بى ارادگى و ضعف و ناتوانیشان گذارده، مى فرماید: (هرگاه در ایّام تابستان، فرمان حرکت به سوى دشمن را دادم، گفتید: «اکنون، شدّت گرما است; اندکى ما را مهلت ده تا سوز گرما فرونشیند و اگر در زمستان این دستور را به شما دادم گفتید: «اکنون هوا فوق العاده سرد است، بگذار سوز سرما آرام گیرد) ؛«فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الحَرِّ قُلْتُمْ: هذِهِ حَمَارَّةُ(3)الْقَیْظِ(4)أَمْهِلْنَا یُسَبَّخُ(5)عَنَّا الحَرُّ. وَ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِى الشِّتَاءِ، قُلْتُمْ: «هذِهِ صَبَارَّةُ(6)الْقُرِّ، أَمْهِلْنَا یَنْسَلِخْ(7)عَنَّا الْبَرْدُ».
(ولى همه اینها بهانه هایى است براى فرار از گرما و سرما) ؛«کُلُّ هذا فِراراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرّ».(8)
(جایى که از سرما و گرما [این همه وحشت دارید] و فرار مى کنید، به خدا سوگند! از شمشیر [دشمن] بیشتر [وحشت دارید و] فرار خواهید کرد) ؛«فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ، فَأَنْتُمْ ـ وَ اللهِ ـ مِنَ السَّیْفِ أَفَرّ».
در واقع سخن آنها، شباهت زیادى با سخن کفّار و منافقان داشت که مى گفتند: «لاتَنْفَرِوا فِى الْحَرِّ»؛ (در گرماى تابستان [به سوى میدان جهاد] حرکت نکنید!) که قرآن در پاسخ آنها مى گوید: «قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أشَدُّ حَرّاً لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ»؛ (بگو: آتش دوزخ از این گرمتر است، اگر مى دانستند).(9)
در واقع کوفیان که با این گونه اظهارات واهى از جهاد با دشمن خونخوار و سنگدل طفره مى رفتند، گرفتار نوعى نفاق بودند نفاقى که از ضعف ایمان آنها به مبانى اسلام و پیشوایشان، امیرمؤمنان على (علیه السلام) سرچشمه مى گرفت.
پی نوشت:
(1). یا عَجَباً عَجَباً، بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند که جمله «فَیا عَجَباً عَجَباً» در اصل، «عَجِبْتُ عَجَباً...» بوده است، یعنى منصوب به عنوان مفعول مطلق است. این احتمال نیز داده شده است که عجباً نخستین، از قبیل مفعول مطلق و دومى تکرار و تأکید باشد. (شرح نهج البلاغه، ابن میثم، جلد 2، صفحه 36) بعضى نیز گفته اند که در تقدیر، «یا عَجَبى اِحْضِرْ; اى شگفتى من! حاضر شو». بوده است. (شرح نهج البلاغه، علامّه خویى، جلد 3، صفحه 392)، این تفسیر با منادى واقع شدن «عجباً»، تناسب بیشترى دارد.
(2) . تَرَحاً، به معناى «اندوه و حزن» و در واقع در این جمله، امام (علیه السلام) به آنها نفرین مى کند که همواره قرین حزن و اندوه گردند
(3). «حمارة» از مادّه «حمر» به معناى «رنگ قرمز» است. به همین جهت به گرماى سوزان تابستان، حمارة گفته مى شود. گویى از شدت گرما، مانند آتش سرخ و سوزان است.
(4). «قیظ» (بر وزن فیص) به معناى «شدت گرماى تابستان» است. بنابراین اضافه «حماره» به «قیظ» نوعى تأکید در گرما را مى رساند.
(5). «یسبّخ» از مادّه «سبخ» است به معناى «فراغت از چیزى یا تخفیف» آن است و در این جا به معناى «فرو نشستن سوز گرما» است.
(6). «صبارّه» از مادّه «صبر» در اصل، به معناى «حبس و نگهدارى چیزى» است و شکیبایى را، به همین مناسبت، صبر مى گویند. و شدّت سرما را که «صبارّه» مى گویند، از این جهت است، که انسان را از کار و فعالیّت باز مى دارد.
(7). «ینسلخ» از مادّه «سلخ» و در اصل، به معناى «پوست کندن» است و سلاّخ را به همین جهت، سلاّخ مى گویند که پوست حیوان را مى کند آن گاه این کلمه، به «جدا ساختن هر چیزى» اطلاق شده است و در جمله بالا اشاره به فرونشستن سوز سرما است.
(8). «قرّ»، به گفته مقیاس، به دو معنا آمده: نخست: سرما، و دوم جاى گرفتن و استقرار در مکان است. بعید نیست که معنى نخست، به معناى دوم بازگردد، چرا که سرماى شدید، انسان را از کار باز مى دارد.
(9). سوره توبه، آیه 81.
منبع: پیام امام امیر المومنین علیه السلام، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1385 ه. ش، ج2، ص 158.
پرسشهای مرتبط:
حضرت علی(ع) از وحدت و جدیت شامیان در مسیر باطل و سستی و تفرقه کوفیان در مسیر حق اظهار شگفتی و دردمندی می کند. حضرت گلایه می کند که چرا کوفیان به خاطر سستی، مورد حمله قرار می گیرند و حمله متقابل نمی کنند و در مقابل معصیت های پدید آمده در جامعه، اعتراضی نمی کنند. حضرت ریشه همه این مصائب را سستی و بی تفاوتی می داند. امام سخن کوفیان در بهانه کردن سرمای زمستان و گرمای تابستان برای نجنگیدن را یادآور می شود و می فرماید کسی که از گرما و سرما گریزان باشد از شمشیر گریزان تر است.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در خطبه27 نهج البلاغه مى فرماید: (شگفتا، شگفتا! به خدا سوگند! قلب را مى میراند و غم و اندوه را [به روح انسان] سرازیر مى کند که آنها [شامیان غارتگر] در مسیر باطل خود، چنین متّحدند و شما، در طریق حقّتان این گونه پراکنده و متفرّق) ؛«فَیَا عَجَباً(1)عَجَباً وَ اللهِ ـ یُمِیتُ القَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنِ اجْتِمَاعِ هؤُلاَءِ القَوْمِ عَلَى بَاطِلِهمْ، وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ».
همیشه تعجّب و شگفتى از امورى است که با جریان طبیعى سازگار نیست و علل ناشناخته یا نامأنوسى دارد. طبیعت امر چنین اقتضا مى کند که طرفداران حق به خاطر ایمان محکمى که به آن دارند، محکم بایستند و از آن دفاع کنند، ولى طرفداران باطل چون انگیزه نیرومندى براى دفاع از آن ندارند، نسبت به حمایت از آن سست و ناتوان باشند، ولى اگر دیدیم طرفداران حق پراکنده و بى اراده و سست و ضعیفند، امّا طرفداران باطل متّحد و منسجم و در راه خود مصمّم هستند سبب شگفتى مى شود.
اهل عراق پیشوایشان على (علیه السلام) بود که گذشته از وصیّت مُسَلّم پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) درباره ولایت او همه مردم مکّه و مدینه، از مهاجران و انصار و غیر آنها و غالب مناطق دیگر، با او بیعت کردند و دلائل حقّانیتش از افکار و اعمال و زهد و عدالتش نمایان بود، امّا غارتگران شام به دنبال مردى طغیانگر و جاه طلب که سوابق زشت خاندان او در اسلام و جاهلیت بر کسى پوشیده نبود، سر به شورش در برابر امام بر حق برداشته بودند با این حال آیا جاى تعجّب نیست که آنها پشت سر پیشواى خود بایستند و اینها این چنین پیمان شکنى کنند؟!
اینجاست که امام(ع) شدیداً ناراحت مى شود و آنها را زیر شلاّق سرزنش و ملامت مى گذارند؛ چرا که سزاوار چنین سرزنش تند و تلخى بودند، مى فرماید: (روى شما زشت باد! و همواره غم و اندوه قرینتان باشد! چرا که [آن چنان سستى و پراکندگى به دشمن نشان دادید که] هدف تیرها قرار گرفته اید)؛ «فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً(2)حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرمَى».
(پى درپى به شما حمله مى کنند و شما به حمله متقابل دست نمى زنید)؛ «یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لاَتُغِیرُونَ».
(با شما مى جنگند و شما، با آنها پیکار نمى کنید)؛ «وَ تُغْزَونَ وَ لاتَغْزُونَ».
(آشکارا معصیت خدا مى شود و شما با اعمال نادرستتان به آن رضایت مى دهید)؛ «وَ یُعْصَى اللهُ وَ تَرْضَوْنَ».
در واقع امام (علیه السلام) دلیل سرزنش خود را نسبت به آنان، در این چند چیز خلاصه مى کند که ریشه همه یک امر است و آن سستى و تنبلى و بى تفاوتى به خرج دادن است تا آنجا که دشمن، چنان جسور مى شود که پى درپى حمله مى کند غارت مى کند و خون بى گناهان را مى ریزد و آنها تماشاچى این صحنه هاى غم انگیز و زشت و ناروا هستند!
سپس امام (علیه السلام) انگشت روى یک دلیل روشن بر محکومیت آنان، به خاطر سستى و بى ارادگى و ضعف و ناتوانیشان گذارده، مى فرماید: (هرگاه در ایّام تابستان، فرمان حرکت به سوى دشمن را دادم، گفتید: «اکنون، شدّت گرما است; اندکى ما را مهلت ده تا سوز گرما فرونشیند و اگر در زمستان این دستور را به شما دادم گفتید: «اکنون هوا فوق العاده سرد است، بگذار سوز سرما آرام گیرد) ؛«فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الحَرِّ قُلْتُمْ: هذِهِ حَمَارَّةُ(3)الْقَیْظِ(4)أَمْهِلْنَا یُسَبَّخُ(5)عَنَّا الحَرُّ. وَ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِى الشِّتَاءِ، قُلْتُمْ: «هذِهِ صَبَارَّةُ(6)الْقُرِّ، أَمْهِلْنَا یَنْسَلِخْ(7)عَنَّا الْبَرْدُ».
(ولى همه اینها بهانه هایى است براى فرار از گرما و سرما) ؛«کُلُّ هذا فِراراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرّ».(8)
(جایى که از سرما و گرما [این همه وحشت دارید] و فرار مى کنید، به خدا سوگند! از شمشیر [دشمن] بیشتر [وحشت دارید و] فرار خواهید کرد) ؛«فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ، فَأَنْتُمْ ـ وَ اللهِ ـ مِنَ السَّیْفِ أَفَرّ».
در واقع سخن آنها، شباهت زیادى با سخن کفّار و منافقان داشت که مى گفتند: «لاتَنْفَرِوا فِى الْحَرِّ»؛ (در گرماى تابستان [به سوى میدان جهاد] حرکت نکنید!) که قرآن در پاسخ آنها مى گوید: «قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أشَدُّ حَرّاً لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ»؛ (بگو: آتش دوزخ از این گرمتر است، اگر مى دانستند).(9)
در واقع کوفیان که با این گونه اظهارات واهى از جهاد با دشمن خونخوار و سنگدل طفره مى رفتند، گرفتار نوعى نفاق بودند نفاقى که از ضعف ایمان آنها به مبانى اسلام و پیشوایشان، امیرمؤمنان على (علیه السلام) سرچشمه مى گرفت.
پی نوشت:
(1). یا عَجَباً عَجَباً، بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند که جمله «فَیا عَجَباً عَجَباً» در اصل، «عَجِبْتُ عَجَباً...» بوده است، یعنى منصوب به عنوان مفعول مطلق است. این احتمال نیز داده شده است که عجباً نخستین، از قبیل مفعول مطلق و دومى تکرار و تأکید باشد. (شرح نهج البلاغه، ابن میثم، جلد 2، صفحه 36) بعضى نیز گفته اند که در تقدیر، «یا عَجَبى اِحْضِرْ; اى شگفتى من! حاضر شو». بوده است. (شرح نهج البلاغه، علامّه خویى، جلد 3، صفحه 392)، این تفسیر با منادى واقع شدن «عجباً»، تناسب بیشترى دارد.
(2) . تَرَحاً، به معناى «اندوه و حزن» و در واقع در این جمله، امام (علیه السلام) به آنها نفرین مى کند که همواره قرین حزن و اندوه گردند
(3). «حمارة» از مادّه «حمر» به معناى «رنگ قرمز» است. به همین جهت به گرماى سوزان تابستان، حمارة گفته مى شود. گویى از شدت گرما، مانند آتش سرخ و سوزان است.
(4). «قیظ» (بر وزن فیص) به معناى «شدت گرماى تابستان» است. بنابراین اضافه «حماره» به «قیظ» نوعى تأکید در گرما را مى رساند.
(5). «یسبّخ» از مادّه «سبخ» است به معناى «فراغت از چیزى یا تخفیف» آن است و در این جا به معناى «فرو نشستن سوز گرما» است.
(6). «صبارّه» از مادّه «صبر» در اصل، به معناى «حبس و نگهدارى چیزى» است و شکیبایى را، به همین مناسبت، صبر مى گویند. و شدّت سرما را که «صبارّه» مى گویند، از این جهت است، که انسان را از کار و فعالیّت باز مى دارد.
(7). «ینسلخ» از مادّه «سلخ» و در اصل، به معناى «پوست کندن» است و سلاّخ را به همین جهت، سلاّخ مى گویند که پوست حیوان را مى کند آن گاه این کلمه، به «جدا ساختن هر چیزى» اطلاق شده است و در جمله بالا اشاره به فرونشستن سوز سرما است.
(8). «قرّ»، به گفته مقیاس، به دو معنا آمده: نخست: سرما، و دوم جاى گرفتن و استقرار در مکان است. بعید نیست که معنى نخست، به معناى دوم بازگردد، چرا که سرماى شدید، انسان را از کار باز مى دارد.
(9). سوره توبه، آیه 81.
منبع: پیام امام امیر المومنین علیه السلام، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1385 ه. ش، ج2، ص 158.
پرسشهای مرتبط:
عمده فعالیت های حضرت علی (ع) در مدت 25 سال سکوت و خانه نشینی چه بود؟
چرا در کتب تاریخی به این قسمت از زندگانی حضرت علی (ع) «25 سال خانه نشینی» آنطور که باید پرداخته نشده است؟
یکی از ادله سکوت حضرت علی(ع) حفظ وحدت مسلمانان بود، این مساله را توضیح دهید.؟
چند نمونه تاریخی را که پیامبر در آن موارد حضرت علی علیهالسلام را بعنوان جانشین خود معرفی کرده بیان کنید؟
چرا حضرت علی(ع) برای گرفتن حق خود متوسل به قیام مسلحانه نشد؟
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}