پرسش :

چرا خداوند با زینت دادن اعمال، مهر نهادن بر دل و گوش و چشمها، پرده کشیدن بر دل و چشمها، قفل زدن بر قلبها و لعن کردن، مانع از هدایت کافران، منافقان و بعضی از اهل کتاب می شود؟! چرا خداوند خیر را برای همه...


پاسخ :
پاسخ اجمالی:
تأمل در این آیاتی که از این امور سخن گفته اند، نشان می دهد که گمراهی و مهر شدن قلب ها، نتیجه عمل و انتخاب خود انسان است؛ نه حاصل جبر الهی. مثلا هواپرستی، کفر، عناد، غفلت، نفاق و... از مهم ترین عوامل گمراهی و مهر شدن دلها در این آیات است. اگر مى بینیم گمراهی، قفل شدن دلها و زینت اعمال زشت، به خدا نسبت داده شده است، به خاطر آنست که خداوند این خاصیت را در اعمال و انتخابهای غلط انسانها نهاده است که در صورت ارتکاب و انتخاب آنها دچار گمراهی، لعن و کج فهمی شوند.

پاسخ تفصیلی:

دلالت قرآن بر هدایت و گمراهى جبری!
در آیات متعددی از قرآن چنین آمده است که خداوند با زینت دادن اعمال، مهر نهادن بر دل و گوش و چشمها، پرده کشیدن بر دل و چشمها، قفل زدن بر قلبها و لعن کردن، مانع از هدایت کافران، منافقان و بعضی از اهل کتاب می شود. بعضی از این آیات به شرح ذیل است:

1- آیه 23 سوره جاثیه : «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ»؛ (آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهى [بر اینکه شایسته هدایت نیست] گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پرده اى افکنده است؟! با این حال چه کسى مى تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟! آیا متذکّر نمى شوید؟).

2- آیات 6 و 7 سوره بقره:«إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ»؛ (کسانى که کافر شدند، براى آنان تفاوت نمى کند که آنان را [از عذاب الهى] بترسانى یا نترسانى ایمان نخواهند آورد* خدا بر دلها و گوش هاى آنان مهر نهاده؛ و بر چشمهای شان پرده اى افکنده شده و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست‏).

3- در آیه 16 سوره محمد نیز با این بیان قرآنی مواجه هستیم که: «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ»؛ (گروهى از آنان به سخنانت گوش فرا مى دهند، امّا هنگامى که از نزد تو خارج مى شوند به کسانى که علم و دانش به آنان بخشیده شده [از روى استهزا] مى گویند: «[این مرد] الان چه گفت؟!» آنها کسانى هستند که خداوند بر دلهای شان مُهر نهاده و از هواى نفسشان پیروى کرده اند [از این رو چیزى نمى ‏فهمند])!

4- آیه 108 سوره نحل:«أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»؛ (آنها کسانى هستند که [بر اثر فزونى گناه] خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده [به همین دلیل نمى فهمند] و غافلان واقعى همانها هستند!).

5- آیه 46 سوره نساء: «مِنَ الَّذینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلیلاً»؛ (بعضى از یهود، سخنان را از جاى خود تحریف مى کنند و [به جاى اینکه بگویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم»] مى‏ گویند: شنیدیم و مخالفت کردیم! و [نیز مى گویند:] بشنو! که هرگز نشنوى! و [از روى تمسخر مى گویند:] راعنا [ما را تحمیق کن!] تا با زبان خود حقایق را بگردانند و در آیین خدا طعنه زنند. ولى اگر آنها [به جاى این همه لجاجت] مى گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم و سخنان ما را بشنو و به ما مهلت ده [تا حقایق را درک کنیم] براى آنان بهتر و با واقعیت سازگارتر بود. ولى خداوند آنها را به خاطر کفرشان از رحمت خود دور ساخته است از این رو جز عدّه کمى ایمان نمى آورند).

6- آیه 155 سوره نساء:«فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلیلاً»؛ ([ولى] به خاطر پیمان شکنى آنها و انکار آیات خدا و کشتن پیامبران بناحق و به خاطر اینکه [از روى استهزا] مى گفتند: بر دلهاى ما، پرده افکنده [شده و سخنان پیامبر را درک نمى کنیم! رانده درگاه خدا شدند] آرى، خداوند به علّت کفرشان بر دل هاى آنها مهر زده که جز عده کمى [که راه حق مى پویند و لجاج ندارند] ایمان نمى آورند).

7- آیه 87 سوره توبه: «رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ»؛ ([آرى] آنها راضى شدند که با متخلّفان باشند و بر دل هایشان مهر نهاده شده از این رو [چیزى] نمى فهمند). آیه 93 همین سوره در بیانی مشابه، این گونه این مضمون را مجددا بیان می کند که: «إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَى الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَعْلَمُونَ»؛ (راه مؤاخذه تنها به روى کسانى باز است که از تو اجازه مى خواهند در حالى که توانگرند [و امکانات کافى براى جهاد دارند] آنها راضى شدند که با متخلّفان [زنان و کودکان و بیماران‏] بمانند و خداوند بر دل هایشان مهر نهاده؛ به همین جهت چیزى نمى‏دانند!).

8- آیه 100 سوره اعراف نیز همین مضمون را این گونه تکرار می کند: «أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ»؛ (آیا کسانى که وارث روى زمین بعد از صاحبان آن مى شوند، عبرت نمى گیرند که اگر بخواهیم آنها را نیز به گناهان شان هلاک مى کنیم و بر دلهایشان مهر مى نهیم تا (صداى حق را) نشنوند؟!).

9- آیه 4 سوره نمل: «إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ»؛ (کسانى که به آخرت ایمان ندارند اعمال [بد]شان را براى آنان زینت مى دهیم به طورى که سرگردان مى شوند).
و آیاتی دیگر... .
ظاهر چنین آیاتی این ذهنیّت را به وجود می آورد که هدایت و گمراهى جنبه اجبارى دارد و تنها منوط به خواست خداست و بدیهی است در این میان جایی برای انتخاب انسان باقی نمی ماند. حال ممکن است این سؤال به ذهن برسد که چرا خداوند متعال بندگانش را گمراه می کند؟! به عبارت دیگر چرا خداوند با زینت دادن اعمال، مهر نهادن بر دل و گوش و چشمها، پرده کشیدن بر دل و چشمها، قفل زدن بر قلبها و لعن کردن، مانع از هدایت کافران، منافقان و بعضی از اهل کتاب می شود؟!

نسبت اختیار با ایمان، بندگی و تکامل:
پیش از جواب به این سؤال لازم است نکته ای راجع به اختیار انسان بیان شود؛ آن هم اینکه تحقّق هدف نهایی خداوند از خلقت انسان، یعنی «عبودیّت و رشد در مسیر تکامل معنوی» مبتنی است بر اعطای علم و آگاهی به انسان از سوی خداوند و وجود میدانی برای آزمایش و سنجش او (1) و این موضوع پیوند وثیقی با مؤلفه «اختیار انسان» دارد. زیرا تکامل انسانى چیزى نیست که بتوان آن را به اجبار به دست آورد؛ بلکه راه طولانى و درازى است که انسان باید با پاى خود آن را طى کند و با اراده و تصمیم و افعال اختیارى خویش طرح آن را بریزد. خداوند نیز با اوامر و تکالیف و برنامه هاى تربیتى که توسط پیامبرانش ابلاغ مى فرماید، این مسیر را نشان داده، تا ما با اختیار و اراده خویش این راه را بپیماییم.(2) بدیهی است که اگر به انسان اختیار اعطا گردیده است، این اختیار هم می تواند سرچشمه امور مثبت گردد و هم می تواند سرمنشاء امور منفی باشد؛ چرا که اگر تنها بتوانیم با اختیار، امور مثبت را به جا آوریم و قادر به انجام امور منفی نباشیم، دیگر اختیار مفهومی نخواهد داشت.

با تکیه بر این اصل کلی می گوییم سعادت هر انسانى بسته به این است که با حسن انتخاب و استفاده بهینه از نعمت اختیار، تمام نیروها و استعدادهاى مادى و معنوى وجود خود را به طور صحیح پرورش دهد و به اصطلاح به مقام «فعلیت» در آورد. بهترین راه این پرورش روحى و جسمى و رسیدن به سعادت شایسته انسانى، پیروى از دستورات و تعالیمى است که خداوند به وسیله پیامبران گرامى خود به بشر عرضه داشته است. از آن سو نیز کسانى که با سوء انتخاب خود از عمل به این تعالیم و دستورات سرپیچى مى کنند، گناهکار مى شوند و از رسیدن به سعادت باز مى مانند.(3)

علت اصلی گمراهی و قفل شدن دلها و نابینایی چشمها در آیات فوق:
دقت و تأمل در آیات ذکر شده در صدر بحث، نشان می دهد که این گمراهی معلول گناه آن گمراهان است؛ نه اینکه خداوند متعال به اجبار آنان را گمراه کند! معصیت کاران با دست خود تمام چراغ هاى هدایت را شکسته و راه هاى نجات را به روى خود بسته و پل هاى بازگشت را پشت سر خود ویران می کنند.(4)اصولا اصرار و لجاجت آنها در برابر حق و ادامه به ظلم و بیدادگرى و کفر سبب مى شود که پرده اى بر حس تشخیص آنها بیافتد و این یک امر طبیعى است که اگر انسان به کار خلاف و غلطى ادامه دهد تدریجا با آن انس مى گیرد. نخست یک «حالت» است بعدا یک «عادت» مى شود و سپس مبدل به یک «ملکه» مى گردد و جزء بافت جان انسان مى شود. گاه کارش به جایى مى رسد که بازگشت بر او ممکن نیست؛ اما چون خود آگاهانه این راه را انتخاب کرده است مسئول تمام عواقب آن مى باشد بى آنکه جبر لازم آید. درست همانند کسى که آگاهانه با وسیله اى چشم و گوش خود را کور و کر مى کند تا چیزى را نبیند و نشنود.(5)

اعمال خلاف و انواع گناهان آثار سوئى روى حس تشخیص و درک و دید انسان مى گذارد و سلامت فکر را تدریجا از او مى گیرد هر قدر در این راه فراتر رود پرده هاى غفلت و بى خبرى بر دل و چشم و گوش او محکم تر مى شود و سرانجام کارش به جایى مى رسد که چشم دارد و گویى نمى بیند، گوش دارد و گویى نمى شنود و دریچه روح او به روى همه حقایق بسته مى شود و حس تشخیص و قدرت تمییز که برترین نعمت الهى است از آنها گرفته مى شود. تعبیر به «مهر زدن» بر دل ها نیز اشاره به همین حقیقت دارد. گاهى براى اینکه مثلا کسى دست به محتواى صندوقى نزند و دَرِ آن را نگشاید آن را محکم مى بندند و بعد از بستن با نخ مخصوصى محکم مى کنند و روى آن مهر مى زنند که اگر آن را بگشایند فورا معلوم خواهد شد. این تعبیر در اینجا کنایه از نفوذناپذیرى مطلق است.(6)

معناى «گمراه شدن اشخاص در اثر گناه» که در برخی آیات قرآن به آن تصریح شده نیز به معنای همین اثر وضعی است که گناه گناهکاران در سرنوشت شان دارد است؛ چنانکه در تک تک آیات فوق چنین نسبتی بین انتخاب و عمل کافران، مشرکین و منافقان با نتیجه عمل و عاقبت آنها وجود دارد:

1- در آیه 23 سوره جاثیه، گمراهی نتیجه «هواپرستی» است.(7)
2- در آیات 6 و 7 سوره بقره، «فرو رفتن در کفر و عناد» موجب مهر نهاده شدن بر دلها و گوش ها شده است.(8)
3- در آیه 16 سوره محمد، «هواپرستی و نفاق» موجب از دست رفتن قدرت تشخیص حقایق و نهایتا مهر شدن دل ها می گردد.(9).
4- در آیه 108 سوره نحل، «غفلت» سبب مهر زده شدن بر قلب و گوش و چشم معرفی شده است.
5- در آیه 46 سوره نساء، «کفر و سرکشی و طغیان» یهودیان ـ با مصادیقی همچون تحریف سخنان از جایگاه خود یا طعنه در آیین خدا و... ـ موجب دور افتادن آنها از رحمت خدا شده است.(10)
6- در آیه 155 سوره نساء، «کفر، پیمان شکنی، انکار آیات خدا و کشتن پیامبران» علت مهر زده شدن بر دلهاست.
7- در آیه 87 سوره توبه، «گناه و نفاق» ـ که تخلف از شرکت در جهاد یکی از مصادیقش است ـ سبب مهر شدن دل ها معرفی شده است.(11) در آیه 93 همین سوره نیز چنین است.
8- در آیه 100 سوره اعراف، رابطه «گناه» عامل مهر زده شدن بر دل معرفی می گردد.
9- در آیه 4 سوره نمل، «انکار آخرت» سبب کج فهمی و تغییر ارزشها شده و در نهایت اعمال زشت در نظر منکرین قیامت زیبا جلوه می کنند.
و آیاتی دیگر که هر کدام دلیل و سببی را برای قفل شدن دلها، هدایت نیافتن و گمراهی کافران، منافقان و مشرکان بیان کرده اند.

علت انتساب این گمراهی ها به خداوند؟
اگر مى بینیم گمراهی به خدا نسبت داده شده است؛ به خاطر آنست که خداوند این خاصیت را در این گونه اعمال [و انتخابها] نهاده است.(12) اشخاص گناهکار چنان در آلودگی های پیرامون خود غرق می شوند که به سختی می توان دوباره آنها را به کشتی نجات هدایت الهی بازگرداند و این به این خاطر است که آلودگى در نظر آنها پاکى، زشتی ها نزد آنها زیبا، پستی ها افتخار و بدبختی ها و سیه روزی ها سعادت و پیروزى محسوب مى شود. چنین است حال کسانى که در طریق غلط گام مى نهند و بر آن ادامه مى دهند. واضح است وقتى انسان کار زشت و نادرستى را انجام داد تدریجا قبح و زشتی آن کار در نظر او کم مى شود و به آن عادت مى کند. پس از مدتى که به آن خو گرفت توجیهاتى براى آن مى تراشد. کم کم به صورت زیبا و حتى به عنوان یک وظیفه در نظرش جلوه مى کند و چه بسیارند افراد جنایتکار و آلوده اى که به راستى به اعمال خود افتخار مى کنند و آن را نقطه مثبتى مى شمرند. این دگرگونى ارزش ها و به هم ریختن معیارها در نظر انسان که نتیجه اش سرگردان شدن در بیراهه هاى زندگى است، از بدترین حالاتى است که به یک انسان دست مى دهد. امّا اینکه این تزیین اعمال به خدا نسبت داده شده است به خاطر آنست که او «مسبب الاسباب» در عالم هستى است و تاثیر هر موجودى به خدا منتهى مى شود. آرى این خاصیت را خداوند در تکرار عمل قرار داده که انسان تدریجا به آن خو مى گیرد و حس تشخیص او دگرگون مى شود بى آنکه مسئولیت انسان از بین برود و یا براى خدا ایراد و نقصى باشد.(13)

بنابراین گمراهی این افراد نتیجه هواپرستی، عناد و لجاجت، غفلت، گناه، نفاق، سرکشی ، پیمان شکنی، قتل انبیاء، طعنه در آیین خدا و... است و محروم شدن چنین اشخاصی از نعمت هدایت نه منافاتی با اختیارشان دارد و نه به معنای ظلمی از سوی خداوند در حق آنهاست. زیرا خداوند هیچ دخالت مستقیمی در اینکه چه کسی در کدامین راه صواب یا خطا قدم بگذارد نمی کند. این خود شخص است که با حسن انتخاب یا سوء انتخاب خود زمینه هدایت ها یا گمراهی های بعدی را برای خود فراهم می آورد.

پی نوشت:
(1). ر.ک: تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374هـ.ش، چاپ اول، ج 22، ص 388، با تاخیص و کمی تغییر.
(2). تفسیر نمونه، همان، ص 392 و 393.
(3). پاسخ به پرسش هاى مذهبى، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات مدرسه الامام علی بن ابى طالب( علیه السلام)، قم، 1377 هـ.ش‏، چاپ اول، ص 549.
(4). تفسیر نمونه، همان.
(5). همان، ج 1، ص 83 و 84.
(6). همان، ج 11، ص 421.
(7). همان،ج 21، ص 264.
(8). همان،ج 1، ص 82.
(9). همان، ج 21، ص 447.
(10). همان، ج 3، ص 405.
(11). همان، ج8، ص 75.
(12).همان، ج 1، ص 84.
(13). همان، ج 15، ص 398.

پرسش های مرتبط:
چه عواملى باعث سوء استفاده از مسئله جبر و اختیار شده است؟
اعتقاد به جبر و اختیار از کجا سرچشمه می‌گیرد؟
آیا قوانین و سنت های پایدار در حوادث تاریخی مستلزم جبر نیستند؟
أمر بین الأمرین به چه معناست؟
عقیده به «سرنوشت» از کجا بوجود آمد؟
چه دلیلى بر آزادى اراده و اختیار انسان وجود دارد؟
هدف معاویه از ترویج عقیده جبر در جامعه چه بود؟
چه آیاتى در قرآن دلالت بر مختار بودن معصوم مى کند؟
دیدگاه فقهاى شیعه در مورد اختیارى بودن عصمت براى معصوم چیست؟