پرسش :

دیدگاه قرآن در مورد اسرار حوادث ناگوار و آفات و بلایا چیست؟


پاسخ :
پاسخ اجمالی:
قرآن تاکید دارد که محدودیت علم انسان در بسیارى از موارد مانع تشخیص خیر و شر است؛ بنابراین نمى توان تنها بر اساس ظاهر حوادث قضاوت کرد، مسلّماً حوادث تلخِ زندگى بشر نیز در دایره این قانون کلّى قرآنى جاى دارد. مانند داستان حضرت خضر و موسى(ع) که اهداف متعدّدى را دنبال مى کرد، و... در واقع آیات قرآن نیز گواه روشنى بر این پاسخ است که در جائى که محدودیت علم انسان به او اجازه داوری قطعی را نمی دهد، چگونه مى تواند وجود فلان حادثه ظاهراً دردناک را مسأله ناموزونى در عالم خلقت بداند و براساس آن داورى کند.

پاسخ تفصیلی:
قرآن مجید که در تمام مسائل فکرى هم ارائه طریق و هم ایصال به مطلوب مى کند، در این زمینه نیز اشارات زیادى دارد از جمله:

1. در یک جا مى فرماید: «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلّا قَلِیلاً(1)؛ و از علم و دانش، جز اندکى به شما داده نشده است». مبادا با این علم محدود بخواهید درباره همه چیز قضاوت کنید و «نمى دانم» را با «نیست» اشتباه نمایید و ناآگاهى از اسرار حوادث را به عنوان عدم وجود این اسرار تلقّى کنید.

2. در سوره نساء بعد از اشاره به پاره اى از اختلافات که میان دو همسر پیدا مى شود، دستور مى دهد که با زنان خود به طرز شایسته اى رفتار کنید، سپس مى افزاید: «فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً(2)؛ و اگر از آنها [به جهتى] کراهت داشتید، [فوراً تصمیم به جدایى نگیرید] چه بسا چیزى خوشایند شما نباشد و خداوند خیر فراوانى در آن قرار مى دهد». همین معنا با تعبیر دیگرى در مورد جهاد در سوره بقره آمده است، در آنجا که مى فرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ(3)؛ جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شده؛ در حالى که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آن که شرّ شما در آن است و خدا مى داند و شما نمى دانید».

گرچه آیه اول در مورد خصوص معاشرت با همسر و آیه دوم در مورد جهاد مسلحانه با دشمن است، ولى آنچه در ذیل این دو آیه آمده شکل یک قانون کلى را دارد که مى گوید: محدودیت علم شما در بسیارى از موارد مانع تشخیص خیر و شر است، بنابراین نمى توان تنها به ظاهر حوادث نگاه کرد و قضاوت نمود، مسلّماً حوادث تلخِ زندگى بشر نیز در دایره این قانون کلّى قرآنى جاى دارد.

3. داستان خضر و موسى(علیهما السلام) که در سوره کهف آمده و از داستان هاى بسیار پر معناى قرآن است و اهداف متعدّدى را تعقیب مى کند، اشاره روشنى به بحث ما دارد که مى توان گفت یکى از هدف هاى عمده طرح آن، همین مطلب بوده است و آن این که: هنگامى که کارى از فرد حکیمى صادر شود نباید به ظاهر آن قناعت کرد و قضاوت نمود، چه بسا ظاهرش در نخستین نگاه زننده است، امّا اسرار عمیقى در پشت آن نهفته مى باشد. سوراخ کردن کشتى متعلّق به گروهى از مساکین و مستضعفان که وسیله زندگى محدود آنها را تشکیل مى داد یا اقدام به قتل نوجوانى که جرم و خیانتى ظاهراً از او دیده نشده بود یا اقدام به ساختن دیوارى که در شُرف انهدام بود آن هم در شهرى که مردم بخیلش حاضر به کمترین پذیرایى از مسافران ابن السبیل خود نشده بودند هر کدام از دیگرى زشت تر به نظر مى رسید.

به همین دلیل هر یک از این امور که از خضر(علیه السلام) سر مى زد، فریاد موسى(علیه السلام) بلند می شد که اى داد و فریاد، چرا این کار را کردى؟! در مرحله اوّل فریاد زد چرا کشتى را سوراخ کردى؟ مى خواهى سرنشینان آن را غرق کنى، راستى چه کار بدى انجام دادى! «فَانْطَلَقا حَتّى إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَها قالَ أَخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً(4)؛ آن را سوراخ کردى که اهل کشتى را غرق کنى؟! راستى چه کار ناپسندى انجام دادى!».

در مرحله دوم فریاد زد [چرا] این انسانِ بى گناه را بدون جرم و جنایتى کشتى؟ عجب کار منکر و زشتى انجام دادى! «أَقَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً(5)؛ آیا انسانِ پاکى را، بى آن که کسى را به قتل رسانده باشد، کُشتى؟! براستى کار زشتى انجام دادى!». در مرحله سوم زبان به اعتراض گشود و گفت این چه بیگارى است که انجام مى دهى؟ لااقل مى خواستى در برابر این کار اجرتى بگیرى و ما را در این بینوائى به نوایی برسانى. «قالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً(6)؛ [لااقل] اگر مى خواستى در مقابل این کار مزدى مى گرفتى». اولى به ظاهر بى اعتنایی به اموال مردم بود و دومى بی اهمیتی به حفظ نفوس و جان ها و سومى بى اعتنائى حتّى به حقوق خویشتن.

ولى هنگامى که آن عالم بزرگ خضر(علیه السلام) که در اینجا به منزله استاد و معلم موسى بن عمران(علیه السلام) محسوب مى شد پرده از اسرار کار خویش برداشت موسى(علیه السلام) بر قضاوت عجولانه خود تأسف خورد، چرا که دانست در پشت این چهره ظاهرى زننده، اسرارى مالامال از عواطف انسانى و مصالح مستضعفان نهفته بوده است! با سوراخ کردن کشتى و از کار انداختن موقّت آن، جلوی غصب شدنش را از ناحیه یک سلطان جبّار و غاصب که همه کشتى هاى سالم را به غارت مى برد گرفت. با کشتن آن جوان بى ایمان و کافر و ستمگر ـ که از نظر قوانین الهى در خور چنین عقوبتى بود ـ پدر و مادر با ایمانش را از خطر رهایى بخشید. و بلاخره با مرمّت دیوار در حال سقوط، گنجى را که در زیر آن براى دو کودک یتیم نهفته بود و یادگارى از پدر با ایمانشان محسوب مى شد محفوظ داشت، تا به حد رشد برسند و از آن بهره گیرند.

خضر(علیه السلام) یک انسان بود، البتّه یک انسان عاقل و حکیم، ولى در مقایسه با علم و حکمت خداوند چیزى به حساب نمى آید، کارهاى خضر(علیه السلام) ظاهرى چنان زننده داشت که در بدو نظر به هیچ بیانى قابل توجیه نبود لذا فریاد موسى(علیه السلام) بلند شد؛ ولى با توضیح کوتاه و مختصرى از ناحیه خضر(علیه السلام) اسرار انسانى و منطقى آن کاملا فاش شد، و موسى(علیه السلام) کاملا قانع گشت. این بیان قرآنى مى تواند به صورت یک قانون کلى مورد استفاده قرار گیرد و در ناهنجارى هاى ظاهرى که احیاناً در جهان مى بینیم الهام بخش گردد و به عنوان یک جواب اجمالى تلقى شود تا بدانیم در پشت این ظواهر چه اسرارى ممکن است نهفته باشد.

4. در داستان قارون _مرد ثروتمند و خودخواه و ظالم بنى اسراییل_ نیز اشاره دیگرى به این مطلب دیده مى شود، آنجا که یک روز قارون براى نمایش زینت آنچه را از ثروت هاى گرانبها و جالب داشت (اعم از اسبها، غلامان، کنیزان، زینت آلات طلا و جواهرات) در معرض تماشاى بنى اسراییل درآورد، گروهى از افراد ظاهر بین چنان شیفته این صحنه شدند که صداى «یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ(7)؛‌ اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم!». از آنها بلند شد، امّا روز بعد که قارون و اموالش به زمین فرو رفتند و معلوم شد در پشت آن جمال ظاهر، فساد باطن و مجازات دردناکى نهفته است، همان ها وحشت زده گفتند: «لَوْلا أَنْ مَنَّ اللهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا(8)؛ اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود، ما را نیز در زمین فرو مى برد».

این ماجرا علاوه بر پیام هاى مختلف تربیتى، اشاره اى به این نکته دارد که بر اساس ظواهر امور، هرگز نمى توان درباره خیر و شر چیزى قضاوت کرد و گاه آنچه را انسان خیر مى بیند شر او در آن نهفته است که اگر از باطن امر آگاه شود از آن مى گریزد و این گونه حوادث زمینه هاى منطقى پاسخ اجمالى سؤالات مورد بحث را در درون جان انسان آماده مى سازد.

5. در مسائل مربوط به وصیت در قرآن مجید، بعد از اشاره به ارث طبقه اول یعنی فرزندان و پدر و مادر مى فرماید: «آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لاتَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً(9)؛ شما نمى دانید پدران [و مادران] و فرزندانتان، کدام یک براى شما سودمندترند». با این که پدر و مادر و فرزند نسبت به انسان از هر کس نزدیک‌تر است و در تمام عمر با آنها محشور است، با این حال قرآن مى فرماید: شما دقیقاً نمى توانید تعیین کنید که پدران و مادران و فرزندان کدام یک نقش مهمترى در زندگى شما داشته و دارند و به همین دلیل تعیین میزان سهم ارث آنها به عهده شما واگذار نشده است.

جایى که محدودیت علم انسان به او اجازه ندهد که در یک چنین مسائلى داورىِ قطعى کند چگونه مى تواند وجود فلان حادثه ظاهراً دردناک را مسأله ناموزونى در عالم خلقت بداند و براساس آن داورى کند. کوتاه سخن این که: نه تنها دلایل عقلى بلکه آیات قرآن مجید نیز گواه روشنى بر این پاسخ اجمالى و سربسته در برابر سؤالات فوق مى باشد حداقل، انسان را از داورى قطعى بازداشته، وادار به سکوت و اندیشه بیشتر مى کند.(10)

پی نوشت:
(1). قرآن کریم، سوره اسراء، آیه 85.
(2). همان، سوره نساء، آیه 19.
(3). همان، سوره بقره، آیه 216.
(4). همان، سوره کهف، آیه 71؛ اِمْر (بر وزن شمر) به کار مهم و شگفت آور و یا بسیار زشت و زننده گفته مى شود.
(5). همان، سوره کهف، آیه 74.
(6). همان، آیه 77.
(7). همان، سوره قصص، آیه 79.
(8). همان، آیه 82.
(9). همان، سوره نساء، آیه 11.
(10). پیام قرآن‏، مکارم شیرازى، ناصر، با همکاری جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیه‏، تهران‏، 1386 ش‏، چاپ نهم، ج 4، ص 509.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدظله‌العالی (makarem.ir)

پرسش‌های مرتبط:
راه مبارزه با ترس و اضطراب بیش از حد بلایاى طبیعى چیست؟
چرا خداوند مسجد الحرام و کعبه را در مقابل سیل و دیگر حوادث حفظ نکرده است؟
اگر خدا خیر مطلق است پس چگونه از خیر مطلق شر مثل سیل و زلزله صادر می‌شود؟
چرا گاه و بیگاه زمین لرزه ها و سیل ها و بیمارى هاى واگیر و مانند اینها خرمن هستى عدّه اى را مى سوزاند؟
آیا کسانی که در اثر سیل، زلزله، قتل، سکته و یا از جنگ جان خود را از دست می‌‏دهند، همگی اجل حتمی‏شان همین بوده است؟
شبهه: مگر خدا عادل نیست، پس چرا در دنیا بلاهایی چون سیل، زلزله، بیماری‌های واگیر، فقر، قحطی، کودکان ناقص الخلقه وجود دارد؟
زلزله و حوادث طبیعی دیگر که در آن ها انسان های بی گناه، خصوصا کودکان کشته می شوند، چگونه با کرامت و عدالت و رحمت خدا سازگار است؟